رخدادی نظم جاری امور را برآشفته است.
فرزندان آزربایجان برای گرامیداشت زادروز بابک خرمدین به گونهی مسالمتآمیز و بدون ایجاد مزاحمتی برای شهروندان در قلعهی بابک گرد میآیند. ولی حکومت معلوم نیست با استناد به چه قانونی شماری زیادی از آنان را زندانی میکند.گویا مردمان این کشور تنها برای تأیید حکومت میتوانند گردهم آیند، اردوکشی خیابانی کنند، و شعار دهند.
دولت روحانی که در آستانهی انتخابات با حرارت از حقوق شهروندی میگفت، حالا مسئولان ریز و درشت محلیاش خود عاملان فشار بر فعالان ملی شدهاند و نمایندگان مجلسی که علی القاعده باید عصارهی ملت باشند، روزهی سکوت گرفتهاند.
رسانهی خودخواندهی ملی که سالروز مرگ یک شهروند آمریکایی در دالاس را هم گرامی میدارد، و یا دربارهی مواخذهی یک گوینده تلویزیون در عربستان سعودی سوگواری میکند، در این گونه حوادث سکوت پیشه کرده و یا با دهانی آلوده، به قضاوت محبوسان نشسته است.
اینها همه قابل درک است. اما آنچه قابل درک نیست رفتار بخش عظیمی از روشنفکران تمرکزگرا است. اینان بیشتر در دلِ نظمِ مستقر به نقد میپردازند و از فاصلهای امن نقش اپوزسیون را بازی میکنند. از این رو معمولن از کنار رخدادهایی که قابل هضم در گفتمان هژمونیک نیست، بیاعتنا میگذرند. رخدادهای مورد نظر اینان اغلب خنثاست و چندان در دوردستها قرار دارد که دامن پاک تئوریکشان به هیچ عمل دردسرآفرینی آلوده نمیشود.
وتوی پیدرپی روسها بهانهای به دست غرب داد تا بیعملی فاجعهبار خود در برابر دیکتاتوریِ موروثیِ تکحزبیِ اسد را توجیه کند و وجدان جمعی خود را آسوده. بر همین منوال، نهاد قدرت با تولید برچسبهای اتهامآور بهانه به دست نخبگان، روشنفکران و فعالان حقوقبشری میدهد تا بیهیچ احساس شرمی ردای بیعملی بپوشند. برچسب پانترکیسم یکی از اینهاست. عالمانی هستند که در ساحت تفکر وقتی با اصطلاح ”ذاتگرایی“ مواجه میشوند با چندش و دستپاچگی، از چنین نگرش منسوخ و استبدادآفرینی تبرا میجویند. اما همین عالمان وقتی با غیریتهایی مواجه میشوند که بودنشان شکافی در دل نظم موجود میافکند، سراسیمه به برچسبهای ذاتگرایانه پناه میبرند.
تو گویی همینکه اینان کسی را پانترکیست، تجزیهطلب و یا فتنهگر بخوانند، بیدرنگ مجموعهای از معانی دلخواه بر آن متهم بار میشود. این درسی است که به رغمِ مخالفخوانیهایِ صوریشان از نهاد قدرت فراگرفتهاند. همینکه نهاد قدرت برچسبی چون فتنهگر، منافق، ضدانقلاب و پانتورکیست را به کار میبرد، گمان میکند که آن اصطلاحات بیدرنگ از خوشهی معانی موردنظرش گرانبار میشوند. یعنی اگر سه میلیون نفر از مردم پایتخت در سکوت و آرامش به احتمال تقلب در آرایشان اعتراض کنند، با یک نظر نهاد قدرت در چشمبههمزدنی همه فتنهگر میشوند. و یا آنکس که ضدانقلاب نامیده میشود به دلیل تقابل با ذات پاک موجودی به نام انقلاب، بیدرنگ آکنده از شرارت میشود و اردوگاه خیر میتواند وی را حذف و طرد کند. ذاتی بودن خیر در اردودگاهِ حاکمِ خاصیت اعجازآمیز دارد. اعجاز این است: به رغم عقبماندگی اقتصادی، وجود فساد گسترده، بحران محیطزیستی، پربودن زندانها از محبوسان عقیدتی، کشتار سال ۶۷، سیاستهای اشتباه دوران جنگ، تحمیل نامزدهای خاص برمردم تحت عنوان نظارت استصوابی، و مسدود بودن مجاری گردش ثروت و قدرت حتا گَردی از پلیدی نیز بر آن ذات پاک نمینشیند. غافل از اینکه درهمهی این احوال صرفا یک نامگذاری درجریان است و ذاتی خارج از کلمات وجود ندارد.
انبوهی از شهروندان مطالباتی دارند که همهشان را میتوان در ذیل عدالت و آزادی گنجاند. مطالبات روشن و سادهای چون آزادی بیان، آموزش به زبان مادری، امکان انتخابِ پوشش و سبکِ زندگی، حق تفکر بر اساس خاطرهی جمعی، و تکریم شاعران و عالمان خود. مثلن میخواهند در کنار بیدل دهلوی و ابنعربیِ اندلسی در کتابهای درسی با آثار عمادالدین نسیمی تبریزی یا شیروانی و میرزا معجز شبستری نیز مواجه شوند. جواب صاحبان قدرت مشخص است. روشنفکران مرکزگرا که جایگاه معنا و داوری را در اختیار دارند و حکومتِ اقتدارطلب که به قوهی قهریه متکی است برچسب مُندرسی چون پانترکیسم را بر دهان یکدیگر میگذارند تا بخشی از مردمان را با آن بنامند تا آن مطالبات لجنمال شوند. با این گمان که نفس همین نامیدن بر محکومیت فعالان ملی کفایت میکند. این گمان به رغم تکرار سرسامآورش مضحک و غیرخردمندانه است.
اگر روشنفکران تمرکزگرا ملتفت نشوند که دیگر با برچسبهای مهیب نمیتوان مطالبات ساده را از ذهنها زدود، به زودی راه برای نابودی کلیتی بازخواهد شد که آنان در پی حفظاش هستند.