در جریان انقلاب ۱۳۵۷ اینترنت نبود، آنتنهای بشقابی نبود، در نتیجه همه اخبار مربوط به انقلاب تنها از طریق رادیوهای خارجی، آنهم در ساعاتی مشخص قابل دریافت بود، در نتیجه هر کسی که در نزدیکی این خبرگزاریها بود عکسش در ماه دیده می شد و بلافاصله تبدیل می شد به رهبر برای رعایا در ایران.
ولی امروزه با رواج شدید اینترنت و تلفن دستی همه اطلاعات بسرعت نور در جهان پخش و انعکاس می یابد، در نتیجه هر کسی و یا گروهی که می خواهد رهبری جریانات رعایا را بدست بگیرد، حداقل یک چند سالی باید خود را به جامعه معرفی کند تا مردم یک شناخت کلی از او بدست بیاورند.
البته با توجه به فرهنگ مچ گیری، پرونده سازی، تهمت زدن، بهتان و رسوا سازی، تخریب و شایعات یک کلاغ چهل کلاغ، افراد مطرح در جامعه برای رهبری تا کمی اسمشان در دهان مردم می پیچد بلافاصله گروهای مخالف بدون بر خورد انتقادی به نظریات او و یا مطرح کردن سئوالات کارشناسانه اقتصادی برای آینده، اقدام به تحقیق و تجسس در مورد مسائل شخصی او می کنند تا کلیه اطلاعات منفی و مبهم و تاریک از محل تولد و دوران کودکی و جوانی او را جمع آوری کنند تا برای تخریب او البته به همراه تهمت و بهتان زمینه سازی کنند، و تمام اطلاعات جمع آوری شده از قبیل: خیس کردن جا در کودکی، و یا در راه مدرسه پای کسی را لگد زده، و یا عاشق دختر همسایه شده یا تجاوز کرده، و یا در بازی فوتبال محله جر زده، یا در عروسی دختر مش کاظم بادی صدا دار از او خارج شده، و این مساله ها را آنچنان بصورت وسبع در سطح مجازی پخش می کنند و آن شخص اگر بخواهد در هر جمعی و یا در فضای مجازی اظهار نظر کند با مطرح کردن شایعات توسط افرادی با فرهنگ غنی ایرانی، بلافاصله به ذوقش می زنند تا آن شخص از رهبر شدن که هیچ، کلا از پا گذاشتن به دنیای سیاست و مبارزه سیاسی نا امید و پشیمان شود.
البته جامعه فارسی عملا بدنبال یک ارباب و یا یک دیکتاتور تمام عیاری مثل رضا میر پنج و یا روح الله خمینی می باشد تا به بهانه حفظ یکپارچگی ایران حاکمیت مطلقه جامعه فارسی را تضمین کند، حتی همین اواخر خیلی از گروههای اپوزسیون وسوسه شده بودند که با باور و توسل به کاریزمای کذائی قاسم سلیمانی، کودتائی در حاکمیت رژیم صورت پذیرد تا جامعه با حفظ اوتوریته فارس سالاری به حاکمیت خود تداوم بخشد.
با توجه به نظریات هواداران شاهزاده و دیگر گروههای مدعی سکولار دمکراسی متوجه این امر می شوید که هرکسی که به اربابشان رضا پهلوی بگوید بالای چشمت ابروست، بلافاصله آنچنان ناسزا و توهین های رکیک چارواداری نثار می کنند، که از بحث با این نوکران بارگاه دربار رضا پهلوی پشیمان می شوید و فکر می کنید اینها هنوز خود را رعیت شاه تصور می کنند، رعایائی که تصور نمی کنند که بدون ارباب بتوانند به زندگی عادی خود ادامه دهند.
بخاطر اینکه جامعه فارسی مطلقا نمی خواهد دیگر ملل در حاکمیت ایران نقش حقیقی و حقوقی داشته باشد، البته با انکار هویت خود می تواند بشکل سوری و ظاهری بعنوان رعیت، خادم در بارگاه حاکمیت جامعه فارسی خدمت کنند، و گر نه حضور با حفظ هویت ملیت خود مطلقا امکان پذیر نیست.
با اینکه رژیم کاملا در موضع استیصال واقع شده، مثل بیماری که تمام اعضای بدنش را چرک گرفته و از عفونت همه جای بدنش بوی گند می دهد و در حال مرگ می باشد ولی بخاطر عدم وجود آلترناتیو منسجم و کارا به حیات خود ادامه می دهد، و طبیعتا یکروزی رژیم بدون دخالت اپوزسیون از هم متلاشی خواهد شد، و به همراه خود کل جامعه را هم به گند خواهد کشید و شیرازه مملکت از هم خواهد پاشید.
طبیعتا هر ملتی در ایران خود را برای حفظ امنیت و منافع ملتش بسیج خواهد کرد، بخاطر اینکه جامعه فارسی هرگز نمی تواند وجود ملل دیگر را با حفظ هویت خود در حاکمیت تصور کند و هرگز نخواهد توانست با ملتهای غیر فارس کنار بیاید. چون همیشه در فکر انکار هویت آنهاست و به آنها به چشم ملتی پست ( یه تورکه، یه رشتیه، یه قزوینیه، یه لره و یا یه عربه ) و به چشم تحقیر نگاه کرده و می کند.
در این رابطه صائب تبریزی شاعری که جامعۀ فارسی زبان، و فرهنگِ آنرا خوب می شناخت، این شعر را سروده است:
دشمن دوستنما را نتوان کرد علاج
شاخه را مرغ چه داند که قفس خواهد شد؟
آری ملت تورک آزربایجان چه می دانست که هموطن ایرانی او را آذری و یه تورکه خواهد نامید و یا او را به گوش دراز و سوسک تشبیه خواهد کرد و در پایان ماجرا هم برای تحقیر هر چه بیشتر فرچه توالت را در دهانش خوهد گذاشت.