آیا رسمی و اداری شدن زبان مادری و همچنین، آیا آموزش زبان مادری، جزو حقوق فردی و حقوق اجتماعی افراد یک جامعه است؟
آیا رسمی و آموزشی شدن زبان یک ملت، جزو حقوق طبیعی آن ملت است؟ یا جزو حقوق قراردادی است که باید ابتدا، به تصویب افراد یا نمایندگان آن ملت برسد تا بتوانند از آن حقوق برخوردار بشوند؟
می دانیم؛ هر انسانی بواسطه خلق شدن، دارای حقوق طبیعی و ذاتی است که نمی توان آن فرد یا آن جامعه را از آن حقوق محروم کرد.
اگر دولت یا زورگویانی، افراد یا ملتی را از آن حقوق طبیعی و ذاتی محروم سازند، علیه حقوق طبیعی انسان ها اقدام کرده و باید مجازات بشوند.
حقوقدانان، فیلسوفان، متفکران و روشنفکران ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، گیلکی، مازنی و … معتقدند که جامعه و مللی متفاوت از دیگر ملل ساکن در ایران هستند. گر چه فارس ها با این جمله، مخالفند.
یکی از خصوصیات این ملل، داشتن زبان مخصوص به خودشان است. همان طور که انسان نمی تواند بدون وطن، بدون آب، بدون غذا، بدون پدر و مادر، بدون خون و نژاد باشد، نمی تواند بدون زبان هم به حیات خودش بعنوان “انسان” ادامه بدهد. یعنی، زبان هر ملتی، از علایم انسانیت آن ملت است.
می توان، بدون دلایل پیچیده ای فهمید که “زبان” جزو ضروریات انسانی حیات یک فرد و یک ملت است. پس زبان، جزو اصلی ترین حقوق ذاتی و طبیعی هر فرد و هر ملتی است.
در ایران، ملل تورک، تورکمن، قشقایی، بلوچ، عرب، لر، فارس و … ساکن هستند. زبان های آن ها، مانند جغرافیا، فرهنگ، تمدن و تاریخشان، متفاوت هستند.
چطور ممکن است که یک ملت، به استقلال زبان خود معتقد باشد، بخواهد آن را با زور، بردیگر ملل تحمیل کند، زبان خودش را موجودی بداند که بدون آموزش و رسمی شدن، از بین می رود و معتقد باشد که رسمیت و آموزش زبان های دیگر، باعث ضعف و حتی مرگ زبان او،- زبان فارسی- می شود.
در عین حال، همین مردم، به ملل غیر فارس زبان اجازه ندهد تا زبان آنان هم زبان رسمی-اداری و آموزشی بشود؟ این یک بام و دو هوا نیست؟
فارس ها می دانند که زنده و شاداب ماندن یک زبان، با رسمیت اداری و آموزشی آن ممکن است. اگر چنین است، چرا نباید، این امتیاز و مزیت، شامل همه زبان های غیر فارسی درایران هم بشود؟
چرا باید یک زبان رسمی بشود و زبان های دیگر قدغن یا ممنوع باشند؟
چرا باید یک زبان، زبان آموزشی و تعلیم و تربیت همه جوامع در ایران باشد و بقیه زبان ها حق آموزش و رسمی شدن نداشته باشند؟
اگر رسمی و آموزشی شدن زبان های غیر فارسی، امنیت زبان و ملت فارس را تهدید می کند، چرا امنیت و حیات زبان های غیر فارسی با تحمیل اجباری و رسمیت اجباری و آموزش اجباری زبان فارسی، تهدید به نابودی نمی شود؟
بعنوان مثال، قانون اساسی کنونی ایران، بر اساس انواع و اقسام تبعیض، استواز است که به نفع “پانفارسیسم” و به ضرر دیگر ملل، فرهنگ ها و تمدن ها نوشته شده است.
از سال 1357 تا کنون، بحث رسمی شدن و آموزش زبان های مادری در سطوح مختلف، در میان روشنفکران ملل غیر فارس، رایج بوده و یکی از خواست های آن ملل است. متاسفانه، تا کنون، حقوق زبانی ملل غیر فارس، انکار شده است.
این تبعیض به نفع فارسی و به ضرر دیگر زبان ها، باعث پیدایش شکافی اجتماعی شده که هر روز هم بر عمق و حجم آن افزوده می شود. بطوری که موافقت و مخالفت با زبان فارسی و همچنین مخالفت و موافقت با رسمی شدن و آموزش اجباری دیگر زبان ها، به میدان نبرد” برد و باخت آینده ایران بدل شده است.
