جریانات فارس و مرکزگرا هنوز هم تشکیل حکومت ملی آزربایجان را مصداق خیانت و پیشهوری را به عنوان خائن محاکمه می کنند ؛حکم صادره را با طبل و سرنا بین مردم داد می زنند. آن را در کتاب ها، مجله ها و روزنامه ها نوشته و در مدارس تحویل دانش آموزان می دهند.
از نظر آنها پیشهوری خائن است، هر چند که قریب به ده سال به خاطر فعالیت های آزادی خواهانه در زندان رضا شاه دیکتاتور زندانی باشد، هر چند که مردم آزربایجان آن را به عنوان نماینده خود انتخاب کرده باشند و هرچند که در طول یک سال به اندازه ۲۰ سال حکومت رضا شاه در راه آبادی آزربایجان خدمت کرده باشد و در نهایت به علت مقاومت و اصرار در راه و هدف خود خائنانه کشته شده باشد.
به نظر آنها بزرگترین گناه پیشهوری در ابتدا جدا کردن آزربایجان از ایران و سپس قانع شدن و توافق به خود مختاری بود.
کمک گرفتن از شوروی هر چند که گاهی به عنوان جرم ارائه می شود اما این فقط ظاهر قضیه است چرا که آنها هیچگاه به خاطر استمداد از آمریکا و یا دادن امتیاز به شوروی با هدف سرکوب حکومت ملی آزربایجان محمد رضا شاه را سرزنش نمی کنند.
در حال حاضر هم برخی از آنها همکاری ایران با روسیه در سوریه را با افتخار بیان می کنند. به نظر آنها گناه اصلی صرفا خواستن جدایی از ایران است.
آنها تشکیل حکومت ملی آزربایجان را نیز به عنوان خیانت ارزیابی می کنند. در این مورد شوونیزم راستگرا و چپ گرا نمی شناسد چیزی که حکم می کند مرکز گرایی است.
برای آنها هیچ اهمیتی ندارد که در دوران حکومت ملی در آزربایجان چه اقداماتی در راستای منافع کشاورزان و کارگران انجام گرفته است و یا شرح دیگر اقدامات دوران فرقه دموکرات آزربایجان از جمله تاسیس مدارس به زبان مادری یا داشتن حق رای و کاندیداتوری زنان برای اولین بار در کشور و … تاثیری در قضاوت آنها در مورد حکومت ملی آزربایجان ندارد، چرا که تشکیل حکومت ملی آزربایجان به معنای پایان یکپارچگی ایران و رسمیت زبان فارسی در آزربایجان بود.
به علاوه با داشتن حکومت ملی آزربایجانیها به هویت و تشخیص سیاسی مستقل از ایران دست می یافتند.
از دیدگاه آنها در یک کشور بر علیه ملت ویژه ای هر قدرهم تبعیض اعمال گردد، هر قدر هم ملت محکوم از طرف ملت حاکم مورد تحقیر واقع شده و از حقوق ابتدائی خود محروم گردد و یا هویتش در معرض خطر قرار گیرد باید تحمل داشته باشد، به علاوه در جهت حفظ کشور مذکور و ادامه ظلم و تبعیض نیز جانانه تلاش کند.