كتاب دو قرن سكوت نوعى كُرى خوانى قبيله اى يكطرفه مى باشد. كتاب را كه باز مى كنى بوى متعفن نژادپرستى آنهم از جنس زرين كوب ذهن را آزار مى دهد. زرين كوب تصوير شرورهايى است كه حكومت هاى قبلى و فعلى براى سركوب پرورش مى دهند و اين كتاب مثل حس انتقام مديريت شده ى شرورهاى كوچه هاى تهران است.
در ص ٢٥ مى نويسد:
( زندگی این خانه به دوشان بیابان گرد البته به غارت و تطاول بسته بود و در سراسر صحرا، قانون جز زور و شمشیر نبود. عربان که از دیرباز در چنین سرزمینی میزیستند ناچار مردمى وحشى گونه و حريص و مادى مى بودند.
جز آزمندی و سود پرستی هیچ چیز در خاطر آنها نمیگنجید، هرگز از آنچه مادی و محسوس است فراتر نمی رفتند و جز به آنچه شهوات پست انسان را راضی میکند نمی اندیشیدند، از افکار اخلاقی، آنچه بدان مینازیدند مروت بود و از آن نیز جز خودبینی و کینه جویی نبود. شجاعت و آزادگی که در داستانها به آنها نسبت داده اند همان در غارتگری و انتقام جویی بکار می رفت، تنها زن و شراب و جنگ بود که در زندگى بدان دل مى بستند. )
در ص٥٨ ادامه مى دهد:
( رستم مردی عاقل بود در سخنان ایشان تأمل كردى همه بر قانون حکمت و حزم یافتی و از آن بیندیشیدی و هراس بر او مستولی گشت…و رستم ازین سخن و از استقامت سیرت ایشان منفعل شد و بدانست که بناء عرب بر اصلی محکم است. )
در اوايل كتاب، زرين كوب بعد از كلى رجزخوانى در مورد نسل و نام پاك خويش، و بعد از كلى دشنام و فحش و توهين به عرب ها و ذكر اين نكته كه قانون عرب ها زور و شمشير و وحشى گرى است ناگهان در صفحه ى ٥٨ و از جانب رستم، عرب ها را بر قانون حكمت و حزم مى يابد. پريشانگويى از مشخصه هاى بارز زرين كوب است.
در كل، اين كتاب عقده گشايى يك بچه مدرسه اى از معلمش سر نمره ى كم است. شايد در اين خصوص بيشتر بنويسم.