هرچند به فروپاشی رژیم اقلیت فارس در ایران نزدیک میشویم. هشدارها و سخنان مضطرب و Panic گونه ای را از طرف جناحهای تمامیت خواه داخل و خارج نظام مشاهده میکنیم. اما آنچه از نظرها پنهان و کمتر در اختیار افکار عمومی گذاشته میشود تئوری سازیهای خطرناک برای حفظ ساختار نظام فاشیستی ۹۶ ساله در ایران است.
اتاق فکر فارس در مراکز مختلف بصورت دستهای نامرئی و مرئی در اشکال گوناگون مشغول تئوری سازی هستند. محور اصلی این تئوریها براساس حفظ ساختار فاشیستی متمرکز، تداوم سیاست تحمیل هویت و زبان فارسی به دیگر اتنیک ها، انکار هویت و ممنوع کردن زبان ملیتهای غیرفارس در سیستم اداری و آموزشی کشور است. بعبارتی دیگر اساس کار آنها عدم برسمیت شناختن حقوق انسانی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ملل غیرفارس در ایران است که بشکل اعجاب آوری تقریباً همه روشنفکران و گروههای سیاسی فارس در این زمینه اشتراک نظر داشته و هماهنگ عمل میکنند! البته هرکدام از جناحهای چپ، راست و میانه با بخدمت گرفتن تعدادی از هویت باخته های مزدور از میان ملیتهای غیرفارس بعنوان ابزار استفاده میکنند.
***
در این نوشته ضمن ریشه یابی ابعاد گوناگون این تفکر فاشیستی با ارائه چند نمونه مستند از تئوری سازیهای خطرناک اتاق فکر فارس با گرایشهای مختلف، به ماهیت فاشیستی عناصر Think Tank ، روشنفکران و نظریه پردازان فارس در داخل و خارج خواهم پرداخت.
***
پیشینه تاریخی تئوری پردازیهای اتاق فکر فارس(باختصار)
تئوری سازیهای اتاق فکر فارس بر دو محور ملی گرایی فارسی و مذهب شیعه شعوبیه ای صورت میگیرد که جزر و مدهای زیادی را در سیزده قرن گذشته تجربه کرده است. سرآغاز این تئوری سازیها به نهضت شعوبیه که بر پایه ایدئولوژی نژادپرستانه و باستانگرایی بنا شده برمیگردد. بعد از شکست ساسانیان از اعراب (جنگ قادسیه برهبری عمرابن خطاب) در جنوب و مرکز ایران و اختلاف بر سر جانشینی علی ابن ابیطالب که منجر به خلافت رسیدن معاویه و پیدایش مذهب شیعه شد. با استفاده از این فضا، مخالفان فارس تحت سلطه ی حکام اموی در ایران به نیروهای شیعه مخالف اموی نزدیک شدند و نهضت شعوبیه را در ایران براه انداحتند.
هبا شکست قشون صفوی در “جنگ چالدران” و تضعیف حاکمیت امپراتوری صفوی و در پی انتقال پایتخت تورکان از آزربایجان به مناطق مرکزی فارس نشین، قدرت نرم اتاق فکر فارس توانست به نفوذ خود در حاکمیت صفویه بیافزاید.
قرن ها بعد فرانسه و انگلیس برای مقاصد استعماری خود، از تئوری تمایز مذهبی “شیعه و سنی” بنفع خود استفاده کرده و آتش جنگ بین دو برادر تورک در جنگ چالدران را شعله ور ساختند و جبهه دیگری برای امپراتوری عثمانی تورک در حال جنگ با آنان را گشودند. با شکست قشون صفوی در “جنگ چالدران” و تضعیف حاکمیت امپراتوری صفوی و در پی انتقال پایتخت تورکان از آزربایجان به مناطق مرکزی فارس نشین، قدرت نرم اتاق فکر فارس توانست به نفوذ خود در حاکمیت صفویه بیافزاید.
بعد از ترور آقا محمد خان و ضعف امپراتوری قاجار در برابر روسیه، حساسیت امپراتوری انگلیس در مقابل روسها را بیشتر و آنها را وارد رقابت از نوع سیاست نفوذ و دخالت در حاکمیت قاجار کرد. برای حفظ توازن، دولت قاجار مجبور به کنار آمدن با انگلیس شد. اما این مدارا جویی به زیان قاجارها تمام شد. بخاطر اینکه دولت فخیمه انگلیس با ایجاد فراموشخانه ماسونی و تزریق پول توانست عوامل خود را در ایران متشکل بکند.
در دوره مظفرالدین شاه مهرهای نفوذی اتاق فکر فارس مورد حمایت انگلستان در مجلس، دولت و ارتش بعنوان ستون پنجم دشمن عمل میکردند
بعد از ترور ناصرالدین شاه، اتاق فکر فارس بکمک انگلیس توانست مهرهای خود را در دربار قاجار وارد و موفق به ایجاد دولت پنهان بشود. در دوره مظفرالدین شاه مهرهای نفوذی اتاق فکر فارس مورد حمایت انگلستان در مجلس، دولت و ارتش بعنوان ستون پنجم دشمن عمل میکردند.
بلاخره در دوره احمد شاه بعد از کودتای انگلیسی سید ضیا و رضاخان (۱۲۹۹) دولت انگلیس پروژه تغییر ساختار سیاسی شبه فدرال ممالک محروسه قاجار را که با مشاوره شبکه پارسیان هند به سرکردگی اردشیر ریپورتر تهیه شده بود، برای اجرا در اختیار محمد علی فروغی نخست وزیر وقت گذاشتند. اما این تمام ماجرا نبود.
