ارواند آبراهامیان، متخصص تاریخ معاصر ایران، این مقاله را در سال ۱۹۷۰م./۱۳۴۹نوشته است. او در آن مسائل قومیتی و زبان در ایران و بطور ویژه در آزربایجان را در دهه ۱۳۲۰ و پیش از آن تحلیل کرده است.
ارواند آبراهامیان / مترجم: یونس لیثی دریلو
پیشگفتار مترجم
ملتی که فرهنگستان زبان نداشته باشد، زبانش به تدریج از بین میرود؛ ملتی که فرهنگستان تاریخ نداشته باشد، تاریخش تحریف میشود و شخصیتهای تاریخیاش به یغما میرود؛ و اینگونه است که داستان نابودی یک ملت رقم میخورد.
مقالهای که در پیش رو دارید در سال ۱۹۷۰م./۱۳۴۹خ. توسط ایران شناس بزرگ ارواند آبراهامیان نوشته شده است که رابطه فرقه دموکرات آذربایجان و حزب توده ایران را واشکافی کرده است. نویسنده در آن مسائل قومیتی و زبان در ایران و بطور ویژه در آذربایجان را در دهه ۱۳۲۰ خ. و پیشتر از آن با شرح زمینههای آن مورد تحلیل قرار داده است. این مسئلهای است که تا به امروز نیز حل نشده و همچنان توسط دولت مرکزی پشت گوش انداخته شده است. این پژوهشگر در بیان اتفاقات آن روز از نوشتهها وگفتههای قابل دسترس بطور مستند و مستدل استفاده کرده است. منابعی بسیار ارزشمند و مهم مورد مطالعه قرار گرفته، استناد شده، آنالیز شده و بطور هوشمندانهای کنار هم گذاشته شدهاند. در این نوشته میتوان به جرات جانبداری آنچنانی را سراغ گرفت و میتوان جز نوشتههای بیطرف به حساب آورد که ارزش این نوشته را چندبرابر میکند. سالها بعد از انتشار این مقاله، این محقق به مستندات دیگری همچون اسناد وزارت خارجه انگلیس دسترسی پیدا کرده است و آنها را در کتاب «ایران بین دو انقلاب» خود که ۱۲ سال بعد نگاشته مد نظر قرار داده است. تعدادی از این موارد به همراه توضیحات مختصر در مورد بازیگران اصلی در پانویس قید شدهاند.
در ترجمه مقاله، هیچ گونه دخل و تصرفی انجام نشده و نهایت دقت، صداقت و امانت داری در برگردانی به فارسی بکار رفته است. ترجمه فارسی مقاله، اصول نگارش قدیمی انگلیسی زمان مقاله را حفظ کرده تا حق مطلب را فدای ترجمه نکند. از آنجا که حقوق نشر مقاله متعلق به مجله ناشر مقاله میباشد، امکان پخش متن اصلی در کنار ترجمه امکان پذیر نمیباشد. این ترجمه با اجازه رسمی نویسنده نشر مییابد.
منبع: مجله بین المللی مطالعات خاورمیانه، جلد ۱، شماره ۴ (اکتبر ۱۹۷۰ / مهر ۱۳۴۹)، ص. ۲۹۱ تا ۳۱۶.
منتشر شده توسط: انتشارات دانشگاه کمبریج
Communism and Communalism in Iran: The Tudah and the Firqah-I Dimukrat
Author (s): Ervand Abrahamian
Source: International Journal of Middle East Studies, Vol. 1, No. 4 (Oct., 1970), pp. 291-316 Published by: Cambridge University Press
کمونیسم۱* و قومیت در ایران: حزب توده و فرقه دموکرات آزربایجان
مقدمه
ایران پدیده نادری را در داشتن دو حزب طرفدار اتحاد جماهیر شوروی به طور همزمان تجربه کرده است: حزب توده ایران (معروف به حزب توده) و حزب فرقه دموکرات آذربایجان یا به طور خلاصه فرقه دموکرات.
حزب توده توسط حلقهای از روشنفکران جوان مارکسیست در تهران، بلافاصله پس از حمله انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی، در سال ۱۳۲۰خ. تشکیل شد و در مدت دو سال به یک جنبش ملی تبدیل گشته و با استقبال وسیع روشنفکران و طبقه کارگر روبرو گردید واین حزب تا زمان سرکوب شدنش در سال ۱۳۳۲ همچنان یک نیروی چشمگیر باقی ماند.
فرقه دموکرات در تابستان سال ۱۳۲۴ توسط گروهی از کمونیستهای کهنه کار به سرپرستی جعفر پیشهوری در تبریز ایجاد شد. این حزب توانست اعضای محلی حزب توده را جذب کرده و در سراسر آذربایجان ایران گسترش یابد و در زمانی که ارتش اتحاد جماهیر شوروی مانع از ورود نیروهای تازه نفس ایرانی به این استان میشد فعالیت خود را از طریق کودتای محلی پیش ببرد. این قدرت همچنان ادامه داشت تا اینکه سربازان ایرانی در آذر سال ۱۳۲۵ مجدداً منطقه را تصرف كردند.
فرقه دموکرات و حزب توده همچنان برای چهارده سال به عنوان دو سازمان جداگانه فعالیت میکردند، تا اینکه در سال ۱۳۳۹، هنگامی که فرقه دمکرات با این استدلال که «دیگر هیچ توجیهی برای داشتن دو حزب مارکسیستی- لنینیستی در یک کشور وجود ندارد»، به ادغام در حزب توده رای داد (۱).
اکثر ناظران وجود همزمان این دو حزب، در مقام یکی از نقشههایهای استالین برای گسترش نفوذ شوروی در خاورمیانه، را رد کردهاند. گونتر نولاو و هانس-یورگن ویه (Gunther Nollau and Hans-Yurgen Wiehe) در کتاب خود با عنوان «جبهه جنوبی روسیه» معتقدند که اضمحلال حزب توده در آذربایجان همزمان با ظهور فرقه دموکرات ناشی از «دستورالعملهای» شوروی بود (۲). دونالد ویلبر (Donald Wilber) در مطالعه خود درباره ایران معاصر ادعا میکند که حزب توده نه توسط روشنفکران در کمیته مرکزی آن بلکه بوسیله «کمونیستهای حرفه ای» مانند پیشهوری، که منکر ارتباط با سازمان بودند، هدایت میشد؛ و با نزدیک شدن به پایان جنگ [جهانی دوم]، روسها «ناگهان» حزب توده در آذربایجان را با «فرقه دموکرات» جایگزین کردند تا برای خود یک «جای پای ثابت» در این کشور پیدا کنند (۳).
جورج لنسزوفسکی (George Lenczowski) در کتاب خود تحت عنوان «روسيه و غرب در ايران» نوشت كه حزب توده احیا مجدد حزب كمونيست قديم در دهه ۱۳۱۰ بود؛ كه نظرات آن توسط پیشهوري در روزنامه «آژير» منعکس میشد و در شهریور سال ۱۳۲۴ در آذربایجان نام جدید “حزب دموکرات” را «برخود گرفت». (۴). همچنین الگین گروسکلوزه (Elgin Groseclose)، در کتاب «مقدمهای برای ایران» که بلافاصله پس از جنگ [جهانی دوم] نوشته شده بود، پیشهوری را به عنوان «سر» فرقه دموکرات و حزب توده در آذربایجان قلمداد کرده است (۵).
این نویسندگان، در توضیح وجود دو حزب کمونیست در یک کشور، فقط بر زمینه بینالملل تمرکزنمودهاند نه بر وضعیت داخلی ایران، در حالی که این مقاله روی مورد دومی تأکید خواهد نمود. به طور ویژه، سعی میشود با بررسی سوابق اجتماعی و سیاسی رهبران دو حزب، انعکاس اهداف و آرمانهای متضاد آنها و توصیف درگیریهای قومی که جامعه ایران و جنبش کمونیستی ایران را در آن زمان تقسیم میکرد، این وضعیت را توضیح دهد (۶).
تضادهای قومیتی ۱۲۸۴-۱۳۲۰
ایران جامعه اقلیتها است (جدول ۱ را ببینید). ایرانیان فارسی زبان که بیشترین گروه جمعیتی هستند و به عنوان فارسها/پارسها شناخته میشوند فقط ۴۵٪ از کل جمعیت را تشکیل میدهند و در استانها و شهرهای مرکزی متمرکز شدهاند. دومین گروه بزرگ، ترکها، ۲۶٪ دیگر را تشکیل میدهند و به تفکیک عبارتند از آذریهای مستقر که به اکثریت قریب به اتفاق در آذربایجان و اقلیت قابل توجه در شهرهای شمالی زندگی میکنند، و قبایل کوچنشین ترکمنها، قشقاییها، شاهسونها و افشارها که در شمال و جنوب استان فارس هویت متمایزی را تشکیل میدهند. بقیه جمعیت از گروههای زبانی کوچکتر مانند عربها، کردها، بلوچ ها، ارمنیها و آشوری ها، و اقلیتهای زبانی حاشیهای مانند گیلکی ها، مازندرانی ها، لرها و بختیاریها تشکیل شدهاند که به لهجههای مختلف غیرقابل درک برای فارسی زبانان ایران صحبت میکنند.
جدول ۱- تجزیه زبانی ایران (درصد کل جمعیت)
منابع: آمار دقیقی از تجزیه زبانی جمعیت ایران در دست نیست. این برآوردها از منابع زیر بدست آمده است: دانشگاه آمریکایی، دفترچه راهنمای ارتش آمریکا برای ایران (واشنگتن، دی.سی. ج.پی.او. ۱۹۶۳). س./ص./ث. علی اف، «مسئله ملیتها در ایران معاصر»، خلاصه انگلیسی متن روسی در مجله آسیای میانه، جلد ۱۶ سال ۱۹۶۶، صص۶۲-۷۰؛ س. ای. بروک، «ترکیب نژادی ایران»، خلاصه انگلیسی متن روسی در مجله آسیای میانه، جلد ۸ سال ۱۹۶۰، صص۴۱۷-۴۲۰.
SOURCES: American University, The U.S. Army Area Handbook for Iran (Washington, D.C., GPO, 1963); S. Aliyev, ‘The Problem of Nationalities in Contemporary Iran’, the English summary of the Russian text is in The Central Asian Review, vol. xvI (1966), pp. 62-70; S. I. Bruk, ‘The Ethnic Composition of Iran’, the English summary of the Russian text is in The Central Asian Review, vol. viii (1960), pp. 417-20.
بخش اعظم تاریخ ایران از کشاکش بین این جوامع تشکیل شده است: قبیله علیه قبیله، فرقه علیه فرقه، منطقه علیه منطقه، و آن طور که ادوارد براون، مورخ ادبیات ایران، توصیف میکند: «نژاد در مقابل نژاد» (۷). سلاطین سنتی سلسلههای مختلف قادر بودند از این درگیریها جان سالم به در ببرند و گروههای بی شمار را، تا زمانی که به مشروعیت حاکمیت آنها اعتقاد داشته باشند، با پذیرش تنوع قومی و تحمل رفتارهای غیر معمول آنها به امپراطوری پیوند دهند. حاکمان ایران تا زمانی که همه حقانیت سلطنتی آنان را به رسمیت شناختند، استقلال منطقهای را تحمل کردند. آنها تا زمانی که همه مالیات خود را پرداخت میکردند، با قبایل و بسیاری از جوامع مذهبی به عنوان نهادهای خودگردان رفتار میکردند. و بالاخره مهمتر از همه، آنها ناهمگونی زبانی را یک واقعیت دائمی از زندگی تحمیل شده توسط خدا بر بشریت میدانستند.