کاندیداهای مجلس و ریاست جمهوری هم، از این تبعیض و خواست حقوقی ملل آگاهند. آنان برای کسب رای بیشتر، دست به کلاهبرداری سیاسی از مردم و سوء استفاده از احساسات ملی آنان می زنند. اما وقتی بر صندلی های سرخ مجلس تکیه زدند و بر رانت های حکومتی دست یافتند، وعده هایشان را فراموش می کنند. این فراموشی، باعث عمیق تر شدن شکاف ها می شود.
در روزهای اخیر، دوباره، نمایندگان مجلس دست به امضاء شده و می خواهند، “لایجه رفع ممنوعیت از رسمی شدن و آموزش زبان های مادری در ایران” را به صحن علنی مجلس ببرند.
آقای صدیف بدری؛ نماینده ای از استان اردبیل آزربایجان، در این باره گفته است: “حق آموزش به زبان مادری، قومی و محلی در بسیاری از اسناد و معاهدات حقوق بشری مثل منشور زبان مادری، اعلامیه جهانی حقوق زبانی، بندهای ۳ و ۴ ماده ۴ اعلامیه حقوق اشخاص متعلق به اقلیتهای قومی، ملی، زبانی و مذهبی، ماده ۳۰ کنوانسیون حقوق کودک، ماده ۲۷ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی مورد تاکید قرار گرفته است.”
در این حال، به ادعای روزنامه قانون یک “پژوهشگر اقوام” نمی خواهد بپذیرد که چیزی به نام حقوق طبیعی و حقوق بین الملل وجود دارد که در آن، حقوق زبانی ملل و حتی تعداد اندکی از افراد، مورد تاکید قرار گرفته است.
آن پژوهشگر، به روزنامه “قانون” گفته است: « اصولا مساله حق بودن آموزش زبان مادری زیر سوال است. مفهوم حق باید مبتنی بر ریشه حقوقی باشد. این مساله جزو حقوق طبیعی نیست. حتی نفس آموزش هم بخشی از حقوق طبیعی نیست، چه رسد نوع آن. اگر بود، باید در منشور و بیانیه جهانی حقوق بشر یا دستکم میثاقین به آن اشاره میشد که نشده است. این مساله جزو حقوق قراردادی نیز نیست.”
باتوجه به اینهمه، ما مجبور هستیم، به این قبیل از سوالات جواب بدهیم:
1. آیا رسمیت یافتن و اجباری شدن آموزش زبان فارسی و غیر رسمی و قدغن شدن آموزش دیگر زبان های موجود در ایران، یک تبعیض علیه زبان، فرهنگ و تمدن ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ و … نیست؟
2. آیا همین تبعیض زبانی جاری در ایران کنونی، موجب پیدایش و گسترش دشمنی بین ملل غیر فارس با فارس نمی شود؟
3. آیا زبان، یک حق ملی است؟ چه نوع حقوقی، ملی هستند؟
4. چرا نباید همه زبان های مادری، همانند و مساوی با زبان فارسی، در ایران رسمی و آموزش آن ها اجباری باشد؟
5. ملاک های رسمیت یک زبان و آموزش اجباری آن، و قدغن شدن دیگر زبان ها چه هستند؟
6. آیا پراکندگی جمعیتی تورکان در همه سی و یک (31) استان، بیشتر است یا فارس ها؟
7. چرا زبان تورکی به عنوان دومین زبان سراسری انتخاب نمی شود؟
8. چرا زبان های مادری در هر کجا، زبان رسمی و زبان آموزش اجباری در همان جا نمی شود؟
مثلا: چرا همه زبان ها در تهران، کرج، قم، خراسان رضوی، اصفهان و شیراز رسمی، و آموزش همه آن ها در این استان ها اجباری نمی شود؟
9. زبان یکی از خواست ها و حقوق ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، و … است. همین هم باعث گریز این ملل از مرکز شده است. آیا راهی بهتر و کم هزینه تر از رسمی شدن همه زبان ها در ایران متصور است؟
10. اگر قرار باشد، بین تجزیه شدن ایران به 6 کشور و رسمیت زبانی همه زبان ها در ایران، یکی را انتخاب بکنید، کدام خطر را برمی گزینید؟
بیستم اپریل ۲۰۱۸
انصافعلی هدایت
تورنتو – کانادا