در اولین شب قیام نخستین روز خرداد سال ۱۳۸۵، همراه با ۳ تن از دوستان در مرکز اینترنت یک موسسه دولتی در قلب تهران، در حال رصد حوادث و نوشتن اخبار قیام مردم آزربایجان علیه توهین شنیع روزنامه ایران بودیم!
از چند روز قبل که حرکتهای مردمی در مناطق تورک نشین ایران علیه فاشیزم و شوونیزم آغاز شده بود به صورت متوالی، مشغول نوشتن خبر بودم.
آن شب سه خبر بسیار دردناک دریافت کردم که قلبم را سوزاند و داغی بر آن نهاد که هرگز و هرگز التیام نخواهد یافت.
نخستین مورد، نگارش خبر «اولین شهید قیام روز اول خرداد در تبریز» بود. همراه دوستان از درد گریستیم و از خشم لرزیدیم.
دومین خبر در رابطه با اظهارات یک شاهد عینی از تبریز بود:
«دارند به سوی انسانها تیر مستقیم شلیک می کنند. آدمها چون برگ درختان در فصل خزان بر زمین می ریزند!» مات و مبهوت همدیگر را نگریستیم و به دلیل تردید در صحت، از نگارش آن خودداری کردیم.
اما سومین خبر، مربوط به اظهارات برادر یک دانشجوی تورک و مجروح شیروانی درباره مشاهدات عینی اش در تبریز بود.
وی توانسته بود در جستجوی برادرش به یک بیمارستان تحت نظارت سپاه در تبریز برود. وی خبر داده بود که «این بیمارستان مملو از کشته و مجروح است و نیروهای نظامی و انتظامی هر مجروح و هر کشته ای را به سرعت می دزدند و با خود به مراکز تحت نظارت نظامیان می برند!»
با این خبر دانستیم که اعتراض به حق ملت آزربایجان به بی رحمانه ترین شکل ممکن به خاک و خون کشیده شده است.