افزایش تماس با جوامع همگن اروپای غربی به تدریج این نظم سنتی دولت و جامعه را ضعیف کرد. روشنفکران معاصر حتی آنهایی که اصالتا از اقلیتهای غیر فارس بودند، تنوع زبانی را به ناکارآمدی فرهنگ شرقی، خودمختاری منطقهای را به بی قانونی، و چادرنشینی قبیلهای را به تبهکاری روستایی مرتبط کردند. آنها قصد داشتند امپراتوری چند قبیله ای، چند زبانی و چند فرهنگی خود را به یک کشور واحد با قدرت مرکزی دارای یک زبان، یک فرهنگ و یک ملیت تبدیل کنند. آنها برای رسیدن به این هدف از دو روش حمایت کردند: تمرکزگرایی کشورداری و فارسیسازی اقلیتهای زبانی. حبل المتین۲*، یک روزنامه برجسته اصلاح طلب در اوایل قرن بیستم، در یک سرمقاله خطاب به وزارت آموزش و پرورش توجه را به مسئله زبانی چنین جلب کرد (۸):
«یک جامعه تنها وقتی میتواند خود را مدرنیزه (به روز) کند که خود یک ملت را تشکیل میدهد؛ و وقتی یک ملت را تشکیل میدهد که با سنت ها، اعتقادات و خصوصیات مشترک به هم پیوند خورده باشند. همانطور که برخیها به اشتباه ادعا میکنند بیعت با یک سلطان کافی نیست. هنگامی که این پیوندها وجود نداشته باشد، جامعه دچار تفرقه میشود و چنانکه همه ما از تجربه تلخ خودمان میدانیم، تفرقهها مانع از مدرنیزه شدن میشود… ردپای خیلی از بدبختیهای امروزی ما را میتوان در تاخت و تاز مغولها و تاتارها ردیابی کرد، که مردم ما در آذربایجان عزیز را در معرض زبان بیگانه قرار داد و آنها را مشخصا به فارس زبانها و ترک زبانها تقسیم کرد.»
در طول انقلاب مشروطیت سال ۱۲۸۴خ. تجدد طلبان به قاجارهای ترک زبان یک سیستم انتخاباتی را تحمیل کردند که بیش از یک سوم کرسیهای مجلس را به فارسی زبانهای پایتخت نشین اختصاص داد و ورود به مجلس را برای کسانی محدود میکرد که میتوانند فارسی بخوانند وبنویسند. پس از انقلاب، اصلاح طلبان در ائتلاف با حزب دموکرات، برای ایجاد بوروکراسی مدرن و یک سیستم آموزشی ایالتی [یا استانی] پیش قدم شدند. هرچند این پروژهها با مخالفت الیگارشی زمین داران محافظهکار و اختلالات ناشی از حملات انگلیسیها و روسها در سال ۱۲۹۰خ.، جنگ جهانی اول و شورشهای متعاقب آن در گیلان، خراسان و آذربایجان غیرعملی شد.
قیام در گیلان توسط کوچک خان، یک رهبر مذهبی محلی هدایت شد. اعضای متنوعی به جنبش جنگلی او پیوستند: مردان اهل گیلان که برای خودمختاری استان از دولت مرکزی «فاسد» مبارزه میکردند، انقلابیون آذری زبان از حزب کمونیست ایران مستقر در باکو، پاناسلامیستهایی که در حال جهاد علیه انگلیسیها بودند و آزادیخواهان که علیه «امپریالیست ها» و همکارانشان در تهران برای آزادسازی ملی میجنگیدند. این شورشیان با اهداف مشخصه خودشان، متعاقب تاسیس جمهوری سوسیالیستی شورایی در گیلان و نظاره کردن تخلیه ایران از انگلیسیها، بنا به دلایل زیادی مسیرهای جداگانهای را دنبال کردند و به همین دلیل هم توسط قدرت مرکزی سرکوب شدند. در اواخر سال ۱۳۰۰خ. سر کوچک خان در تهران به نمایش درآمد تا به همه ثابت کنند که قیام به پایان رسیده است.۳*
در خراسان، کلنل تقی خان، فرمانده ژاندارمری استان، از طرح وزیر کشور برای متمرکز کردن نیروهای مسلح سرپیچی کرد و «ارتش خراسان» خود را ایجاد کرد. برخی از آزادی خواهان مشهد، که از اصلاح پذیری حکومت محافظه کار در تهران ناامید شده بودند، به وی پیوستند. با این حال، انقلاب طی چند ماه به یک آبروریزی تبدیل شد. ژاندارمری منطقهای حریف ارتش ملی تقویت شده توسط قبایل وفادار نبود. و آزادیخواهان محلی که بسیاری از آنها مهاجران آذری بودند ثابت کردند که بیشتر از آنکه فایدهای داشته باشند سربار هستند (۹).
شورش در آذربایجان جدیترین این سه مورد بود. این کار در اردیبهشت ۱۲۹۶ هنگامی آغاز شد که شیخ محمد خیابانی، واعظ آتشین تبریز، دولت را به تبعیض در برابر استانها در انتخابات مجلس متهم کرد و خواستار ایجاد شوراهای منتخب استانی شد (۱۰). وقتی که شعبه منطقهای حزب دمکرات از خیابانی حمایت کرده و با تغییر نام به نام فرقه دموکرات خود را به کل استان تعمیم داد، قیام همگانی شد. با تاسیس دولت خودمختار آزادستان (سرزمین آزادی) توسط شورشیان قیام به اوج خود رسید. با همه این احوال، آنها از لزوم سازماندهی ارتش برای دفاع از خود غافل بودند، بنابراین به محض اینکه دولت مرکزی قادر به اعزام نیروها شد، جنبش فروپاشید. خیابانی در مهر ۱۲۹۹ کشته شد و هواداران وی پراکنده گشتند. برخی از آنها پنج ماه بعد مجدداً گردهم آمدند و به سرگرد لاهوتی۴*، افسر ژاندارمری، در تصرف تبریز کمک کردند، اما آنها سریعاً توسط ارتش خلع ید شدند.
این شورشها فقط دولت ایران را بطور موقتی لرزاند، اما حزب دموکرات را برای همیشه متلاشی کرد. برخی از اعضای حزب به ویژه در شهرهای استان، به امید دستیابی به اصلاحات فوری اجتماعی در مناطق خود، حاضر بودند با جنبشهای منطقهای متحد شوند. برخی دیگر، به ویژه در پایتخت، همچنان بر این باور بودند که مدرنیسم با منطقه گرایی ناسازگار است. بنابراین، سلیمان میرزا اسکندری، رئیس حزب دموکرات در تهران، از حمایت از سازمان خود در گیلان، خراسان و آذربایجان امتناع ورزید. ملک الشعرا بهار، شاعر بزرگ و آزادیخواه برجسته در مشهد، علناً با [کلنل] تقی خان، کوچک خان و خیابانی مخالفت کرد و اصرار داشت که «بدون داشتن یک قدرت مرکزی واحد، کشور به هرج و مرج منحرف خواهد شد» (۱۱). احمد کسروی، نظریه پرداز ناسیونالیسم ایرانی، وقتی که از عملکرد خیابانی، به ویژه حمایت از روزنامه نگاران طرفدار نوشتن به زبان ترکی انتقاد کرد، از حزب خود اخراج و از آذربایجان موطن خود تبعید شد. با شکست شورشها در استان، تجدد طلبان پیشنهادهای قبلی خود را احیا کردند. آينده، مجلهای كه در بين روشنفكران مشهور بود، انتشار خود را با يك سرمقاله با عنوان «وحدت ملي هدف اول ماست» آغاز كرد (۱۲).
سردبیر آینده، محمود افشار۵*، بعداً این موضوع را در مقالهای تحت عنوان «وحدت ملی ایران و مسئله ملیت» بطور مفصل واشکافی کرد (۱۳). وی اظهار داشت كه از آنجا كه تشیع دیگر نمیتواند ایران را به شکل یک کشور متحد نگه دارد و از آنجا كه ایران در معرض تهدیدهای «خطر زرد» ترکها و «خطر سبز»۶* عربها قرار دارد، دولت باید پیوندهای فرهنگی، اقتصادی و جغرافیایی در میان جوامع مختلف را تقویت کند. در غیر این صورت، ایران مانند امپراتوری اتریش-مجارستان از هم گسسته خواهد شد. وی اقدامات احتیاطی زیر را توصیه کرد: ترویج زبان فارسی و تاریخ ایران در همه نقاط كشور به ویژه در آذربایجان، كردستان، خوزستان و بلوچستان؛ راه اندازی راه آهن ملی؛ حذف نام مکانهای غیر فارسی؛ انتقال قبایل ترک و عرب از مناطق مرزی به مناطق مرکزی و معقول کردن دولت مرکزی.
خیلی از این طرحها توسط سلطان جدید، رضا شاه، بلافاصله پس از ساقط کردن قاجاریه و تحکیم قدرت خود به اجرا درآمد. او لباس سنتی [یا حجاب] را ممنوع اعلام کرد. کمیتهای برای پاکسازی فارسی از کلمات عربی منصوب کرد؛ استانهای کردستان و عربستان را از بین برد؛ آذربایجان را به دو استان تقسیم کرد که یک بخش آن تلفیقی از جامعه بزرگی از کردها بود؛ ساخت راه آهن سراسری را آغاز کرد؛ همه تجارتهای خارجی را از طریق پایتخت کانالیزه کرد؛ بوروکراسی با قدرت مرکزی ایجاد کرد؛ همه انتشارات غیر زبان فارسی را بست و از همه مهمتر، مدرسههای زبان اقلیت را نابود کرد و در عوض آنها یک سیستم آموزشی دولتی با زبان فارسی به عنوان تنها زبان رسمی یادگیری ایجاد کرد.
این برنامهها اگرچه در بین تجدد طلبان خواهان داشت، اما در بین محافظه کاران عموماً محبوبیتی نداشت. برای روشنفکران ملی، فارسی سازی بخش جدایی ناپذیری از نوسازی بود، اما برای روشنفکران غیر فارس، که از سیستم آموزشی دولتی بهرهای نبرده بودند برابر بود با تبعیض قومیتی. از نظر طبقه متوسط مدرن، سنترالیزاسیون [یا مرکزگرایی] برای پیشرفت ضروری بود، اما برای طبقه متوسط سنتی در استانها ریشه اصلی عقب ماندگی منطقهای آنها بود. برای نظریه پردازان میهن پرست مانند کسروی۷* و افشار، آگاهی ملی پیش شرط لازم برای تاسیس یک دولت مدرن بود، اما برای رهبران گروههای مختلف این به منزله شرارت غیر ضروری بود كه خودآگاهی قومیتی را تضعیف میکرد. بنابراین، نوسازی به جای کاهش منازعات سنتی قومیتی و در نهایت از بین بردنشان، آنها را به شدت تشدید کرده و به وخامت اوضاع افزود.
اشغال متفقین در سال ۱۳۲۰ و نابودی متعاقب آن توسط رژیم رضا شاه شدت این اختلافات را بارز کرد. در مجلس، نمایندگان با قاطعیت دولت را به دلیل استثمار مناطق پیرامونی به خاطر پایتخت و اقداماتی در مایه «ایران فقط تهران بود» محکوم کردند. در استانها، به ویژه در آذربایجان، گروههای ناراضی تهدید کردند که بخاطر شکایات خود جبران خسارت میکنند.
تعدادی از عوامل آذربایجان را به طور خاصی بی ثبات کرده بود: بی توجهی رضا شاه به این منطقه به دلیل تشویق وی به ایجاد صنایع در تهران، اصفهان، مازندران و گیلان؛ دلسردی وی از تجارت با اتحاد جماهیر شوروی، شریک تجاری طبیعی آذربایجان؛ وجود یک بصیرت ملی قوی در بین جامعه آذری در حالی که بسیاری از اقلیتهای دیگر مانند عرب، بلوچ و ترکمن در دنیایی محدود به شکل قبیلهای زندگی میکردند؛ وجود روشنفکری ترک زبان، آموزش دیده در باکو و استانبول پیش از توسعه سیستم آموزشی ایرانی؛ نارضایتی مهاجران، گروهی از شهروندان ایرانی که سه سال قبل از اتحاد جماهیر شوروی به خانه برگشته بودند اما نتوانسته بودند کار پیدا کنند و خود را با محیط جدید خود سازگار کنند؛ ترویج ادبیات آذری در آذربایجان کمونیست همسایه توسط شوروی؛ و فعالیتهای تبلیغاتی ارتش شوروی که بسیاری از آنها ترک زبان بودند.
