من یک « اشغال شده » هستم !!! /محمدرضا لوایی

من یک « اشغال شده » هستم !!! /محمدرضا لوایی
عاشق که می شوی درونت را سوزی غریب و دلواپس و دلپذیر و منتظر و بیدار فرا می گیردمحمدرضا لوایی
من یک « اشغال شده » هستم !!! محمدرضا لوایی

در پایین دامنه های رهایی، سرزمینی را می شناسم که همه ی هستی مرا از من گرفت، اما « هستم » کرد.

سرزمین من در مسیر مُردگی تاریخ و در انزوای اشغال شدگی قرار دارد. من گلوی فریادی که قرنها پیش در قلعه ی کلیبر رو به سمت اشغالگری کشیده شد هستم. من اما فریاد خود نشدم و خاورمیانه خاورمیانه نشد.

خاورمیانه سرگیجه ی پدربزرگم است. 
می گفت: سرم که گیج می رود گیجی ام می پرد.

هنوز هم گیج سخنش هستم و نمی توانم هضمش کنم. 
و خاورمیانه هم نمی تواند مرا هضم کند.

و تبریز هم.

 

تبریز آن سوز درون من است. آزربایجان آن عاشقانگی بی ریای من است.

محمد رضا لوایی

 

 

بگذار به زبان عاشق ها بگویم. عاشق که می شوی درونت را سوزی غریب و دلواپس و دلپذیر و منتظر و بیدار فرا می گیرد. خوابت نمی آید، خود و اشیا و پیرامونت را گم می کنی، می سوزی با یاد چهره و چشمان یار. تبریز آن سوز درون من است. آزربایجان آن عاشقانگی بی ریای من است. درون و بیرونم را به هم ریخته است
گاهی احساس می کنم که دیگر دفتر ناله و ضجه زدن از این سوز را باید ببندم. احساس می کنم از مفهوم گنگ « سوختن و ساختن » باید دور شوم. شاید باید برای این سوز بمیرم. من این سوز را آنقدر زندگی کردم که آشنایان و ناآشنایان را هم سوزاندم
بنابراین صاف و صادق از کسانی که در این مدت از عاشقانگی من، مرا شنیدند و فریادها و ضجه هایم را تحمل کردند تشکر می کنم. از کسانی که در این مدت به خاطر این سوز اندرونم دانسته و ندانسته بر سرشان فریاد کشیدم و برایشان مشت و لگد انداختم عذرخواهی می کنم

 

من از قبیله ی استعمار شونده ها هستم. جوشی، و هیجانی و مسلح به انتقام و زخمی و امیدوار به آزادی و آینده. اشغال شدگی من همیشه با من است. هر کجا که باشم با من است.

محمد رضا لوایی

 


من اعتقاد دارم دوستانی که مخالف نوع اندیشگی من در خصوص چگونگی رهایی آزربایجان هستند هم این سوز درون را دارند. برایشان احترام قایلم و می ستایمشان. در این سوز و ساز عاشقانگیِ عاقلانه، اختلاف های ما اختلاف های ما نبودند و نیستند. اختلاف های ما قهر و دلگیری های عاشقانه ی ما بر سر وطن و رهایی و امروز و آینده هستند
من از قبیله ی استعمار شونده ها هستم. جوشی، و هیجانی و مسلح به انتقام و زخمی و امیدوار به آزادی و آینده. اشغال شدگی من همیشه با من است. هر کجا که باشم با من است.

حتی وقتی در قلب شیکاگو چشمهای آبی محبوبم را بوسه می زنم سیاهیِ آن اشغال شدگی رهایم نمی کند. حتی وقتی در آزادترین و اوپن ترین نقطه ی آمریکا خودم را رها و ول بر روی مبل می اندازم لکه های سیاه اشغال شدگی بر سر و رویم می چسبد
در این سالها همه ی جوش و تلاش من بر سر این بود که خود را از این لکه های چسبناک اشغال شدگی برهانم. و اگر از تقلای من برای رهایی، گرد و خاک بر چهره ی انسان ها نشست با زلال اندیشه هایشان می توانند پاکش کنند.وقت آن است که از همه چیزِ این اشغال شدگی رها شوم. از شعر و سیاست و نویسندگی و لوایی و دوست و دشمنِ این اشغال شدگی.

  • وقت آنست که از رهایی نیز رها شوم، درست مثل بوسه ای که به سمت محبوب خویش از دور می پرانی. تو او را بوسیده ای و این را هر دو به خوبی می دانید، اما در حقیقت بوسه ی تو به هوا پریده است. به فضایی دیگر و به سمتی دیگر پریده است

  •  

وقت آن است که از همه چیزِ این اشغال شدگی رها شوم. از شعر و سیاست و نویسندگی و لوایی و دوست و دشمنِ این اشغال شدگی.

محمد رضا لوایی

 


محبوبم زبان مرا نمی داند، محبوبم سرزمین مرا نمی شناسد، محبوبم پیغام می دهد؛ « خانه خرابم مکن، این همه زنگ می زنم و نیستی، جوابم بده لعنتیو با خود می اندیشم؛ « خانه خراب شدگی » مردم من تاوان کدام عشق ناشناس لعنتی بود؟ و با خود می اندیشم بین ملعونیت و رهایی فاصله ای به اندازه ی یک تلفن کردن نهفته است
من اما زنگ های خود را زده ام

  • وقت آن است که از همه چیزِ این اشغال شدگی رها شوم. از شعر و سیاست و نویسندگی و لوایی و دوست و دشمنِ این اشغال شدگی.
    وقت آنست که از رهایی نیز رها شوم، درست مثل بوسه ای که به سمت محبوب خویش از دور می پرانی. تو او را بوسیده ای و این را هر دو به خوبی می دانید، اما در حقیقت بوسه ی تو به هوا پریده است. به فضایی دیگر و به سمتی دیگر پریده است
    محبوبم زبان مرا نمی داند، محبوبم سرزمین مرا نمی شناسد، محبوبم پیغام می دهد؛ « خانه خرابم مکن، این همه زنگ می زنم و نیستی، جوابم بده لعنتیو با خود می اندیشم؛ « خانه خراب شدگی » مردم من تاوان کدام عشق ناشناس لعنتی بود؟ و با خود می اندیشم بین ملعونیت و رهایی فاصله ای به اندازه ی یک تلفن کردن نهفته است
    من اما زنگ های خود را زده ام. من به دوست و دشمن و به جهان زنگ زده ام. همه اش « اشغال » بود، چون من یک « اشغال شده » هستم.



haray
ADMINISTRATOR
PROFILE

یازیلار

سون یازیلار

باش یازارلار

چوخ سئویلن لر

ویدیولار

  • https://carina.streamerr.co/stream/ozharay
  • Haray Radio