چند سالی است با فرا رسیدن فصل بهار در برخی از نقاط آذربایجان با چهرههای نامأنوسی همچون حاجی فیروز مواجه میشویم. تا جایی که حتی در برخی از مدارس پیشدبستانی، کودکان ما را با تماشای چنین شخصیتی به استقبال بهار میفرستند. شخصیتی که نه تنها هیچ جایگاهی در فرهنگ غنی آذربایجان ندارد، بلکه الگوی بسیار نامطلوبی هم برای جامعه و به ویژه برای کودکان محسوب میشود.
شخصیت لاغراندام و روسیاهی که از یکسو نماد دوران ارباب و رعیتی و عصر بردهداری محسوب میشود و از سوی دیگر نماد فرومایگی و تملق! شخصیتی که در ازای مبلغ ناچیزی، در برابر هر کس و ناکسی به خوشرقصی و چاپلوسی روی میآورد و همه را ارباب خود خطاب میکند. به عبارت دیگر، شخصیتی که شخصیت انسانی خویش را به چند سکه ناچیز میفروشد. به گمانم ناگفته پیداست که نمایش چنین شخصیت هرزهای در مراکز آموزشی ما چه تاثیرات مخربی میتواند بر روند تکوین شخصیت کودکان ما داشته باشد.
این در حالی است که نیاکان آذربایجانی ما با نمادهایی همچون کوسا و کچل به استقبال بهار میرفتهاند. کچل نماد زمین زمستانزده است. زمستانی که همه گیاهان و شکوفهها را از تن زمین برکنده و آن را به خاکی لخت و عاری از گیاه تبدیل کرده است و کوسا نماد بهار و نماد زایش مجدد است.
میدانیم که در زبان ترکی کوسا به کسی گفته میشود که ریشهای کمپشتی داشته باشد. این را نیز میدانیم که با اینکه با آمدن بهار زمین جان میگیرد و گیاهان شروع به رویش میکنند ولی این رویش به صورت تدریجی اتفاق میافتد و چنین نیست که زمین به یکباره سبزپوش شود. انتخاب کوسا به عنوان سمبل بهار، حاصل همین آگاهی بوده است.
کوسا و کچل برخلاف حاجیفیروز، کسی را ارباب خود خطاب نمیکنند و برای کسی چاپلوسی نمینمایند. بلکه در نمایش خود، مبارزه بیامان نیروهای حیات و زندگی با نیروهای مرگ و نیستی را به تصویر میکشند. هرچند به مناسبت فرارسیدن بهار و همزمانی این پدیده با جشنهای آغاز سال نو، نمایش مزبور جنبه کمیک و خندهدار به خود میگیرد ولی در نهایت با پیروزی کوسا یعنی نماد زندگی بر کچل یعنی نماد مرگ، تماشاگران این نمایش کمیک به استقبال بهار میروند.
سخن آخر: بیایید فرهنگ باشکوه خود را قدر بدانیم و در حفظ و گسترش آن کوشا باشیم.