یکی از اعضای سفارتخانه آمریکا در تهران که برای رصد اوضاع در آذربایجان اعزام شده بود، به واشنگتن گزارش داد که در پی حمله روسیه، نیروهای انتظامی از هم پاشیده شده و همه مقامات عالی رتبه به تهران فرار کرده بودند (۱۴). جای آنان را داوطلبان مسلحی گرفته بودند، که اغلب از مهاجرین بودند و توسط کمیسیونی از افراد سرشناس که از به رسمیت شناختن اختیارات دولت مرکزی امتناع میورزیدند استخدام شده بودند. وی همچنین گزارش داده بود که یک جنبش بومی برای ایجاد یک آذربایجان خودمختار در داخل کشور ایران احتمالاً از اقبال عمومی «گسترده» برخوردار است.
محدودیتهای اعمال شده توسط شوروی مانع از این شد که این گرایشات به شکل یک شورش کامل در سال ۱۳۲۰ شعله ور شود. در عین حال، مسکو حمایت خود را از جنبش منطقهای پس گرفت و از به رسمیت شناختن کمیسیون افراد شاخص عقب نشینی کرد و در عوض فرماندار جدید اعزامی از تهران را کمک کرد. اما این گرایشات آماده بودند تا در یک فرصت مناسب به شورش استانی تبدیل شوند (۱۵).
حزب توده و مشکل قومیت ۱۳۲۰-۱۳۲۴
تاریخ حزب توده با دکتر تقی ارانی آغاز میشود. وی که در اواخر قرن نوزده در خانوادهای طبقه متوسط آذری زبان در تبریز متولد شد، تحصیل در یکی از معدود مدارس غیرمذهبی این شهر را به پایان رساند و به تهران رفت. در اوج آشوب ضد انگلیس پس از جنگ جهانی اول، دانشجوی پزشکی در پایتخت بود که ناگزیر به جنبش ملی گرایی کشیده شد. یک زندگینامه نویس کمونیست اخیرا نوشته است: «ارانی، مانند بسیاری از دانشجویان دیگر، به شدت تحت تاثیر ناسیونالیسم تندرو قرار گرفت» (۱۶). او ضمن حمایت از نوسازی سریع، طرفدار حذف کلمات خارجی از فارسی، احیای آرمانهای زرتشتی و ایجاد یک کشور متمرکز بود و ادعا میکرد که امپراتوری ساسانی چنین دستگاه حکومتی داشته است.
ارانی در سال ۱۳۰۱ از هنرستان فنی فارغ التحصیل شد و برای ادامه تحصیل شیمی به برلین رفت. وی با زندگی در آلمان تحت نظام حکومتی جمهوری وایمار۸* با اندیشههای سوسیالیستی آشنا شد، که برخلاف اروپا تقریبا در تهران و تبریز ناشناخته بود. وی غرق مطالعه کارهای نویسندگان سوسیالیست شد، به جناح چپ آلمان و از طریق آن به حزب کمونیست تبعید شده ایرانیها علاقه شدیدی نشان داد. وی در حین تحصیل در دوره دکترا، در دانشگاه زبان عربی را تدریس میکرد، سه کتاب کوتاه در مورد فرهنگ فارسی – روی عمر خیام، سعدی و ناصرخسرو- نوشت و حلقهای از دانشجویان دیگر ایرانی را که علاقهمند به سوسیالیسم بودند، دور خود جمع کرد. با این حال [افکار] جناح چپ اروپا نتوانست دیدگاههای ناسیونالیستی او را در مورد مسئله زبانی در ایران تغییر دهد. وی در مقالهای با عنوان «آذربایجان: مسئله حیاتی و مماتی برای ایران» که در یک ژورنال روشنفکرانه در برلین چاپ شد از حذف زبان ترکی از استان محل اقامت خود دفاع کرده و ادعا کرد که مردم آذربایجان که در نتیجه تهاجم مغول زبان ایرانی را فراموش کردهاند دلواپس هستند تا آن را دوباره فرا بگیرند: «همه آنهایی که خوبی ایران را میخواهند، به طوره ویژه وزارت آموزش و پرورش، بایستی تمام تلاش خود را برای جایگزینی ترکی با فارسی بکار بگیرند. آنها باید به آذربایجان معلمان مدرسه فارسی، کتابهای فارسی، مجلات فارسی و روزنامههای فارسی ارسال کنند».
ارانی در سال ۱۳۰۹ به عنوان یک مارکسیست معتقد به وطن خود بازگشت و تصمیم گرفت که مارکسیسم را در ایران معرفی و محبوب سازد. از آنجایی که این جاه طلبی با قانون ممنوعیت تبلیغ مرام اشتراکی (سوسیالیسم-کمونیسم) در سال ۱۳۱۰ خیلی زود غیرممکن شد، وی و برخی از همکارانش از آلمان گروههای مخفی برای بحث و گفتگوها را ترتیب دادند که در آنجا آثار کلاسیک سوسیالیستی را مطالعه و ترجمه میکردند و مقالات مربوط به مبارزات طبقاتی، تاریخی، مادی گرایی و علوم اجتماعی را برای مجله زیرزمینی خود «دنیا» تهیه میکردند. هیچ مدرکی در دست نیست که آنها کتاب لنین “حقوق ملتها در تعیین سرنوشت خود” را خوانده باشند.۹*
در سال ۱۳۱۶، پس از اعتصاب دانشجویی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، پلیس این سازمان را کشف و ارانی را با پنجاه و دو نفر از همدستانش دستگیر کرد. اگرچه برخی از آنها به زودی آزاد شدند، این گروه به عنوان «پنجاه و سه نفر»*۱۰معروف شد. پس از شانزده ماه بازجوییهای فشرده، چهل و هشت نفر از آنها محاکمه شدند. بیشتر اعضای آن روشنفکران فارسی زبان و فارسیزه شده ساکن پایتخت بودند (۱۷). چهل و دو نفر آنها ساکن تهران، سه نفر از مازندران، دو نفر از آبادان و بقیه از اصفهان بودند. همه به جز یک نفر بهایی از خانوادههای مسلمان بودند. از نظر زبانی، سی و سه نفر آنها متولد مناطق فارسی زبان، اما بسیاری دیگر مانند ارانی از طریق سیستم آموزشی دولتی در فرهنگ فارسی هضم شده (آسیمیله شده) بودند. بیست و شش نفرشان در مؤسسات آموزش عالی شرکت کرده بودند که شش مورد آنها دانشگاههای اروپای غربی بود. از نظر شغلی، این گروه شامل دو نفر استاد، چهار نفر پزشک، سه نفر وکیل، یک نفر مهندس، سه نفر مدیر دبیرستان، چهار نفر معلم دبیرستان، یازده نفر کارمند دولت، یازده نفر دانشآموز، هشت نفر کارگر و یک نفر دهقان بود. متوسط سن روشنفکران در میان آنها فقط سی و هفت سال بود.
همه آنها طبق قانون ممنوعیت سوسیالیسم و کمونیسم تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند و به دلیل عضویت در یک سازمان کمونیستی دستگیر شدند. بیشتر آنها به جرم تبلیغ ایدئولوژی «کمونیستی»، «سوسیالیستی»، «مادی گرایی» و حتی «ملحد» محکوم شدند؛ و تعداد معدودی نیز به ارتباط با کمونیستهای در تبعید، سازماندهی اعتصاب دانشجویی در تهران و توطئه برای اخلال در کارخانههای نساجی در اصفهان متهم شدند. برخی از آنها از خود به با عنوان مارکسیسم دفاع کردند، بسیاری اعتراف کردند که سوسیالیست هستند، اما همگی کمونیست بودن را انکار کردند. ارانی به عنوان بخشی از دفاع خود اظهار داشت كه سوسیالیسم و کمونیسم نبایستی ممنوع باشد زیرا که اینها جزئی از تمدن غربی هستند و ایران نیز خود را با زور ضرورت باید غربی سازد (۱۸). مشکل قومیت هرگز مطرح نشد.
دادگاه با محکومیت چهل و پنج نفر از زندانیان به پایان رسید. ارانی و فعالان برجسته حداکثر ده سال حبس را دریافت کردند. همین برای بقیه از سه تا هفت سال متفاوت بود. آنها در زندان در نزدیکی تهران با دیگر زندانیان سیاسی در تماس بودند: بازماندگان کمونیست از قیام جنگلی، کمونیستهای کهنه کار جنبش اتحادیه کارگری اولیه در تهران که بسیاری از آنها آذریهای اهل گیلان بودند، افسران ارتش متهم به فاشیست، رهبران قبایل محکوم به شورش علیه دولت و چند سیاستمدار معروف که به دلیل مخالفت با شاه محکوم شده بودند.
ارانی شانزده ماه پس از محاکمه در زندان درگذشت. همكاران وی مسئولین زندان را متهم كردند كه از معالجه کافی پزشكی وی امتناع ورزیده و باعث مرگش شده اند، در حالی كه مقامات ادعا كردند كه وی در اثر حمله غیرقابل علاج تیفوس درگذشته است. حقیقت هرچه باشد، این گروه یک رهبر گرانبها را از دست داده بود. با این وجود، در همان زمان، یک عنوان ارزشمند شهید را از آن خود کرد. بقیه همچنان در زندان بودند تا هنگامی که ارتش متفقین به تهران رسید.
در ۱۷ شهریور ۱۳۲۰، تنها دو روز پس از کناره گیری رضا شاه، بیست و هفت نفر از “پنجاه و سه نفر” که بیشتر روشنفکر و به همین دلیل از بقیه کم خطرناک تر بودند آزاد شدند. کسانی که اعتقادات سیاسی خود را حفظ کرده بودند تصمیم به تشکیل یک حزب با عنوان بلندپروازانه «توده ها» گرفتند. شخصیتهای برجسته در این تصمیم، همكاران ارانی از اروپا بودند: دکتر مرتضی یزدی، جراح از خانواده روحانی برجسته در یزد در دوران مشروطه؛ ایرج اسکندری، برادرزاده سلیمان اسکندری و عضو خانواده اشرافی قاجار و در ضمن یک وکیل روشنفکر متولد و بزرگ شده تهران؛ دکتر رضا رادمنش، اهل گیلان و استاد فیزیک در دانشگاه تهران قبل از دستگیری؛ و بزرگ علوی، یکی از نویسندگان برجسته نثر فارسی معاصر. چند چیز آنها را کمک کرد: شهرت سلیمان اسکندری که ریاست حزب را پذیرفت، مهارتهای سازمانی رهبران کارگری که به محض آزاد شدن از زندان شروع به تشکیل اتحادیهها کرده بودند و اعضای دیگر “پنجاه و سه نفر” که پس از حکم عفو عمومی در مهر ۱۳۲۰ آزاد شدند.
در طی یک سال، حزب توده در تهران آنقدر رشد کرد تا اولین کنفرانس خود را در سطح استان برگزار کند. صدوبیست نماینده که هر کدام ده عضو در پایتخت و اطراف آن را نمایندگی میکردند، برنامهای را برای حزب تدوین کردند و پانزده نامزد را به عنوان کمیته مرکزی استان انتخاب کردند. به این رهبری اختیار داده شد تا زمان تشکیل اولین کنگره حزب در مقام کمیته مرکزی در سطح کشوری عمل کند (۱۹).
از پانزده منتخب کمیته مرکزی استان، شش نفر از میان “پنجاه و سه نفر” بودند؛ دو نفر از روشنفکران جوان و بدون سابقه سیاسی که توسط شاگردان ارانی به عضویت حزب درآمده بودند؛ نورالدین الموتی – قاضی دادگاه عالی در تهران و عضو قدیمی حزب دموکرات که با “پنجاه و سه نفر” دستگیر، زندانی ولی به طور جداگانه محاکمه شده بود. چهار نفر از حزب کمونیست بودند که در اوایل جنبش کارگری در تهران فعال بودند ولی در ایجاد حزب در باکو یا در مبارزات چریکی آن در گیلان شرکت نکرده بودند. علی امیرخیزی – شخصی که در قیام خیابانی پرآوازه بود اما پس از ناکامی خود به تهران آمده و با سلیمان اسکندری و رهبران اتحادیه از نزدیک همکاری کرده بود. عضو باقی مانده سلیمان اسکندری رئیس حزب بود. همه اعضا در زمان انتخابات مقیم تهران بودند. ده نفر عمدتا در خانه /خانواده به زبان فارسی صحبت میکردند، یک نفر ارمنی و چهار نفرشان آذری بودند که سه نفر آنها از گیلان و تهران بودند. از نظر شغلی، این گروه از سه پزشک، سه کارمند، سه کارگر و سازمان دهنده کارگری، یک کارمند ارشد دولتی، یک قاضی، یک وکیل، یک استاد، یک نویسنده و یک مدیر سابق کارخانه تشکیل شده بود.