در طول ۹۶ سال گذشته همین تئوری ” یک ملت، یک کشور، یک هویت و یک زبان”، اساس تفکر اتاق فکر فارس بوده است که قبل از انقلاب با سفت و شل کردن نقش شیعه شعوبیه ای همراه بوده است و بعد از انقلاب نیز شیعه رادیکال شعوبیه ای نقش مکملی را در پیشبرد تئوری فاشیسم آریایی فارس تا به امروز داشته است
اتاق فکر فارس با مرکزیت هسته محمود افشار یزدی در برلین برای تثبیت کامل هژمونی فارس، تئوری فاشیستی یکسان سازی برگرفته از نازیسم را که سالها قبل تدوین کرده بودند توانستند به سیستم دولتی رضاخان وارد کنند. در طول ۹۶ سال گذشته همین تئوری ” یک ملت، یک کشور، یک هویت و یک زبان”، اساس تفکر اتاق فکر فارس بوده است که قبل از انقلاب با سفت و شل کردن نقش شیعه شعوبیه ای همراه بوده است و بعد از انقلاب نیز شیعه رادیکال شعوبیه ای نقش مکملی را در پیشبرد تئوری فاشیسم آریایی فارس تا به امروز داشته است. *۱
بحران هویت و فروپاشی کامل ساختار متمرکز ایران
موارد متعددی از هویت کشی فیزیکی در مناطق مختلف ایران اتفاق افتاده است که هنوز میتوان از زبان شاهدان عینی شنید و در فلیمهای مستند مشاهده کرد. با بازبینی فقط یک مورد از هویت کشی های فیزیکی رضاخان در لرستان میتوان به عمق فاجعه پی برد و بی درنگ آنرا پاکسازی قومی یا نسل کشی خواند.
در کنار آن ما شاهد پدیده هویت کشی نرم و سیستماتیک دولتی برای نابودی فرهنگ و زبان ملیتهای غیرفارس هستیم. این پدیده در گذشته بقدری نهادینه شده بود که حتی زیر سوال بردن این سیستم آپارتاید فاشیستی را غیر ممکن میکرد. اما به دنبال فروپاشی بلوک شرق کمونیستی و گسترش هویت طلبی در جهان، شاهد افزایش بی نظیر خودآگاهی ملی و بازیابی هویت ملل غیرفارس در ایران بوده ایم. مطالبات مطرح شده در سه دهه اخیر بقدری زیاد بوده و بدون پاسخ مانده است که بحران هویت در ایران را تبدیل به انبار باروتی کرده که میرود کل بنیاد سیستم موجود را به آتش بکشد.
از سوی دیگر پژوهش گران عرصه های مختلف از جمله اقتصاد دانان خبر از ورشکستگی کامل اقتصادی، جامعه شناسان خبر از فروپاشی نظم اجتماعی و روانشناسان خبر از پایین آمدن شدید درجه تحمل و افزایش خشونت ورزیهای فردی میدهند. سیاستمداران صحبت از فرو ریختن سیستم ناکارآمد «مدیریت اسلامی براساس تعهد» (فساد و رانتخواری) و از دست رفتن کنترل کشور، سقوط آزاد رژیم و فروپاشی کامل ساختار متمرکز توتالیتر یکصد ساله ایران میکنند.
هشدارهای اصلاح طلبان
سید محمد خاتمی سردسته جریان اصلاح طلب و سوپاپ اطمینان حفظ نظام در مصاحبهای میگوید:« ممکن است جامعه برای ابراز نارضایتی و رهایی از ناامیدی میل به خشونت پیدا کند و طبعا ممکن است حکومت به خشونت متقابل متوسل شود و یک سیکل ایجاد شود و این سیکل باعث شود که نفرت و خشونت از هر دو طرف زیادتر شود و مشکل بسیاری به وجود بیاید.» یعنی عصیان مردم و جنگ شهری با نیروهای انتظامی، میتواند براندازی و فروپاشی نظام ایران را رقم بزند.
بعد از سرکوب خونبار قیام آبان ۹۸، صادق زیباکلام یکی از تئوری پردازان اصلاح طلب، با نگرانی خاصی گفته است: «این رویه سرکوب، تدریجا زمینه ساز مبارزات مخفی و در مرحله بعد، مبارزات مسلحانه میشود». او نیز مثل خاتمی معتقد است که مبارزه با رژیم در حال وارد شدن به فاز رادیکال و مسلحانه است.
هشدارها و آلترناتیوسازیهای اپوزیسیون فارس خارج
آلترناتیوسازی یکی از مشغله های مهم اپوزیسیون فارس در خارج است. از راست سلطنت طلب و مجاهدین ضد خلق گرفته تا چپ کمونیست و شورای گذار، هر کدام ادعای بهترین آلترناتیو بودن برای گذار از پل پُر از مین رژیم فاشیستی و جانشینی آن را دارند! غافل از اینکه بدون مین روبی افکار فاشیستی خود، پیشاپیش مشروعیت جانشینی و عبور از رژیم فاشیستی ج. ا. ایران را از دست داده اند.
لذا عملکرد اپوزیسیون فارس با وجود توانایی های مالی و داشتن تشکیلاتها و کادرهای ورزیده و ابزارهای تبلیغی حرفه ای و میدیای قوی، حمایتهای مالی و سیاسی دولتهای خارجی، حاصلی نداشته است و بعلت وجود فرهنگ سیاسی توتالیتر و دیکتاتوری در میان نخبگان سیاسی فارس، اپوزیسیون فارس در۴۱ سال گذشته با انشعابهای بیشماری مواجه شده و در جا زده اند. اما این بدان معنا نیست که اپوزیسیون فارس به کما رفته باشد. با وجود همه اختلافات و شکستها، اپوزیسیون فارس همچنان به آلترناتیوسازی غیر مشروع و تمامیت خواه خود ادامه میدهد.