آنها تا هنگام برگزاری اولین کنگره حزب در تابستان ۱۳۲۳ به عنوان رهبری حزب در سطح ملی عمل کردند. اینها یک کمیته مرکزی جدید و کمیسیونهای تفتیش، سازماندهی، تبلیغات و امور مالی را انتخاب کردند (۲۰). از سی و یک نامزد منتخب این هیئت ها، سیزده نفر از اعضای کمیته مرکزی پیشین استان بودند. هجده نفر دیگر شامل هفت عضو “پنجاه و سه نفر” بودند، ده روشنفکر جوان استخدام شده توسط گروه ارانی و یک کارگر اتحادیههای اولیه در تهران بودند. چهارده نفر ساکن پایتخت بودند و چهار نفر دیگر نیز از اصفهان، مشهد، رشت و شرق مازندران بودند. سیزده نفر فارسی زبان بودند. از این پنج نفر که نبودند، چهار نفر در خانواده آذری متولد شده بودند اما خود را در زمره روشنفکران فارسی زبان قلمداد میکردند. از لحاظ حرفهای چهار نفر استاد، چهار نفر مهندس، سه نفر نویسنده و روزنامه نگار، دو نفر مدیر دبیرستان، دو نفر معلم دبیرستان، یک نفر وکیل، یک نفر منشی و یک نفر نجار بودند.
این کنگره همچنین برای جایگزینی سلیمان اسکندری، که پنج ماه پس از کنفرانس استانی درگذشت، سه نفر هیئت رئیسه را انتخاب کرد. این ائتلاف سه نفری شامل نورالدین الموتی، ایرج اسکندری و دکتر محمد بهرامی، همکار فارسی زبان ارانی از آلمان بود که در زمان تشکیل حزب توده هنوز در زندان بود اما به محض آزادی به حزب ملحق شد.
بنابراین حزب توده عمدتاً توسط اعضای مارکسیستی روشنفکران فارسی زبان و فارسیزه شده مقیم تهران تشکیل و رهبری شد. پیشینه اجتماعی و آموزش آنها به طور غیرمنتظرهای در گرایشات و سیاستهای آنها منعکس نشده است. آنها به دلیل زندگی در تهران درگیریهای منطقهای بین پایتخت و استانها را دست کم میگرفتند. غرب دیدهها سنترالیزاسیون [ یا مرکزگرایی] را با مدرنیزاسیون مرتبط میکردند. روشنفکران ایرانی از گسترش سریع سیستم آموزشی دولتی حمایت میکردند. مارکسیستهای ارتدکس، جامعه را با دیدگاه طبقاتی مشاهده و بعد قومیتی را با دید تحقیر نگاه میکردند. در نتیجه، مسائل زبانی و منطقهای در هر سه بیانیه اصلی سیاست تدوین شده توسط حزب در سالهای تشکیل آن نادیده گرفته شد. اولین مانیفست، که در دی ماه سال ۱۳۲۱ منتشر شد، به طور کلی از نارضایتیهای سیاسی همه ایرانیان علیه استبداد رضا شاه صحبت میکرد (۲۱). برنامه حزب که در اولین کنفرانس استانی در مهر سال ۱۳۲۱ به تصویب رسید (۲۲) و اعلامیهای که نمایندگان مجلس حزب در اسفند ۱۳۲۲ ارائه دادند (۲۳) مستقیماً به پنج دسته اجتماعی متوسل میشدند: پرولتاریا، کارگران یقه سفیدها، تجار، دهقانان و زنان.
مطبوعات حزب توده در تهران وفادارانه این سیاست عدم اعتراض به شکایات زبانی و منطقهای را رعایت کردند. در زمستان ۱۳۲۲، روزنامه مردم، روزنامه طرفدار حزب توده، کمپینی را با موضوع «ایران فقط مناطق مسکونی تهران نیست» آغاز کرد، اما این مقالهها به زودی متوقف شدند. نشریات حزب به جای درگیریهای قومیتی به مبارزات طبقاتی توجه داشتند. همانطور که رهبر، ارگان مرکزی حزب، اظهار داشت: «هدف ما اتحاد همه طبقات در برابر الیگارشی است» (۲۴).
این رویکرد طبقاتی موفق به جذب روشنفکران ملی و طبقه کارگر گروههای متنوع زبانی شد. در نخستین کنگره در اواسط سال ۱۳۲۳، این حزب بیش از ۲۵۰۰۰ نفر عضو و دارای شعب قابل مشاهده در شهرهای شمالی و سلولهای مخفی در مناطق جنوبی بود که توسط انگلیسیها اشغال شده بود. و در اواسط سال ۱۳۲۵ جنبش کارگری طرفدار حزب توده، شورای متحده مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران مدعی ثبت نام از ۳۵۵۰۰۰ نفر شدند. همانطور که یک نویسنده دفتر بین المللی کار در ژنو توضیح داده است: «گفته میشود اتحادیه کارگری میتواند وجود خود را مدیون حزب توده باشد.» (۲۵). اتحادیههای کارگری هرجا طبقه متوسط و طبقه کارگر صنعتی وجود داشته است ریشه ایجاد کرده است: در کارخانهها و دفاتر تهران، در کارخانههای نساجی اصفهان، شیراز و یزد، در میادین نفتی خوزستان، در مزارع و معادن زغالسنگ مازندران و گیلان و سایر مراکز شهری با تمرکز صنایع سبک مانند تبریز و مشهد.
این موفقیت سریع در بسیج گروههای متنوع در یک سازمان، چیرگی آگاهی طبقاتی بر آگاهی قومیتی را نشان نمیداد. این صرفاً تضادهای قومیتی را در صفوف شورای متحده مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران [بطور کوتاه شورای متحده کارگران -م.] وارد کرد. و حزب توده آنها را وادار به توجه از این مسئله کردند.
شورای متحده مرکزی، هنگامی که کارمندان گروههای مختلف زبانی مشغول به کار در یک کارخانه را استخدام کرد، از بابت اختلافات قومی دچار زحمت شد. اتحادیه بافندگان ابریشم در مازندران هشدار داد كه مدیران آن اتحادیه کارگری تقلب کاری میکنند که كارگران فارسی زبان را در مقابل آذریها قرار میدهند تا آن سازمان را نابود كنند (۲۶).
اتحادیه کارخانه توتون و تنباکو در تهران اعلام کرد که احزاب راستگرا قصد دارند از اصطکاک مابین کارمندان فارسی زبان و آذری سو استفاده کنند (۲۷).
یکی از روشنفکران جوان از “پنجاه و سه نفر”، که اکنون در جنبش کارگری فعال بود، در مقالهای با عنوان «سازمانهای کارگری و دشمنان آنها» هشدار داد که (۲۸): مخالفان جنبش کارگری با گفتن اینکه هیچ چیز به عنوان همبستگی طبقه كارگر وجود ندارد سعی در فریب كارگران دارند. آنها امیدوار هستند که این حرکت را با تحریک فارسها علیه آذریها و کارگران یک منطقه علیه مردم منطقه دیگر نابود کنند… اما در یک جامعه طبقاتی همانطور که اکنون داریم، همه چیز، از جمله تشکلهای سیاسی، پایههای طبقاتی دارند.
در معادن زغال سنگ شمشک گیلان و در میادین نفتی خوزستان این مخالفتها سرانجام منجر به خونریزی شدند. در شمشک، در زمستان۱۳۲۴، معدنچیان فارس زبان کارگران آذری را به زور فیزیکی بیرون راندند و یک نفر را کشته و بیست نفر را زخمی کردند. بازماندگان حادثه به روزنامهای که در تبریز چاپ میشد به زبان آذری نوشتند: “آیا میدانید چرا ما را بیرون کردند؟ زیرا ما آذربایجانی هستیم. آیا میدانید آنها به ما چه میگویند؟ آنها ما را به عنوان ترک معرفی میکنند. آیا ما ایرانی هستیم یا نیستیم؟ آیا ما در ایران حق داریم یا نداریم؟ آیا قانون بین گروههای مختلف بی طرف است یا علیه ما سنگینی میکند؟ (۲۹). در صنعت نفت جنگها خونین تر بود. کارگران عرب که تنها اقلیت کوچکی از کل نیروی کار را تشکیل میدادند با سازمانهای محلی طرفدار حزب توده که متشکل از قشقایی ها، بختیاریها و لرها بودند، در افتادند و در اتحادیه عرب که با کمک خانهای قبیلهای طرفدار بریتانیا تامین مالی میشد، عضو شدند. در تابستان سال ۱۳۲۵، زمانی که شورای متحده کارگران از کارگران عرب خواست که علیه شرکت نفت انگلیس اعتصاب عمومی ترتیب بدهند آنها از توقف کار اجتناب کردند. این امر باعث ایجاد خصومت قدیمی بین اعراب سنی و شیعیان محلی، بین اعراب عشایری و جمعیت ساکن شد. در آبادان جمعی از ۲۰۰۰۰ نفر کارگر به ساختمان مسلح اتحادیه عرب حمله کردند و فروشگاههای وابسته به بازرگانان عرب را غارت کردند. در چاههای نفتی آغاجاری قبایل مسلح عرب اعتصاب کنندگان را بسیج کردند. مطبوعات حزب توده ادعا كردند كه در مجموع چهل و هفت نفر كشته و بیش از صد و پنجاه نفر زخمی شدهاند (۳۰).
با گسترش سازمان حزب توده از تهران به شهرستانها، مشکل قومیتی در حزب توده خود را نشان داد. وقتی که شعبههای بیرون از مرکز از بابت عدم توجه کافی آنها به استانها انتقاد کردند، دردسرها آغاز شد. این مسئله با مطرح شدن مسئله زبانی شتاب یافت، و با جدا شدن شعبه آذربایجان حزب توده از سازمان کشوری و تشکیل حزب جدید فرقه دموکرات به معضل تبدیل شد.
در نخستین کنفرانس استانی، در مهر سال ۱۳۲۱، برخی از نمایندگان اعتراف کردند که بین کمیته مرکزی و شعب منطقهای اصطکاک وجود دارد. این کنفرانس با تصویب قطعنامهای مبنی بر موظف کردن رهبری جدید برای برقراری روابط بهتر با استان ها، «به ویژه با سازماندهی حزب در آذربایجان» به پایان رسید (۳۱).
در اولین کنگره که در مرداد ۱۳۲۳ برگزار شد، همین شکایات با صدای بیشتر شنیده شد (۲). از ۱۶۸ نفر نماینده، ۴۳ نفر نماینده آذربایجان و حداقل ۳۴ نفر دیگر آذریهای شمال ایران بودند. برخی از اینها ناتوان یا بی علاقه به برقراری ارتباط به زبان فارسی بودند، بنابراین جلسات باید به صورت دو زبانه انجام میشد. برای اولین بار در تاریخ ایران، یک سازمان سیاسی به طبقههای پایین طبقهٔ متوسط رسیده بود و این واقعیت آشکار را کشف کرده بود که بسیاری از ایرانیان نمیتوانند به زبان رسمی صحبت کنند.
در طول کنگره، معضل قومیت دوباره عود کرد. یکی از مبارزین که سازمان دهنده دهقانان ترکمنها در شرق مازندران بود، از کمیته تبلیغات به دلیل عدم علاقه به استانها انتقاد کرد. مبارز دیگری که برای کار در بین آذریها به زنجان اعزام شده بود اظهار داشت که رهبری حزب باید از اینکه وی نمیتواند آذری صحبت کند را در نظر میگرفت، زیرا همین مانع زبانی باعث شده بود که ماموریت وی غیرعملی شود. شدیدترین انتقادات مربوط به گروه اعزامی به آذربایجان بود. یکی از نمایندهها شکایت کرد که کمیته مرکزی در اجرای قطعنامه مصوب در کنفرانس تهران در مورد روابط مرکز و شعب ناکام بوده است. وی در ادامه شکایت کرد که رهبری حزب نارضایتیهای استانی را نادیده گرفته است. نماینده دیگری که به آذری صحبت میکرد ادعا کرد کمیته مرکزی با وسواس و تفکر فوق چپ گرایانه بازدارنده سازمان وی شده است. با این حال، نفر دیگری هم که به آذری صحبت میکرد، تأکید کرد که همه انتشارات حزب در منطقه وی به دردنخوراست زیرا فقط به زبان فارسی چاپ میشوند. وی تاکید کرد که در آینده باید به آذری ترجمه شوند. وی با این توصیه حرفش را تمام کرد که «حزب باید وقت کمتری برای صحبت کردن و زمان بیشتری برای اقدام عملی صرف کند». همین حرفها بعدا تبدیل شد به شعار شورشیان در آذربایجان.
همین فشار استانها بر نتیجه کنفرانس تاثیر گذاشت. قطعنامه قبلی درباره روابط بین مرکز و شعب تکرار شد و برنامه رسمی حزب که توسط کنگره به تصویب رسید تلاش مبهمی برای لحاظ کردن شکایات قومی انجام داد (۳۳). پس از تأکید بر اینکه «حزب توده سازمانی از زحمتکشان – کارگران، دهقانان، روشنفکران مترقی و بازرگانان است»، خواستار این بود که: «حقوق اجتماعی برابر برای همه مردم ایران (ملت) صرف نظر از دین و نژاد» و «آزادی کامل آموزشی و مذهبی برای اقلیت ها» میباشد.
این برنامه به چهار دلیل اصلی مبهم بود. با صحبت از «ملت ایران» دلالت بر این داشت كه مردم آذربایجان یك «ملت» نبودند. با ذکر نکردن اینکه چه زبانهایی باید در سیستم آموزشی تدریس شوند از معضل کلیدی مسئله زبان اجتناب کرده بود. با چشم پوشی از موضوع شوراهای استانها، که موضوع اصلی شورشهای پس از جنگ جهانی اول بود، از پاسخگویی به سوال مناطق طفره رفته بود. به سبب تعریف نکردن استفاده صحیح از اصطلاح اقلیت ها، بسیاری از ناظران آن را به معنای اقلیتهای زبانی ندانسته بلکه فقط اقلیتهای مذهبی شناخته شده قانونی را لحاظ میکردند: مسیحیان، زرتشتیان و یهودیان.
همین ابهام در کتابی با عنوان مسئله ملیت ها، كه توسط يك عضو برجسته حزب در تهران نوشته شده بود آشكار بود (۳۴). نویسنده، یک دکتر آذری که در روسیه تحصیل کرده بود، با بیان صریح و روشن فوریت این مشکل شروع کرده بود: مسئله ملیتها و حقوق آنها در کشورهایی مانند ایران که اقوام مختلف در آن زندگی میکنند یک مسئله اساسی است. این موضوعی است که هیچ حزب مترقی نمیتواند از آن اجتناب نماید، زیرا با بسیاری از موضوعات اجتماعی و سیاسی ارتباط نزدیکی دارد: به مبارزه برای استقلال ملی؛ به مبارزه برای آزادسازی دهقانانان؛ و به جنگ طبقه کارگرعلیه استثمار.
وی با یادآوری به خوانندگان خود مبنی بر اینکه میهن پرستی احساساتی است كه میتواند توسط مرتجعین علیه نیروهای مترقی مورد استفاده قرار گیرد، تأکید کرده بود: «طبقه آگاه كارگران با پرچمهای بورژوا وسوسه نمیشوند، ولی دهقانان میشوند.» وی سپس این سوال را مطرح كرده بود که: «ملیت چیست؟ » او پس از توصیف، بحث و گفتگوهای بین اروپای غربی و سوسیالیستهای روسی، به این نتیجه رسیده بود که تعریف استالین صحیح است: «یک ملیت از قومی تشکیل میشود که با زبان، فرهنگ، تاریخ، قلمرو و اقتصاد در کنار هم قرار میگیرند» و از این نقطه به بعد کتاب مبهم بود. نویسنده به جای دنبال کردن استدلال خود و به کار بردن این تعریف در جوامع مختلف ایران، موضوع امپریالیسم را در بحث خود داخل کرده بود: «مسئله ملیتها که در گذشته یک مشکل داخلی بود، اکنون به یک موضوع بینالمللی تبدیل شده با تهدید امپریالیسم گره خورده است». فصل پایانی «چگونگی حل مسئله» دیدگاه لنین در مورد امپریالیسم را خلاصه میکرد و از پرداختن به سؤال ملیتها در ایران خودداری میکرد. بنابراین، کتابی که با تأکید بر اهمیت موضوع برای ایران آغاز شده بود، بدون ذکر ایران پایان یافته بود. هیچ جا نویسنده با موضوعات مبرم برخورد نکرده بود. هیچ جا تعریف نکرده بود که کدام اقلیت ایرانی واجد شرایط «ملیت» است. هیچ جا حقوق ملی آنها را بیان نکرده و هیچ کجا نارضایتیهای خاص خود را تعیین نکرده بود.
نبود خط مشی دقیق در این مورد، باعث سردرگمی در حزب شده بود. برخی به اولویت فارسی سازی ادامه دادند. برخی دیگر برای معکوس کردن فارسی سازی فشار آوردند. احمد قاسمی نماینده همین کنگره که در بین دهقانان ترکمن کار کرده بود در کتاب خود «حزب توده ایران چه میگوید و چه میخواهد» تفسیر بسیار لیبرالی به برنامه رسمی حزب داد (۳۵):
«دولتها بعضی اوقات اقلیتهای خود را از مدارس، ادبیات و تاریخ خود محروم میکنند. این دو پیامد فاجعه بار دارد: فرهنگهای اقلیت را از بین میبرد و از مشارکت آنها در تمدن جهانی جلوگیری میکند؛ و اقلیتها را از اکثریت بیگانه میکند، در نهایت باعث جنگ داخلی میشود، همچنانکه در امپراتوری عثمانی بین ترکها و یونانیان اتفاق افتاد؛ بنابراین، یک کشور باید به اقلیتهای خود نه تنها به خاطر فرهنگ بلکه برای حفظ وجود خود نیز احترام بگذارد. گرچه همه ما یک تاریخ مشترک داریم ایران یک کشور چند زبانه است. همانطور که حزب توده در برنامه خود اعلام کرده است، حقوق اقلیتهای زبانی باید رعایت شود.»
این گرایشها اما با دومین کنفرانس استانی حزب توده در تهران مغایرت داشت (۳۶). اگرچه برخی از نمایندگان شکایت کردند که کمیته مرکزی صرفاً به پایتخت میپردازد و با شعب دیگر «به همان روشی که دولت با استانها سروکار دارد» رفتار میکند، اما اکثریت قطعنامهای را تصویب کردند که به حزب میآموزد که مدارس سواد آموزی به زبان فارسی باز کند. برای روشنفکران، این کلاسها بی سواد را آموزش میدهند. برای آذریها در آذربایجان، آنها به ایرانی شدن توده هایشان یاری میرساند.
امتناع رهبری حزب توده در تهران برای رسیدگی به شکایتهای قومی، سازمان حزب را در آذربایجان مجبور کرد که سیاست مستقل در پیش بگیرد و در اوایل سال ۱۳۲۴، تظاهراتی گسترده برای درخواست تاسیس شوراهای استانی و آموزش آذری در مدارس محلی راه انداختند. کمیته مرکزی با شنیدن این فعالیتهای غیرمجاز، کمیسیونی سه نفره را برای بررسی اوضاع اعزام کرد. خلیل ملکی، عضو جوان “پنجاه و سه نفر” و نمونه بارز روشنفکران فارسیزه شده ریاست هیئت را بر عهده داشت. وی که در تبریز متولد شده بود و در ایران مرکزی رشد کرده و مدت کوتاهی در آلمان تحصیل کرده بود، فارسی را با لهجه مشخص ترکی صحبت میکرد اما مدافع فعال فارسی سازی و تمرکزگرایی بود. وی در سال ۱۳۲۶ از حزب توده خارج شد و بیست سال بعد، هنگامی که به دلیل تبلیغ سوسیالیسم محاکمه شد، برای اولین بار گزارشی از رسالت خود در آذربایجان را فاش کرد (۳۷). وی فاش کرد از اینکه فهمیده بود بسیاری از فعالین حزب نمیتوانستند فارسی صحبت كنند شوكه شده بود، امتناع وی در استفاده از زبان آذری هنگام سخنرانی در جلسات عمومی، باعث تحریک آنها شده بود و انتقادهای بی پرده او به تظاهراتهایی كه خواستار تعلیم به زبان آذری بودند، باعث شده بود تا با محمد بی ریا، رئیس محلی شورای متحده مرکزی و یک شاعر آذری با استعداد قابل توجه، سرشاخ شود. خلیل ملکی مصمم به آغاز پاکسازی اساسی در آذربایجان به تهران بازگشت. وی اظهار داشت که گزارش او مورد استقبال کمیته مرکزی قرار گرفت، اما قبل از اینکه هرگونه اقدامی بشود حوادث بر آنها غلبه کرده بود. قیام آغاز شده بود.
قیام فرقه دموکرات ۱۳۲۴-۱۳۲۵
انقلابیون ترک زبان اهل آذربایجان که اولین سازمان کمونیستی ایران را در باکو به نام «کمیته عدالت» تشکیل داده بودند و در شورش گیلان شرکت کرده بودند، غیبت مشهودی در رهبری حزب توده داشتندد. برخی در جنگ داخلی روسیه و برخی در [جنبش جنگلی -م.] گیلان کشته شده بودند۱۱*. برخی در پاکسازی استالینیستی ناپدید شده بودند و تعداد معدودی در طی دهه ۱۳۲۰ در شوروی سکونت داشتند. اما یک گروه قابل توجهی از آنها در تهران فعال بودند که از حزب توده دور ماندند.
برجستهترین فرد این گروه جعفر پیشهوری بود۱۲*. وی در سال ۱۲۷۲ در روستایی در نزدیکی تبریز [روستای زاویه در خلخال -م.] متولد شد و در ابتدای سنین ۱۲ سالگی به آذربایجان روسیه مهاجرت کرد. پس از اتمام دبیرستان در باکو معلم شد. تجربیات سیاسی وی بلافاصله پس از انقلاب فوریه [سال ۱۹۰۵ م. /بهمن ماه ۱۲۸۷خ. روسیه -م.] آغاز شد. او به سازماندهی «کمیته عدالت» کمک کرد و روزنامه فارسی و ترکی خود را سردبیری میکرد. یک سال بعد او به عنوان دبیر اول سازمان انتخاب شد و در سال ۱۲۹۹ هنگامی که این کمیته نام خود را به «حزب کمونیست ایران» تغییر داد او یکی از سه دبیر حزب برگزیده شد. وی در جنبش جنگلی نقشهای برجستهای ایفا کرد و در کمیته اجرایی نه نفره که جمهوری سوسیالیست شورایی گیلان را هدایت میکردند، انتخاب شد. با شکست شورش به باکو گریخت و از آنجا راهی تهران شد و در سال ۱۳۰۹ دستگیر شد. وی یازده سال دیگر را در زندان گذراند، و در آنجا با “پنجاه و سه نفر” ملاقات کرد. این آشنایی به دوستی سیاسی تبدیل نشد. یک زندانی همکار وی فاش کرده است که پیشهوری آنها را دوست نداشت و بیشتر با همکاران قفقازی خود معاشرت میکرد (۳۸).
پیشهوری پس از آزادی در سال ۱۳۲۰ در تشکیل حزب توده شرکت نکرد اما خیلی زود به آن پیوست (۳۹). عضویت وی دوام چندانی نداشت، زیرا تا ماه اردبیهشت ۱۳۲۲ وی سردبیر روزنامه خود «آژیر» بود که نه تنها مستقل از حزب توده بود بلکه در بعضی مواقع نیز به انتقاد از آن میپرداخت.
میرجعفر پیشهوری رهبر فرقه دموکرات آذربایجان
در نیمه دوم سال ۱۳۲۲، در زمانی که حزب توده در تلاش بود تا زخمهای قدیمی را بین تندروهای اولیه و تجدد طلبان بهبود دهد، آژیر مجموعه مقالاتی را با عنوان «کمیته عدالت و حزب دموکرات» چاپ کرد که توسط یک رزمنده گمنام جنبش کمونیستی در باکو نوشته شده بود (۴۰). نویسنده در توصیف درگیریهای شدید بین دو حزب، دموکراتها را با عناوین «بورژواها»، «جناح راستی» و «مرتجع» تقبیح کرد.