نماد ملی گرایی و هویت برای محمد مصدق، پهلویها، مهدی بازرگان و بنی صدر « ملی گرایی عرفی و شیعی، ایرانی- فارسی» و نماد ملی گرایی و هویت برای روح الله خمینی و سید علی حسینی خامنه،« ملی گرایی شیعه شعوبیه ای، ایرانی- فارسی» است.
اتاق فکر فارس و چالش بحران هویت
برخلاف گذشته بحث هویت و بحران هویت، به شکلی که در چند دهه اخیر و بدنبال مبارزات هویت طلبانه ملیتهای غیر فارس در ایران موضوعیت پیدا کرده، برای زمامداران سیاسی گذشته موضوعیت حیاتی نداشت. شاخصه مهم هویت برای زمامداران سیاسی معاصر تا سالهای اول انقلاب، ” هویت فارسی و ایرانیت” بود. نماد ملی گرایی و هویت برای محمد مصدق، پهلویها، مهدی بازرگان و بنی صدر « ملی گرایی عرفی و شیعی، ایرانی- فارسی» و نماد ملی گرایی و هویت برای روح الله خمینی و سید علی حسینی خامنه،« ملی گرایی شیعه شعوبیه ای، ایرانی- فارسی» است.
در دوران ۵۷ ساله حاکمیت پهلویها، برای تثبیت پان ایرانیسم و پان فارسیسم، تأکید برهویت باستانی و نژاد آریایی و زبان فارسی میشد. در دوران حاکمیت ۴۱ ساله خمینی و خامنه ای، به استثنای چند ماه اول انقلاب، همان سیاست تک هویتی فارسی شوونیستی و فاشیستی دوران پهلوی ها ادامه یافته و بصورت سیستماتیک اعمال شده و میشود. بعبارتی دیگر رژیم جمهوری اسلامی ضمن حفظ ساختار هویتی رژیم پهلوی، با برجسته کردن هویت اسلامی- شیعی و تاکید بیشتر بر زبان فارسی، پایه های پان ایرانیسم را محکم تر کرده و توانسته است تحت پوشش هویت اسلامی- شیعی و ناسیونالیسم فارسی به گسترش فرامرزی پان ایرانیسم نیز دست بزند.
اما آنچه در سه دهه اخیر و در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق تحت عنوان بازیابی هویت ملتهای دربند در جهان و در ایران پدیدار شده اساس هویت جعلی ایرانی- فارسی را زیر سوال برده است. این بازیابی هویتی، بحران هویت قوم فارس یا ملت فارس را نیز آشکار و اتاق فکر فارس را بسیار نگران کرده است.
برای فرار از رویارویی با این مشکلات، اتاق فکر فارس سعی در لاپوشانی مسئله بحران هویتی خود میکند و با انکار هویت قومی خود بعنوان قوم فارس یا ملت فارس، بجای مبنا قراردادن هویت اتنیکی قوم خود، دانستن زبان فارسی را مبنا و معیار قرار میدهد که بتواند به اتنیکهای غیرفارس نیز هویت مستتر فارس را تعمیم دهد تا با این فریبکاری اقلیت فارس را اکثریت جا بزند
در گذشته بعلت قبضه کردن میدیا، فارسها میتوانستند تعریفی غلط و فریبکارانه ” قوم ایرانی یا ملت ایرانی” را بجای قوم فارس یا ملت فارس قالب کنند. اما با فراگیر شدن میدیای آزاد، دیکر تافته جدا بافته خواندن قوم فارس بر آنان غیر ممکن شده است. در حال حاضر نیز با قبول قوم بودن، در باز تعریف قوم یا ملت فارس پیامدهای غیرقابل هضم برای اتاق فکر فارس پدید آورده است.
از جمله:
۱- مشکل اذعان به اقلیت قومی بودن: یعنی قبول اقلیت بودن (تقریبی) ۱۸٪ درصدی قوم فارس بعلاوه ۱۵% درصدی قوم چند رگه فارس در ایران.
۲- مشکل هویت چندگانه فارسی داشتن: فرق فارسهای تهران که عمداً آمیخته ای از فارسها و غیر فارسهای آسیمیله شده هست با دیگر مناطق مانند اصفهان و کرمان ، یزد و غیره که خود را قوم فارس اصیل میدانند.
۳- مشکل تعیین حدود جغرافیایی: مشکل تعیین حدود جغرافیایی اقلیم فارسستان مورد قبول فارسهای چند رگه در استان تهران و البرز با فارسهای مرکزی و جنوب که اقلیم تاریخی فارسستان است و خود را فارس اصیل میدانند.
۴- مشکل تعیین مرکز تفکر: سردرگمی در تعیین مرکز ثقل تفکر فارسی واحد برای ملت فارس.