در آغاز انتخابات مجلس در زمستان ۱۳۲۲، آژیر فقط حمایت نیمه صمیمانهای را به نمایندگان حزب توده بروز داد: «اگرچه این آقایان برخی از ایرادات و کاستیها را دارند، اما حداقل آنها مانند برخی از رقبای خود دزد، خائن و مرتجع نیستند» (۴۱). اما یک ماه بعد، هنگامی که پیشهوری نامزدی خود را در تبریز به عنوان مترقی (آزادیخواه) اعلام کرد و از حزب توده پشتیبانی دریافت کرد، تعاریف تعدیل کنندهای درباره “پنجاه و سه نفر” ارائه داد:
«من هشت سال در زندان بودم که “پنجاه و سه نفر” را آوردند. اگرچه خوب مطالعه کرده بودند ولی تجربه انقلابی ما را نداشتند. ما دانش خود را در اختیار آنها قرار دادیم و وقتی دیدند که ما بعد از سالها حبس امید خود را از دست نداده ایم قدرت پیدا کردند. شجاعت آنها را هرگز نباید در سالنامههای تاریخ ایران فراموش کرد. پزشکان، اساتید و روشنفکران که جواهرات روشنگری ایران هستند حالا رزمندگان سیاسی شدهاند که در زندان اعتصابات را سازماندهی میکنند، از همکاری با بازجوها امتناع و با شکنجهها شجاعانه برخورد میکنند» (۴۲).
علیرغم این ائتلاف انتخاباتی، نشانههای اختلاف نظرات بین پیشهوری و حزب توده در تیرماه ۱۳۲۳ نمایان شد. پیشهوری در یک سری مقالات با عنوان «آیا یک حزب اصیل در ایران وجود دارد؟ »، به این نتیجه رسید که تمام سازمانهای سیاسی معاصر وی فاقد یک ماهیت واقعی هستند (۴۳). وی در بحثی که به وضوح حزب توده را هدف قرار داده بود اظهار داشت که همه احزابی که سعی در ایجاد جنبش طبقاتی داشتند ناکام ماندهاند زیرا هیچ آگاهی طبقاتی، آنطور که در اروپای صنعتی هست، در ایران وجود ندارد: «بسیاری از کارگران ما پرولتاریا۱۳* نیستند آنها شاگرد، کارگر روزمزد و صنعتکار هستند. بسیاری از سرمایه داران ما اعضای واقعی بورژوازی نیستند، بلکه مغازه داران کوچک، صاحبان زمینهای کوچک و تجار کوچک هستند و بسیاری از کشاورزان ما دهقان نیستند، بلکه مستاجر روستایی هستند». وی تاکید کرد که اگر یک حزب اصیل در آینده به وجود بیاید، باید از لغت بازی طبقاتی خودداری کرده و در عوض به هویت «ملی» آن تاکید بکند.
یکی دیگر از نشانههای اصطکاک این دو پس از مرگ رضا شاه در تبعید بروز کرد. حزب توده حملات خود به شاه سابق را ادامه داد. آژیر خبر درگذشت مطلوبی آماده و مراتب تسلیت خود را به خانواده سلطنتی ارسال کرد. رهبران حزب توده در ملاء عام از انتقاد از پیشهوری خودداری میکردند ولی در جلسات خصوصی وی را «مرتجع» میخواندند (۴۴).
با وجود اینها پیشهوری شیوه خویشتنداری مشابهی را بکار نگرفت. هنگامی که بزرگ علوی، رمان نویس و از اعضای گروه ارانی، خاطرات خود را در کتابی با عنوان “پنجاه و سه نفر” منتشر کرد۱۴* یک نویسنده بی نام آژیر از این فرصت استفاده کرد تا زخم زبانهای خود را علیه رهبران حزب توده به قلم آورد:
«دکتر ارانی هرچند که عضو حزب کمونیست نبود مارکسیستی روشنفکر بود. همین حرفها را نمیتوان درباره پیروان او نیز گفت. این مردان، که کتابی مطالعه کرده، مجلهای چاپ کرده و به طور تصادفی در یک اعتصابی شرکت کرده اند، هیچ تجربه سیاسی واقعی نداشتند… نویسنده اعتراف میکند که هنگام دستگیری، دلش برای سیگار لک زده بود. خواننده ممکن است این تصور غلط را بدست آورد که همه زندانیان سیاسی با همان روش ضعیف واکنش نشان میدهند. اگرچه از میان ما زندانیان مسن نیز کسانی وجود داشتند که علائم ضعف از خود نشان میدادند، ما در کل نسبت به این “پنجاه و سه نفر” بسیار بهتر بودیم. با این حال، من ترجیح میدهم کوتاه آمدن برخی از این زندانیان را لاپوشانی کنم… اما من نمیفهمم که چرا نویسنده مرتباً به دکتر بهرامی (یکی از سه نفر هیئت مدیره) اشاره میکند. این مرد نشان داده است که توانایی رهبری، سازماندهی یا برقراری روابط با تودههای مردمی را ندارد» (۴۵).
این حملات به محض اینکه پیشهوری سعی کرد کرسی خود را در مجلس بگیرد، و اعتبار نامه وی توسط محافظه کاران مورد سوال قرار گرفت متوقف گردید. وی تا زمانی که به پشتیبانی حزب توده احتیاج داشت، از انتقاد بیشتر خودداری کرد. هنگامی که اعتبارنامهاش در تیرماه سال ۱۳۲۴ رد شد، وی به ذات خود بازگشت. او به برخی از دوستان خود در تهران اطلاع داد كه از آنجا كه آیندهای برای حزب توده نمیبیند، زمان آن رسیده كه سازمان جدیدی را آغاز كند (۴۶). چند روز بعد او پایتخت را به مقصد آذربایجان ترک کرد.
پیشهوری در تبریز جنبش جدید خود را بنیان گذاشت. سه نفر آذربایجانی از اعضای حزب کمونیست اول به او کمک کردند: “علی شبستری، دکتر سلام الله جاوید و جعفر کاویان” (۴۷). شبستری نقش برجستهای در شورش خیابانی بازی کرده بود، از شمال گریخته بود، در تبعید به حزب کمونیست پیوسته و تا سال ۱۳۲۰ به ایران بازنگشته بود. ویبه ایجاد شعبه حزب توده در آذربایجان یاری کرد و به عنوان رئیس استانی آن انتخاب شد. اما در سال ۱۳۲۲ ناگهان از حزب استعفا داد، انجمن آذربایجان را تشکیل داد و سردبیر روزنامه “آذربایجان” شد. جاوید که در همان منطقهای که پیشهوری بدنیا آمده بود چشم به جهان گشوده، به مدرسهای در باکو رفته و به حزب کمیته عدالت پیوسته بود، [در سال ۱۲۹۹خ.، م.] به تبریز بازگشت و همان موقع در کودتای کم عمر لاهوتی شرکت کرد و دوباره به باکو گریخت. در آنجا تحصیل پزشکی کرد و در سال ۱۳۰۸ به ایران بازگشت، جایی که خیلی زود سر از زندان درآورد. سرگرمی او مطالعه لهجههای آذری بود. کاویان، در هر دو قیام خیابانی و لاهوتی فدایی بود و از سال ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۴ در آذربایجان شوروی زندگی کرده بود. وقتی در سال ۱۳۰۴به وطن برگشت، زندانی شد و تا سال ۱۳۲۰ آزاد نشد. او مثل جاوید به حزب توده ملحق نشد.
در۱۲ شهریور سال ۱۳۲۴ پیشهوری از تشکیل حزب جدید خود یعنی “فرقه دموکرات آذربایجان” خبر داد و عمداً همان نشان سازمانی خیابانی را اقتباس کرد. در اولین بیانیه اعلام شد كه آذربایجان حق دارد كه دارای شوراهای استانی خاص خود باشد و از زبان خود در مدارس استفاده كند.
دو روز بعد شبستری انجمن خود در آذربایجان را به فرقه دموکرات پیوند داد و روزنامه «آذربایجان» ارگان رسمی فرقه دموکرات شد. در ۱۶ شهریور کمیتههای مرکزی محلی حزب توده و شورای متحده مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران حتی بدون مشورت با مقامات بالایی در تهران رای دادند که به حزب جدید بپیوندید (۴۸). یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب توده اعتراف کرد که سازمان محلی از حزب بریده است که بدلیل بی توجهی رهبری حزب مستقر در تهران به خواست مردم آذربایجان بود (۴۹). قیام خیابانی به نابودی حزب دموکرات قدیمی کمک کرده بود. حالا روح او مانند شبحی حزب توده را تعقیب میکرد.
فرقه دموکرات چهار هفته بعدی را برای تبلیغ برنامه خود و گسترش شعب خود در آذربایجان صرف کرد. سیاست آن رساندن اختلافات طبقاتی به حداقل و اختلافات قومی با تهران به حداکثر بود: “هدف ما اتحاد همه مردم آذربایجان است. مبارزه طبقاتی تا زمانی که با اطمینان حقوق ملی خود را تثبیت نکردهایم ظاهر نخواهد شد. صنعتگران و کارگران باید اختلافات خود را کنار بگذارند و در جهت منافع ملی آذربایجان با یکدیگر همکاری کنند (۵۰).
در اوایل ماه مهر، فرقه دموکرات اولین کنگره حزب خود را تشکیل داد. نمایندگان با بیان اینکه درس مهمی از شکست خیابانی آموخته اند، رای دادند تا یک نیروی شبهنظامی تشکیل دهند. یک ماه بعد، این افراد داوطلب مسلح، تقریبا بدون خونریزی تصرف قدرت را آغاز کردند. تا ۳۰ آبان شورشیان کنترل اکثر آذربایجان را در دست گرفته وتوانستند کنگره ملی را فراخوانند. نمایندگان اعلامیه استقلال را تهیه و به تهران ارائه دادند. این بیانیه آرزوهای آنها را خلاصه میکرد (۵۱):
۱. مردم آذربایجان از لحاظ تاریخی خصوصیات ملی، زبانی، فرهنگی و سنتی جداگانهای دارند. این خصوصیات همانطور که منشور آتلانتیک*۱۵ به همه ملل وعده داده است، به آذربایجان حق آزادی و خودمختاری میدهد.
۲. مردم آذربایجان هیچ تمایلی برای جدا کردن خود از ایران و آسیب رساندن به تمامیت ارضی آن را ندارند، زیرا آنها از روابط نزدیک فرهنگی، آموزشی و سیاسی موجود بین خود و استانهای دیگر آگاه هستند و به فداکاریهای بزرگی که آنها برای ایجاد ایران مدرن انجام دادهاند افتخار میکنند.
۳. مردم آذربایجان با تمام توان از دموکراسی که در ایران به شکل حکومت مشروطه نمود پیدا کرده است، حمایت میکنند.
۴. مردم آذربایجان نیز مانند سایر شهروندان ایران با ارسال نمایندگان به مجلس و پرداخت مالیاتهای خود در امور حکومت مرکزی مشارکت خواهند کرد.
۵. ملت آذربایجان رسما و علناً اعلام میكند كه آنها حق دارند مانند سایر ملل موجود، دولت خود را تشکیل دهند و با رعایت تمامیت ارضی ایران، امور داخلی و ملی خود را اداره كنند.
۶. مردم آذربایجان که برای آزادی قربانیان زیادی داده است مصمم هستند که خودمختاری خود را بر پایه و اساس دموکراسی پایه گذاری کنند. بنابراین، آنها خواستار برگزاری کنگره ملی هستند که وزرای حکومت خودمختار خود را انتخاب کنند.
۷. مردم آذربایجان دلبستگی خاصی به زبان ملی و مادری خود دارند. آنها میفهمند که تحمیل زبان دیگری بر آنها پیشرفت تاریخی آنها را به تعویق انداخته است. بنابراین، این کنگره به وزیران خود دستور میدهد که در اسرع وقت از زبان آذربایجانی در مدارس و دفاتر دولتی استفاده کنند.
۸. این کنگره با داشتن هفتصد نماینده و پشتیبانی ۱۵۰ هزار امضاء، خود را به عنوان مجمع موسسان اعلام میکند و کمیتهای را برای اداره آذربایجان و اجرای قطعنامههای فوق تا زمان تشکیل مجلس شورای ملی منصوب میکند.
این کنگره همچنین نه نفر را بعنوان کمیته مرکزی فرقه دموکرات انتخاب کرد. این کمیته به سرپرستی پیشهوری، جاوید و شبستری، تنها سه عضو پیشین حزب توده در آذربایجان را شامل میشد: بی ریا، شاعر آذری و رئیس محلی شورای متحده مرکزی اتحادیه کارگران، صادق پادگان، جانباز قیام خیابانی و متخصص زبانهای باستان که دانش فارسی وی ناقص بود و زین العابدین کیامی، فدایی پیشکسوت جنبش خیابانی و یک کارمند ارشد دولتی. سه نفر دیگر که در حزب توده شرکت نکرده بودند: محمدتقی رفیعی، یک فرد مشهور محلی که از سال ۱۳۰۷ تا ۱۳۲۰ در مجلس نماینده تبریز بود، غلامرضا الهامی، یک کارمند عالی رتبه وزارت کشو و علی شمس، یک صنعتگر ثروتمند از تبریز (۵۲).
در ۲۱ آذر ۱۳۲۴، فرقه دموکرات با مذاکره موفقیت آمیز برای تخلیه آخرین نیروهای نظامی ایران، مجلس ملی خود را در مرکز استان تشکیل داد نمایندگان کابینهای از ۹ وزیر را برای دولت خودمختار آذربایجان انتخاب کردند. اعضای کابینه عبارت بودند از پیشهوری (نخست وزیر)، جاوید (وزیر داخله یا کشور)، کاویان (وزیر جنگ)، بیریا (وزیر فرهنگ یا آموزش و پرورش) و الهامی (وزیر مالیه)۱۶* انتخاب شدند۱۷*. هیچ یک از چهار نفر دیگر در حزب توده فعال نبودند (۵۳). بنابراین، فقط یک تن از نه وزیر انتخابی، یعنی بی ریا، در زمان انحلال سازمان محلی یکی از اعضای حزب توده بود. ضمن اینکه عضویت وی هم مشکوک بود. لذا فرقه دموکرات را نمیتوان به عنوان حزب توده در لباسی دیگر توصیف کرد.
قیام در آذربایجان پیامدهای جدی در بین نخبگان حاکم و روشنفکران اعم از حزب توده و غیر حزب توده در تهران داشت. اگرچه این سه گروه به طرق مختلف نسبت به برنامه سیاسی شورشیان واکنش نشان دادند، اما بیزاری آنها نسبت به مطالبات زبانی مثل هم بود.
نخست وزیر ایران ابلاغیهای طولانی به سفیر آمریکا نوشت و به او اطلاع داد كه «مردم آذربایجان هیچ وقت زبان ترکی را زبان ملی یا دائمی خود ندانسته اند، بلكه صرفاً یك زبان تحمیل شده توسط تجاوزات مغولها بوده است» (۵۴). روزنامه نیمه رسمی دولتی، اطلاعات، اظهار داشت که ترکی زبان طبیعی آذربایجان نیست: «این لکه ننگ روسیاهی ملی است که از دست بربرها تحمل میکنیم» (۵۵). در مقاله دیگری این سؤال بدیعی را پرسید: «چه کسی ادبیات فرهیخته فردوسی، سعدی و حافظ را با وراجیهای زشت غارتگران مغول عوض میکند» (۵۶).
روشنفکران غیر حزب توده علیرغم خبرگی در استدلالهایشان، در مخالفت با مطالبات زبانی سرسخت بودند. افشار در دفاع از مقالاتی که بیست سال قبل نوشته بود و اکنون در آذربایجان مورد حمله قرار گرفته بود، استدلال کرد که ملیت فقط مبتنی بر زبان نیست: “ماهیت ملیت ایرانی باید بر بنیان تاریخ، نژاد و مهمتر از همه، در احساسات شهروندانش بنا شود (۵۷).
یکی از پیروان کسروی هشدار داد که برنامه تدوین شده توسط شورشیان باعث تشویق “آشوری ها، ارمنی ها، عرب ها، کردها، گیلانی ها، مازندرانیها و لرها میشود تا برای ادعاهای خود پافشاری کنند” (۵۸). و حسن ارسنجانی، یک مارکسیست مستقل، توصیه کرد که مطالبات زبانی «غیر ضروری» بوده و باعث ایجاد «پیچیدگی» زیادی میشوند. (۵۹)
فرقه دموکرات به شدت نسبت به این انتقادات واکنش نشان داد. آذربایجان اظهار داشت که زمان آن فرا رسیده است که روشنفکران فارسی زبان متوجه شوند که زبانی همچون زبان آذری وجود دارد (۶۰). و پیشهورى، با صحبت از رادیو تبریز، اعلام كرد كه اصل بنیادی حزب وی حق استفاده از زبان مادری است: «ما هر چه در موارد دیگری امتیاز بدهیم، در مورد این اصل بنیادی هرگز سازش نخواهیم کرد» (۶۱).
واکنش فوری رهبران حزب توده به شکل گیری فرقه دموکرات مشابه واکنش روشنفکران غیر کمونیست بود. به هر حال، اینها پشت درهای بسته [مخفی] نگه داشته شدند. خلیل ملکی فاش کرد که به محض شنیدن این خبر که فرقه دموکرات به وجود آمده و سازمان محلی حزب توده نیز به آن پیوسته است، سران حزب جلسه اضطراری۱۸* تشکیل دادند (۶۲). وی احساس کرد که این وقایع بقای کلیت جنبش سوسیالیستی در ایران را تهدید میکرد. در جلسه اضطراری وی قطعنامهای را ارائه داد که جدا شدن سازمان محلی حزب توده را رد نموده و با کاربرد عبارت ساده فرقه دموکرات بجای فرقه دموکرات آذربایجان از پذیرفتن هویت قومی آن امتناع میکرد. تنها یک نفر از اعضای کمیته مرکزی مخالف این قطعنامه بود و موضع وی صرفاً بر این اساس استوار بود که تصویب چنین قطعنامهای قضاوت زودهنگام است. با این حال، قبل از اینکه این قطعنامه در روز بعد به عنوان سیاست رسمی حزب توزیع شود، سفارت اتحاد جماهیر شوروی مداخله كرده و مدعی شد كه این بیانیه به همبستگی جنبش بین المللی سوسیالیستی آسیب میرساند، بنابراین بیانیه با اکراه پس گرفته شد و حزب توده تبریکهای خود را به فرقه دموکرات ارسال كرد.
حزب توده مجبور شده بود از فرقه دموکرات حمایت کند، اما به دلایل قومی نمیتوانست مجبور به پشتیبانی از آن باشد. حزب با احتیاط و ظرافت، سعی کرد با تاکید بر گرایشهای اصلاح طلبانه شورشیان و کم جلوه دادن جهت گیریهای قومی آنها، سیاست خود را توجیه کند. از قضا، دولت با تحت فشار قرار دادن روزنامه رهبر ارگان حزب توده در ماههای مهم شهریور، مهر و آبان کار توجیه را آسانتر کرد. تا زمانی هم که اجازه انتشار مجدد روزنامه داده شد، فرقه دموکرات با درج کردن مباحث غیر قومیتی در سیاست خود ادعا کردند که هدف آنها کمک به اصلاحات اجتماعی در سراسر ایران است.
در ۲۶ آبان ۱۳۲۴ رهبر۱۹* اولین مقاله خود را در مورد آذربایجان ارائه داد (۶۳). وی رکود اقتصادی منطقه و سیاستهای اصلاح طلبانه قیام آذربایجان را توصیف کرد و اظهار داشت که این بحران ناشی از طبقه حاکم استثمار تودهها بوده است.
از درخواستهای شوراهای استانی حمایت کرد، اما به طور کامل مشکل زبان را نادیده گرفت. طی چهار ماه بعدی، سردبیران مطبوعات از اظهار نظر در مورد بحران خودداری کردند و خود را مجدداً به بازنشر گزارشهای خبری که اکثر آنها از منابع اروپای غربی بود، محدود کردند۲۰*. مقاله دوم در مورد آذربایجان تا اواخر اسفند ۱۳۲۴ منتشر نشد (۶۴). نویسنده، امیر خیزی، تنها عضو کمیته مرکزی که در شورش خیابانی شرکت کرده بود، اظهار داشت که فرقه دموکرات یک جنبش مترقی است که موفقیت آن باعث تقویت نیروهای دموکراتیک در سراسر ایران خواهد شد. باز هم، مشکل زبان کاملاً نادیده گرفته شد. مقاله سوم یک ماه بعد منتشر شد (۶۵). نویسنده، عضو جوان “پنجاه و سه نفر”، علت اصلی قیام را فشارهای اقتصادی و سیاسی به کارگردانی طبقه حاکم دانست: «این فشارها منحصراً مردم آذربایجان را هدف قرار نداده است بلکه متوجه کل ملت ایران است». برای اولین بار، مسئله زبانی ذکر شد، اما به طور خلاصه به عنوان «یک موضوع ثانویه» توصیف شد.*۲۱
حزب توده در بحثهای عمومی در مجلس سیاست مشابهی را دنبال کرد. نه خود را با نارضایتیهای زبانی فرقه دموکرات مرتبط کرد و نه عملکرد آنها را محکوم کرد. درعوض، حزب دولت را مقصر شورش دانسته و یک توافق صلح سریع را خواستار شد. رادمنش، یکی از نمایندگان حزب پیشرو هشدار داد (۶۶):
تصور نکنید که این بحران فقط به آذربایجان محدود است، زیرا جنوبیها حتی غذا، لباس و ملزومات زندگی کمتری نسبت به شمال را دارند… دولت باید مشکل را سریع و بطور صلح آمیز حل کند. در غیر این صورت، فردا، برخی دیگر از گروههای دیگر سازمانی تشکیل میدهند و خواهند گفت: «بله قربان، ما عرب هستیم و ما عربستان خود را میخواهیم.» چه پاسخی خواهید داد؟
حزب توده هنوز تمایلی به انتقاد آشکار از فرقه دموکرات نداشت. اما روزنامههای غیر رسمی مرتبط با حزب چنین شیوه خویشتن داری را نشان نمیدادند. شهباز، روزنامهای که توسط یک روشنفکر حزب * ۲۲ اداره میشد و بعدها ارگان حزب شد، سرمقالهای را منتشر کرد: «زبان فارسی بهترین وسیله حفظ وحدت ملی ما است» (۶۷):
ما میدانیم که برادران ما در آذربایجان دلبستگی شدیدی به زبان محلی خود دارند که به ناحق بدنام شده است. اما امیدواریم که این دلبستگی آنقدر شدید نباشد که باعث تضعیف زبان فارسی، زبان ملی و سنتی دولت شود. ما یقین داریم که فرقه دموکرات این موضوع مهم را در نظر گرفته است، که ما آن را بخوبی احساس میکنیم. و ما امیدواریم که سیاستی را دنبال کند که منجر به تجزیه فرهنگی کشور نشود.
ایران ما، دیگر روزنامه متحد حزب توده در آن زمان، سرمقالهای را با عنوان «زبان ملی آذربایجان فارسی است» چاپ کرد (۶۸).
سردبیر ادعا كرد كه وی نمیتواند زبان “محلی” آذربایجان را زبان “ملی” آذربایجان بداند، زیرا آذربایجان بخشی از “ملت” ایران است. وی اظهار داشت كه فرقه دموکرات میتواند با جایگزینی شعار “ملت آذربایجان” با عبارت قابل قبول “مردم آذربایجان” بسیاری از سوء تفاهمها را از بین ببرد. در یک سرمقاله دیگر، همین روزنامه به شورشیان توصیه کرد که برای دل سرد نکردن چپها در تهران، در خواستهای فرهنگی خود را تعدیل کنند: “رئیس هیئت حزب توده در مجلس حاضر است تا درباره این پیشنهاد که سه کلاس اول مدرسه ابتدایی در آذربایجان حتما آذری برگزار شود بحث کند، اما من مطمئن هستم که او هرگز تقاضای آموزش به زبان محلی در همه سطوح مدارس را نخواهد پذیرفت (۶۹).