در حالیکه آزربایجان دارای سرزمین تاریخی بهم پیوسته از ماکو تا تهران است بمرکزیت تبریز و زبان تورکی آزربایجانیها در تبریز و ارومیه با زبان تورکی آزربایجانیها در تهران یکی است و سیستم تفکر آن بر پایه « آزربایجان مرکزلی دوشونجه سیستمی» است. اما زبان و سیستم تفکری ملت فارس دوگانه و چند گانه است تهران مرکز، اصفهان مرکز، کرمان مرکز و شیراز مرکز و غیره است. لذا برای فرار از رویارویی با این مشکلات، اتاق فکر فارس سعی در لاپوشانی مسئله بحران هویتی خود میکند و با انکار هویت قومی خود بعنوان قوم فارس یا ملت فارس، بجای مبنا قراردادن هویت اتنیکی قوم خود، دانستن زبان فارسی را مبنا و معیار قرار میدهد که بتواند به اتنیکهای غیرفارس نیز هویت مستتر فارس را تعمیم دهد تا با این فریبکاری اقلیت فارس را اکثریت جا بزند.
سرمایه گذاری کلان رژیم برای اتاق فکر فارس
اتاق فکر فارس در رده های بالای حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی، بیشتر بصورت سری (دستهای نامرئی داخلی و خارجی) و با مدیریت نهاد رهبری، اطلاعات- ساواما، شورای امنیت ملی رژیم و تحت نفوذ افرادی چون علی اکبر ولایتی، حداد عادل و محس رضایی اداره میشود. در جناح اصلاح طلب افرادی چون تاج زاده، سعید حجاریان و سید محمد خاتمی از تئوری پردازان اتاق فکر فارس هستند.
با اندکی تفاوت هر دو جناح برای بقاء و حفظ ساختار نظام فاشیستی موجود در ایران، بر دو محور شیعه شعوبیه ای و فلسفه ایرانشهری- فارسی سرمایه گذاری کرده و سیاست گسترش آنرا هم در داخل و هم در خارج کشور به پیش میبرند. تنها تفاوت عمده آنها در نحوه نگرش و عملیاتی کردن سیستم یکسانسازی ملیتهای غیرفارس و نحوه کنترل و سرکوب جنبشهای هویت طلب و استقلال طلب است.
یکی دیگر از ترفندهای پلید اتاق فکر فارس رژیم ایران، مهندسی نیابتی میدیای پرقدرت خارج از کشور است.
علاوه بر مراکز اطلاعاتی و سری، مراکز مطالعاتی گوناگون در وزارت فرهنگ و علوم، دانشگاه ها، وزارت امور خارجه و غیره توسط اصولگراها و استمرار طلبان و گروههای ملّیون و عوامل نفوذی حزب توده و چپ پانفارس در مراکز دولتی با استفاده از بودجه های پژوهشی-علمی فعال هستند. رژیم اقلیت فارس همچنین با ایجاد شبکه های سایبری (سربازان امام زمان) برای نفوذ و پیشبرد اهداف فاشیستی خود مشغول تئوری سازیهای گمراه کننده ی براندازی فوری ۲۴ ساعته هخاء- منشی، روحالله زم، انجمن پادشاهی ایران، سازمان آبان (طرفدار کودتای سپاه) شورای مدیریت گذار(عبور مسالمت آمیز از روی مین!) و سایر تئوریهای سایبری مضحک بنام اپوزیسیون نیز درست میکنند.
یکی دیگر از ترفندهای پلید اتاق فکر فارس رژیم ایران، مهندسی نیابتی میدیای پرقدرت خارج از کشور است. رژیم ج.ا. ایران برای دوام نظام خود و حفظ ساختار فاشیستی ۹۶ ساله و استمرار آن، آنچه را که نمیتواند در صدا و سیما در جهت ماست مالی کردن فضاحت های رژیم، تبلیغ پانفارسیسم بیرون از چهارچوب مذهب و نظام پخش کند با تزریق پول و کمکهای پنهان تهیه برنامه و آموزش مجریان در تهران و ارسال آن به کشورهای خارج بعنوان مهاجر، انتقال سری آرشیو صدا و سیما تحت عنوان دزدی، مهندسی اخبار و برنامه ها از طریق نفوذیهای رژیم در کانالهایی مانند بی بی سی فارسی (طرفدار اصلاح طلبان فاشیست)، صدای آمریکا، منوتو و رادیو فردا( طرفداران بازگشت به فاشیسم پهلوی)، کمکهای پنهان و نیابتی در راه اندازی ایران اینترنشنال (استمرار طلبان فاشیسم فارس مدل ۱۳۸۸ شعبه خارج) کانال فاشیستی ” رودست” و سایر تلویزیونهای هوچی گر فاشیست راست و چپ کمونیست و مجاهد بنام مخالف که تعدادی از آنها هم کمکهای خارجی (از عربستان و..) و هم با بودجه های کلان رژیم جمهوری اسلامی بنام تاجر متمول عرب، یهودی و ایرانی و کمک بینندگان گمنام چاه جمکرانی با اسامی جعلی کوروش، داریوش، آرش و غیره در مقیاس مختلف تغذیه میشوند و توسط همین رسانه ها به افکار عمومی جهت گیری مورد دلخواه رژیم فاشیستی را انتقال میدهند.
بهمین خاطر تفکیک افکار اتاق فکر فارس در داخل با افکار اتاق فکر فارس در خارج آسان نیست. تا جائیکه بعضی از عناصر اپوزیسیون اتاق فکر فارس در خارج، علناً خود را در کنار ماشین سرکوب رژیم یعنی سپاه پاسداران قرار میدهند تا بر علیه جنبشهای ملیتهای غیرفارس و برای حفظ ساختار فاشیستی ایران دوشادوش جنایتکاران رژیم جانفشانی کنند.
هویت سازی جدید توسط اتاق فکر فارس اپوزیسیون خارج
تلاش و سرمایه گذاری پانفارسیسم برای بازگشت به ایران پیش از اسلام بدلیل عدم وجود دستاوردهای تمدنی مطرح و قابل عرضه، بی ثمر بوده است چون بسیاری از اموری که فارسها به آن فخر می فروشند و ملی بشمار میاورند بیشتر مربوط به اندیشمندان تورک و عرب بوده و محصول دوران بعد از ورود اسلام است. بنابراین درآمیختگی ایران و اسلام بحدی عمیق بوده و هست که ساختن «ایرانیت» متمایز از اسلام غیر ممکن است.
لذا سعی در تغییر ماهیت اسلام و مذهب شیعه و جهت دادن آن بنفع ملی گرایی فارسی میکنند و در هر دوره ای نوع جدیدی از شیعه از جمله شیعه شعوبیه محفلی، شیعه شعوبیه حوزوی علامه مجلسی(انتقال مرکزیت شیعه از نجف به قم توسط عوامل انگلیس) و شیعه سرخ علوی (دکتر شریعتی) را ارائه کرده اند و اخیراً اتاق فکر فارس در صدد ابداع شیعه نو یا ” شیعه ترکیبی” برای ایران فردای بعد از فروپاشی رژیم ج. ا. ایران است.
دو نمونه از تئوری سازیهای اتاق فکر فارس در خارج
بدنبال گسترش مبارزات هویت طلبانه ملیتهای غیر فارس و عدم توانایی اتاق فکر فارس برای پاک کردن صورت مسئله «بحران هویت در ایران» جناحهای راست و چپ فارس طرفدار حفظ سیستم فاشیستی در ایران، چه در داخل و چه در خارج به شکل بی سابقه ای فعال شده اند و بقصد فرونشاندن التهاب بحران هویت و مدیریت افکار عمومی، به دروغ خود را طرافدار مفاهیم دمکراسی نشان میدهند و تحت عناوین مختلفی همچون: حق شهروندی- دمکراسی- سکولاریزم- حق تعیین سرنوشت ملل(بشرط عدم استفاده از آن حق)- فدرالیسم اقتصادی یا جغرافیایی استانی- فدرالیزم قومی ( بدون دادن تضمینات نظامی)- خودگردانی- سیستم جمهوری عدم تمرکز- سیستم سوسیالیستی لنینیستی حتی با داشتن حق جدایی(در روی کاغذ اما مسکوت گذاشتن آن تا ابد) و غیره مشغول نسخه پیچی برای حل بحران هویت در ایران شدند. جالب اینکه نقطه مشترک همه اینها حفظ ساختارسیستم فاشیستی فارس محور ۹۶ ساله بعد از سرنگونی رژیم فعلی میباشد.
در اینجا برای پی بردن به عمق فریبکاریهای اتاق فکر فارس در اپوزیسیون خارج، فقط به دو نمونه از این تئوری سازیهای طیف راست و چپ میپردازم.
نمونه یک (۱)
یکی از تئوری پردازان برجسته سلطنت طلب مقیم کشور چند ملیتی کانادا، دکتر فلسفه بنام عطا هودشتیان در یک گفتگوی تلویزیونی صحبت از “هویت ترکیبی” جدید برای ایران کرده و میگوید:« از دو هویت مجزای (فارس و تورک) یعنی از طریق خانواده های ترکیبی فارسها و تورکها یک هویت جدید ایرانی بسازیم و بجای تاکید بر برتری هویت فارس، تاکید بر هویت ترکیبی جدید ایرانی بکنیم که میراث دار مجموعه ای از ارزشها و ادبیاتی است که همه ما فارسها و تورکها اشعار فردوسی و حافظ و مولوی را دوست داریم و این سنت کهن به ما رسیده است.»
اولاً بدیهی استکه ایشان فارسها را هسته و مرکز و تورکها را غیرهسته و پیرامونی فرض میکنند که باید زبان و هویت خود را بنفع فارسها باخته و آسمیله در فرهنگ و زبان فارس حاکم بشوند و یک خانواده ترکیبی جدید همگون با فارس تشکیل بدهند. یعنی برای ساختن ترکیب هویت جدید ایرانی، نه تنها خدشه ای به فرهنگ و زبان فارسها وارد نمیشود بلکه به پیشرفت و ارتقا آن نیز نائل میشوند.
بعبارتی دیگر درساختن این هویت ترکیبی، برای فارس و تورک حقوق برابر قائل نیستند در واقع این یکنوع ادغام هویت و مستحیل شدن هویت تورک آزربایجان در هویت فارس است. چون ایشان نیز مثل سایر روشنفکران فارس معتقد به مفاد کنوانسیون جهانی حقوق بشر نیستند و مثل شورای نگهبان آیت الله ها « شرط و شروط» فقیهانه اعمال میکنند!
ع. هودشتیان میگوید:« مفاد کنوانسیون حقوق بشر یونیورسال را قبول دارد اما با شرط و شروط (! ) مثلاً در مورد زبان مادری باید آزاد باشند اما زبان فارسی بعنوان زبان “ملی” که “همه” مردم ایران حافظ و فردوسی را قبول دارند (! ) و یک تورک در کنار زبان محلی خود “باید” زبان فارسی را یاد بگیرد.»
صرف نظر از فاشیستی بودن افکار این باصطلاح فیلسوف، دانشمند و فرهیخته فارس و پروفسور دانشگاههای آمریکا و کانادا، واژه ها و عبارات بکار برده اش مانند « زبان ملی فارسی» و « زبان محلی» و میراث داری تورکها برای « فردوسی» ضد تورک و … بار منفی و توهین آمیز دارد. ملت ۳۵ میلیونی تورک آزربایجان جنوبی مانند هر ملتی میراث دار فرهنگ، زبان و ادبیات تورکی خود، شعر و شاعران، موسیقی، هنر و پیشینه تاریخی خود است نه بیگانگان، نه دشمنان قسم خورده خود و نه شاعر نژادپرست و فاشیستی همچون فردوسی طوسی.
ع. هودشتیان اضافه میکند که « من طرفدار سیستم فرانسه هستم اما با خصوصیات ایرانی(فارسی)، چون ما اقوام و ملیتهای مختلف داریم و هر سیستمی که باشد باید در چهارچوب تمامیت ارضی باشد که خط قرمز ما(فارسها)است.» او فراموش کرده است که دوران تحکم کردنها و باید باید گفتنها سپری شده و تمامیت ارضی ایران و زبان فارسی خط قرمز تورکهای آربایجان نیست.
برای حفظ ساختار فاشیستی ۹۶ ساله ایران بجای تاکید بر جدایی دین از حکومت، به غیر شیعه ها فتوا میدهد که با سیاست هلال شیعی و خرافه گرایی شیعه شعوبیه ای هم آواز بشوند حتی اگر آتئیست، یهودی، بهایی و مسیحی باشند
عطا هودشتیان برخلاف ادعای سکولار بودنش، آزادی و استقلال عمل و برابری مذاهب در مقابل قانون را بر نمی تابد و در مورد هویت ترکیبی(دینی) شیعی جدید میگوید:« ما حتی اگر ضد دین هم باشیم دارای یک زیرساخت دینی در ایران هستیم که بر اکثریت شیعه استوار است و برای ایران فردا (بعد از فروپاشی) و برای حفظ ایرانیت (سیستم فاشیستی) نیاز به شیعه نو داریم.»
ایشان ساختن شیعه شعوبیه ای جدیدی است که از ترکیب بی دین ها و سایر مذاهب غیره شیعی شکل بگیرد. بعبارتی دیگر برای حفظ ساختار فاشیستی ۹۶ ساله ایران بجای تاکید بر جدایی دین از حکومت، به غیر شیعه ها فتوا میدهد که با سیاست هلال شیعی و خرافه گرایی شیعه شعوبیه ای هم آواز بشوند حتی اگر آتئیست، یهودی، بهایی و مسیحی باشند. غیر شیعه ها باید بمانند اقلیت ارامنه در عاشورا دستجات عزاداری حسینی سینه زنی و زنجیرزنی براه انداخته و برای پاسداری از فلسفه ایرانشهری قمه زنی کنند.*۲
نمونه دو (۲)
تئوری پرداز دیگر اتاق فکر فارس بنام محمد رضا نیکفر از طیف چپ کمونیست فارس است که با استفاده از بودجه کشور سرمایه داری هلند در رادیو زمانه خیمه زده و تئوری جدید شیعه و القاء هویت جعلی جدید به تورکهای آزربایجان را برای حفظ ساختار فاشیستی ۹۶ ساله ایران ارائه میدهد.
[م.ر. نیکفر]برای حفظ ساختار فاشیستی ۹۶ ساله ایران مسئله شیعه نوین و مسئله انتگراسیون یعنی ادغام و آسمیله تورکها در فارسها را دو محور حیاتی برای ایران فردا میداند
در یک کنفراس باصطلاح روشنفکری فارسی، محمد رضا نیکفر با اشاره به نتیجه نگرفتن کافی از تئوریهای سابق و خیانت های سید احمد کسروی تورک به ملت خود (و سید حسن تقی زاده ها، کاظم زاده شفق ها و تقی ارانی ها…)، گویا بدنبال یافتن تئوری جدید ضد تورک و خائنین جدید (مانقورت) تورک هستند.
م.ر. نیکفر میگوید:« مهمترین مسئله انتگراسیون بعد از حذف شیعه گری فعلی از قدرت، ” مسئله تورک و فارس ” است یعنی مسئله آزربایجان تبدیل به مسئله محوری خواهد شد. توجه کنید به نکته ای که سید احمد کسروی دیده بود. بعد از خلع و تبعید رضا شاه (به آفریقا) و بازگشت مخالفان از جمله روحانیون به صحنه سیاست، کسروی به نقد شیعه و بمخالفت با حضور روحانیت میکند. همزمان مسئله آزربایجان و حکومت ملی (پیشه وری) پیش میآید. این تغییر موضع کسروی را باید در پیوند با مسئله آزربایجان دید. ( کسروی- سابقه آخوندی شیعه و پیشنماز مسجد بودن داشت) وی معتقد بود آن چیزی که این دو (فارسها و تورکها) را بهم پیوسته توسعه شیعی شدن ایران است.(لذا کسروی بفکر چاره میافتد) و برای ممانعت از قطع پیوند (فارسها و تورکها)، همان موقع تصور میکند که با ساختن یک ایئولوژی ناسیونایستی جدید (غیر تورکی) برای تورکهای آزربایجان میتواند مسئله آزربایجان را حل بکند. مثلاً برای آزربایجان یک گذشته دیگری درست بکند (کسروی خواست ایدئوژلوی ناسیونالیستی ساختگی باستانی آریایی فارس را برای تورکها جعل بکند همانطوریکه زبان آذری را جعل کرد) و بعد بیاید و بگوید که ما (تورکها) گذشته تاریخی مشترک با فارسها داریم. شیعه گری و زبان تورکی هر دو امری عارضی هستند ما در آن امر جوهری (باستانی آریایی- فارس) مشترک هستیم و کسروی این ایدئوژلوی را بعنوان محور انتگراسیون ایران معرفی میکند».
شایان توجه است که م.ر. نیکفر تئوری کسروی برای حل بحران هویت در ایران امروز را کارساز نمیداند و میگوید:« ما دیگر نمیتوانیم به اینگونه ایدئولوژیها برگردیم. دوران دولت- ملت سازی بر اساس ایدئولوژی گذشته است به محور دیگری در انتگراسیون ایران نیاز داریم » و نتیجه میگیرد که در حال حاضر مسئله اصلی اتاق فکر فارس اینست که « ما (فارسها) چگونه میتوانیم به مسئله انتگراسیون پاسخ بدهیم؟» لذا برای حفظ ساختار فاشیستی ۹۶ ساله ایران مسئله شیعه نوین و مسئله انتگراسیون یعنی ادغام و آسمیله تورکها در فارسها را دو محور حیاتی برای ایران فردا میداند.
محافظه کاری فارسی همان محافظت سخت از خطوط قرمز فاشیستی اتاق فکر فارس و مدیریت نرم مسئله ملیتهای غیرفارس است یعنی برای بمقصد رساندن پروژه صد ساله در شرایط ضعف و اسیتصال کنونی، فاشیسم فارس مجبور به عقب نشستن و صدقه دادن یکسری امتیازات کوچک مانند مشارکت فردی و استفاده از پنبه بجای چاقو برای بریدن سر هستی ملیتهای غیرفارس مخصوصا تورکهای آزربایجان جنوبی است.
شگفتی دیگری که در همسویی طیف راست فارس با طیف چپ فارس قابل تامل میباشد نوع تعریف و درک شان از دمکراسی و سکولاریزم و تفسیر غلط و تحریف گونه از آن بنفع پانفارسیسم برای حفظ ساختار فاشیستی ایران است. در اینباره م.ر. نیکفر میگوید: « سکولاریسم و دموکراسی ما محور شر دوگانه است ما هم دولت غیر مقتدر میخواهیم و هم مذهب ضعیف» در واقع ایشان تعریف خودساخته ای برای سکولاریسم و دمکراسی دارد چون بخاطر وجود مسئله ملیتهای غیر فارس و برای سرکوب و کنترل آنها بر خلاف ادعای ایشان نیاز به ” دولت مرکزی مقتدر” دارند و در کنار تحمیل زبان فارسی برای یکسانسازی نیاز به ” شیعه ای نوین” برای هم پیوندی فارسها و تورکها دارند. چون اتاق فکر فارس چپ کمونیست (و مدل هلند نشین آن) مثلاً برای رفع تبیعض غیرفارسها حتی معتقد به دادن خودمختاری نیست! تنها آزادی و مشارکت فردی را کافی میداند!
م.ر. نیکفر میگوید:« تصور میکنم که ما(فارسها) نمیتوانیم بر اساس خود مختاری این جماعت ( ملیتهای غیر فارس) مسائل را به پیش ببریم. آنچه برای ما(فارسها) ایده آل است حداکثر آزادی و مشارکت فردی ( در زمین بازی فارسها) است(و نه آزادی و مشارکت گروهی یا ملی دیگر ملیتها). بنا براین نه الگوی سکولاریسم فرانسه و نه الگوی سکولاریسم تورکیه و نه الگوی هندوستان برای ما(فارس ها) مناسب نیست.» و نیتجه میگیرد که « ما (فارسها و اتاق فکر فارس) باید مسئله انتگراسیون (پروسه ادغام و آسیمیله) را چنان ظریف به پیش ببریم (که تورکها، هویت کشی و یکسانسازی را احساس نکنند !) البته در دمکراسی (مشروط) ما (فارسها) در مصاف (با این چالشها) یک سدَی بنام محافظه کاری ایرانی (فارسی) وجود دارد که باید با تعادل و بدون خشونت باشد»(بریدن سر با پنبه).
محافظه کاری فارسی همان محافظت سخت از خطوط قرمز فاشیستی اتاق فکر فارس و مدیریت نرم مسئله ملیتهای غیرفارس است یعنی برای بمقصد رساندن پروژه صد ساله در شرایط ضعف و اسیتصال کنونی، فاشیسم فارس مجبور به عقب نشستن و صدقه دادن یکسری امتیازات کوچک مانند مشارکت فردی و استفاده از پنبه بجای چاقو برای بریدن سر هستی ملیتهای غیرفارس مخصوصا تورکهای آزربایجان جنوبی است. *۳
اتاق فکر نیابتی فلسفه ایرانشهری و حاشیه سازی برای حرکت ملی آزربایجان
از ترفندهای جدید و بی سابقه اتاق فکر فارس، ایجاد اتاق فکرهای نیابتی با فلسفه ایرانشهری یعنی حفظ هژمونی فارس، زبان مشترک و ملی فارسی به قیمت محو زبان تورکی، حفظ تمامیت ارضی بقیمت ادامه اشغال و استعمار داخلی، حاشیه سازی و آلترناتیوسازی برای حرکت ملی آزربایجان است. در گذشته اتاق فکر فارس افراد خود باخته و خود فروخته ای همچون حسن تقی زاده ها، و تقی ارانی ها را مستقیماً به خدمت میگرفتند و گروههای سیاسی فارس معمولاً در کنار کمیته های رفع تبعیض زنان، دگرباشان و معلولین، کمیته ای هم تحت عنوان کار گروه اقوام/ کمیته رفع تبعیض اقوام / خانه اقوام اصلاح طلبان تشکیل میدادند.
اما بعد از قیام ملی آزربایجان در خرداد ۱۳۸۵ حرکت ملی آزربایجان خطوط قرمز ملی خود را با مرکزگرایان فارس محور مشخص کرد و با اعلام عدم شرکت آزربایجان در دعوای انتخاباتی ۱۳۸۸ و شکست استمرار طلبان طلایی امام (جنبش سبز) در آن اتاق فکر فارس عاجز از سوء استفاده ابزاری مستقیم از تورکها بناچار به سیاست نفوذ و پارالل سازی غیرمستقیم روی آورد.
برای راه اندازی جریانات پارالل، باند فلسفه ایرانشهری جناح راست/ جمهوری اسلامی بصورت مجزا اما هماهنگ با باند فلسفه ایرانشهری جناح چپ کمونیست/ سوسیالیسم جهانی برعلیه حرکت ملی آزربایجان بسیج شدند. نمونه اش علم کردن محفل “آذری ها” که ملغمه ای از عوامل اطلاعاتی مزدور رژیم منتسب به تورکهای فاذری شده ضد تورک خود زن ، فارسها و ارمنی های تورک زباندان ضد تورک است. همینطور محفل متمایل به اصلاح طلبان در داخل حرکت ملی، رشد قارچ گونه کانال های تلگرامی پارالل و ایجاد شبکه سایبری فریبکارانه با نام مستعار«مهران بهاری»/ سربازان غایب امام زمان در داخل و خارج است.*۴
همچنین شکل گیری محفلهای چند نفره فدرالیستهای چپ آزربایجان، بنام « جنبش فدرال دموکرات آزربایجان-ایران» کمونیستهای سابقه دار پان ایرانیست آزربایجانی متمایل به اصلاح طلبان و انشعابیون آن بنام « بیرلیک» چند نفره متمایل به اصلاح طلبان، شبکه م. بهاری و گروههای تروریستی کورد و چپ فارس در خارج است.
این دو محفل که مرکزشان هم سوئد است با وجود حضور اسمی افراد سابقه دار و غیر فعال و خوش نیت در آن، متاسفانه گردانندگان اصلی شان دچار سندروم استهکلم شده و سالهاست که مشغول خودزنی هستند. کارنامه تئوری سازیهای این خودشیفته گان پُر است از جهت گیریهای مخرب و سوال برانگیز از جمله « نوشتن نامه به سید محمد خاتمی از سوئد و اعلام فراخوان به شرکت در جنبش سبز فارس، قهرمان سازی از مهرهای رژیم از قبیل محسن مهرعلیزاده، میر حسین موسوی، ائتلاف و رقص ” بابا کرم” با گروهای سیاسی فارس ضد تورک و حامی گروههای تروریستی کورد، همکاری سری و رقص ” برزی برزی” با گروهای تروریستی کورد، هم سویی با شبکه مهران بهاری رژیم و تبلیغ آن میباشد. *۵
از فعالیتهای اخیر اینها نفوذ در میدیای منسوب به حرکت ملی برای تبلیغ گفتمان فلسفه ایرانشهری و انتشار بیانیه خفت بار« به آرزوهاي مردم شليک نکنيد!» در استهکلم میباشد که به رسوایی این طیف منجر شد. سوای پنهان کاریهای جهت دار، پریشان گویی هایی این جماعت تحت عنوان فعالیت رسانه ای بقدری تحریف آمیز است که حتی زیر بار مسئولیت آنچه که خود گفته و منتشر میکنند نمیروند و از پاسخگویی فرار میکنند! در هرحال رصد کردن قائم موشکبازیها و شعبده بازیهای این جماعت بقدری آسان است که قبل از خشک شدن مرکبِ قلمِ خیانت بارشان با یک تلنگار کوچک بشکل شرمسارگونه ای در کنج محفل خود برای مدتها پنهان میشوند.*۶
سخن آخر اینکه اتاق فکر فارس بخاطر شکست پروژه یکسانسازی ملل غیر فارس در ۹۶ سال گذشته و جواب ندادن تئوری « یک کشور، یک ملت، یک هویت و یک زبان » در پی یافتن تئوریهای فاشیستی جدید با شعارهای فریبنده و پوپیولیستی هستند و برای حفظ و تحکیم سلطه فاشیستی خود بر ملیتهای غیرفارس، بازهم ملت تورک آزربایجان را نشانه گرفته اند. چون بخوبی میدانند تنها نیرویی که توان برچیدن ساختار شوونیستی- فاشیستی سیستم موجود را دارد همانا “ملت تورک آزربایجان” است.
اینکه اتاق فکر فارس دست از توهمات برتری طلبانه و فاشیستی خود برنمیدارد بخودش مربوط است اما باید خوب بداند که دیگر درهیچ عرصه ای از جمله در تئوری سازی، یکه تازه میدان نبوده و نخواهند بود و با اتاق فکر تورک آزربایجان و نیروهای میدانی حرکت ملی مواجه بوده و خواهند بود.
خوشبختانه اتاق فکر حرکت ملی آزربایجان از نظر تئوریک، ایمان و اعتقاد راسخ به ارزشهای مترقی انسانی آنقدر قوی و مستحکم است که تابحال توانسته است توطئه های رنگارنگ آنها را در جا دفع کند. اتاق فکر فاشیسم فارس باید بداند که اگر دست از یاوه سرایی و زورگویی برندارد و سر جای خود ننشیند، سرنوشتی بغایت بدتر از فاشیسم صربهای یوگسلاوی در انتظار آنها خواهد بود.