مسئله زبان حزب توده را از فرقه دموکرات جدا کرد اما شکاف بین آنها توسط عوامل مختلفی پنهان ماند. اول، هر دو حزب از نزدیک توسط اتحاد جماهیر شوروی به رسمیت شناخته شده بودند، و هیچ کدام با آغاز یك مشاجره عمومی، حاضر به شرمساری متحد متقابل خود نبودند. دوم، سازمان دهندگان کارگری آذری زبان خارج از آذربایجان که رهبر اتحادیههای طرفدار حزب توده بودند از نفوذ خود در درون حزب به نفع شورشیان استفاده میکردند. آنها در خارج از استان بومی خود زندگی میکردند و هیچ انگیزهای برای مطرح کردن مسائل زبانی و منطقهای نداشتند، اما وقتی این خواستهها مطرح شد، نتوانستند در برابر این موضع گیریها مقاومت کنند. ظفر، نشریه ارگان شورای متحده مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران، نامههای چاپ شده از کارگران آذری در گیلان و مازندران را برای کمک به برادران خود در آذربایجان (۷۰) چاپ کرد. مقالات آن با حمایت از مطالبات زبانی فرقه دموکرات با مواضع سازمانی مربوط به حزب توده به شدت متناقض بود: «مردم آذربایجان نهصد سال به زبان ترکی صحبت کردهاند. چه کسی میتواند انکار کند که این زبان مادری آنها نیست؟ بدترین راه برای مقابله با این مشکل، مجبور کردن تمامی اقلیتها بر استفاده از یک زبان است، کاری که تزارها سعی کردند انجام دهند. بهترین راه این است که زبانهای مختلف را به رسمیت بشناسید، همانطور که سوئیسیها انجام دادهاند (۷۱). سوم، شورشیان خواستههای خود را تعدیل کردند. در اردیبهشت ماه ۱۳۲۵ آنها مایل به پذیرفتن توافقی بودند که در آن، زبان آذری تنها زبان آموزش در مدارس ابتدایی باشد (۷۲).
سرانجام، آنها اصلاحات اجتماعی را به اجرا درآوردند و مطالبات قومی خود را با اصطلاحات افراطی پوشش دادند. آنها اراضی دولتی و برخی املاک بزرگ را بین دهقانان توزیع کردند. برای اولین بار در تاریخ ایران حق رای به زنان اعطا کردند. مالیات بر درآمد پیشرفتهای را بکار گرفتند. جادهها، درمانگاهها، مدارس و دانشگاه ساختند. این اصلاحات نه تنها برای مردم آذربایجان حتی برای تندروها در تهران جذاب بود (۷۳).
این عوامل حزب توده را به سمت فرقه دموکرات سوق داد. این حزب از تظاهراتهایی حمایت میکرد که خواستار ایجاد شوراهای استانی بودند. عضو ارمنی کمیته مرکزی مقالاتی را در رهبر منتشر کرد که خلاصه دیدگاه استالین در مورد مسئله ملیت بود. و در تیر ۱۳۲۵، حزب توده با یک حزب کوچک با نام حزب ایران جبهه متحد تشکیل داد و دیگران را هم دعوت کرد با این شرط که آنها شورای متحده مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران تنها سازمان اتحادیه کارگری مشروع در کشور به رسمیت بشناسند. سه ماه بعد نمایندگان فرقه دموکرات برای مذاکره با دولت وارد تهران شدند و آنها از این فرصت استفاده کردند تا با جبهه متحد مذاکرات را آغاز کنند. در یک نشست علنی، نمایندگان حزب توده و فرقه دموکرات خط مشیهای خود را بیان کردند و با این کار شکاف قومیتی که هنوز بین آنها وجود داشت را آشکار ساخت. رادمنش که از طرف حزب توده صحبت میكرد اظهار داشت (۷۴):
اکنون در ایران یک جنبش کارگری مبارز وجود دارد که در تاریخ کشور ما بی سابقه است. ایجاد آن آسان نبود، زیرا وظیفهای نیست که هرکسی بتواند انجام دهد. ابتدا باید اعتماد به نفس طبقه کارگر را به دست آورد و کسانی که سعی میکنند هم دل کارفرمایان و هم دل کارگران را جلب کنند ناگزیر شکست خواهند خورد. ارگان شورای متحده مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران در نتیجه سیاستهای صحیح خود، مبارزات قهرمانانه، و فداکاریهای زیاد، اعتماد به نفس همه کارگران را از رودخانه ارس در شمال تا خلیج فارس در جنوب جلب کرده است. اولین وظیفه همه وطن پرستها و مترقیها، به رسمیت شناختن سازمان متحد طبقه کارگر ایران و کار برای پیشبرد جنبش کارگری است. جاوید از آذربایجان بدون حمله مستقیم به سخنگوی قبلی، تحلیل کاملاً متفاوتی از اوضاع ارائه داد:
مردم آذربایجان بیشتر وقت خود را صرف عمل کردهاند و زمان کمتری را به حرف اختصاص دادهاند. خوشبختانه رهبران آنها دریافتهاند که باید بین همه طبقات اتحاد موجود باشد، چرا که دشمنانشان بین کارگران، مالکان زمین، بازرگانان و دهقانان فرق نمیگذارند. هنگامی که یک شهر یا یک روستا خرابه میشود همه رنج میبرند, حتی تاجر ثروتمند که مجبور میشود پسرش را برای تحصیل به مدرسهای دور از [دیار] بفرستد. سالها ظلم و ستم باعث شده که مردم آذربایجان عواقب بیماری ناشی از تفرقه را درست تشخیص دادهاند و با موفقیت یک جنبش ملی ساختهاند. تنها هنگامی که ما یک جبهه متحد از احزاب مترقی ایجاد کردیم، میتوانیم در مورد لزوم داشتن یک تشکل کارگری بحث کنیم…. همه طبقات در ایران زمینداران، تجار، کارگران و روشنفکران باید متحد شوند و از دولت خود محافظت کنند. بعد از رسیدن به وحدت میتوانیم بنشینیم و اختلافات طبقاتی که ممکن است وجود داشته باشد را حل کنیم.
در پشت صحنه بحثها از خویشتنداری کمتری برخوردار بود. جاوید، وزیر آموزش و پرورش تودهای را به بی توجهی به آذربایجان متهم کرد. خلیل ملکی که در آن زمان یک مقام رسمی در آن وزارتخانه بود، با طعنه جواب داد که در استخدام معلمان برای آذربایجان مشکل دارد زیرا حتی اعضای حزب توده که قادر نیستند کلاسهای خود را به زبان آذری برگزار کنند از استان بیرون انداخته شدهاند (۷۵).
نمایندگان تبریز بدون پیوستن به جبهه متحد به خانه بازگشتند. آبان نگذشته بود که آنها توافق کردند که با حزب توده همکاری کنند. فرقه دموکرات، حزب توده و حزب ایران به همراه دو سازمان منطقهای – حزب دموکرات کردستان و حزب احیا شده جنگلی گیلان – ائتلافی را برای انتخابات پارلمانی آینده تشکیل دادند. در سال ۱۳۲۸، هنگامی که دولت حزب توده را غیرقانونی اعلام کرد، این اتحاد را اثباتی بر نیت جدایی طلبانه آن حزب استفاده کرد.
با این حال، قبل از عملی شدن ائتلاف، دولت مرکزی به ارتش دستور داد تا وارد آذربایجان شده و بر انتخابات نظارت کند. فرقه دموکرات، بدون حمایت و کمک شوروی رها شده بود، بدون جنگ تسلیم شد. ارتش ایران در۲۱ آذر ۱۳۲۵ دقیقاً یک سال پس از ایجاد دولت خودمختار آذربایجان وارد تبریز شد و شورش به پایان رسید.
در آغاز قیام، پیشهوری قول داده بود كه موفقیت خیابانی را دوچندان كند اما نه سقوط نهایی او را. لیکن قیام همان سیرنزولی شورش پیشین را دنبال کرد تا پایان تلخی داشته باشد. تاریخ در شکست فرقه دموکرات خود را تکرار کرده بود: اول در مرگ خیابانی و دوم در طنز فرار پیشهوری. پس از مدت یک سال تمام اصرار بر اینکه فقط دو راه وجود داشته است – “یا مرگ یا نجات”، او سرانجام جاده تبعید را کشف کرد.
حرکت به سوی اتحاد ۱۳۲۵-۱۳۴۱
حزب توده و فرقه دموکرات دو روی یک سکه نبودند. در عوض، آنها در تقابل با پایگاههای اجتماعی، اختلاف نظرات متفاوت و در بعضی مواقع، سیاستهای متضاد از یکدیگر جدا بودند. اولی توسط روشنفکران ایرانی که از طریق مارکسیسم اروپای غربی به کمونیسم رو آورده بودند، و سازماندهی شده بودند. دومی توسط میهن پرستان آذری شکل گرفته بود که از طریق لنینیسم حزب بلشویک در قفقاز به همان مقصد رسیده بودند. گروه اول مارکسیست بودند که به جامعه غالب [ یا اکثریت] و ساکن تهران تعلق داشتند و تمایل داشتند که جامعه را از طریق مبارزه طبقاتی ببینند، درگیریهای زبانی را نادیده و نارضایتیهای منطقهای استانها علیه پایتخت را چشمپوشی کنند. گروه دوم که در نهضت خیابانی و قیام جنگلی جنگیده بودند و برنامههای نژادی روسیه تزاری را دیده بودند تمایل نداشتند که از مبارزه طبقاتی به نفع درگیریهای قومیتی جلوگیری کنند. خلاصه اینکه، حزب توده یک حزب طبقاتی بود که مبتنی بر روشنفکران ملی و پرولتاریا بود. فرقه دموکرات یک سازمان قومیتی بود که منحصراً مورد توجه مردم آذربایجان بود.
این اختلافات دو طرف را برای چهارده سال پس از فروپاشی قیام تقسیم کرد (۷۶). فرقه دموکرات همچنان بر نارضایتیهای فرقهای خود متمرکز ماند. حزب توده ارتدوکسی مارکسیستی خود را حفظ کرد، هرچند که هر از گاهی طرف شکایتهای قومی را میگرفت. دیری نپایید که دو رهبر طرفدار اتحاد جماهیر شوروی احساس کردند که در معرض تهدید کمونیستهای ضد شوروی هستند و وقتش است که اختلافات خود را کنار گذاشته و در یک سازمان متحد شوند. در ۱۳۳۹، در یک برنامه مشترک دو کمیته مرکزی، فرقه دموکرات رای داد تا با حزب توده ادغام شود. رئیس آن به کمیته مرکزی جدید منتقل شد. یکی از رهبران پیشین حزب توده که مخالف این اتحادیه بود از این حزب استعفا داد. و در کنفرانس مشترک دو سازمان، نمایندگان یک برنامه حزبی را که شامل اصول اساسی دو طرف بود، تصویب کردند (۷۷):
حزب توده ایران تنها حزب طبقه کارگر ایران است… ایران یک کشور چند ملیتی است. با این حال، بسیاری از عوامل به همبستگی مردم ساکن در ایران کمک میکنند: تاریخ مشترک آنها برای قرن ها؛ سهم مشترک آنها در ایجاد فرهنگ غنی؛ و مبارزه مشترک آنها علیه امپریالیسم. از آنجا که حزب توده خواهان وحدت همه مردمی است که در ایران زندگی میکنند و معتقد است که این وحدت فقط بر پایه برابری و حق ملتها برای تعیین سرنوشت قابل تامین است، حقوق ملی، اجتماعی و فرهنگی تمام ملل ساکن در ایران را صراحتا به رسمیت میشناسد.
حزب توده لنینیسم فرقه دموکرات را و فرقه دموکرات مارکسیسم حزب توده را پذیرفته بودند.
پنج سال بعد، یک مقام رسمی، به طور خلاصه در مورد این اتحاد توضیح داد (۷۸). او نوشت كه سياست هاي فرهنگي رضا شاه موجب سرکوب جمعيت غيرفارسي زبان شده است. که سیاستهای اقتصادی او آذربایجان را حتی بیشتر از استانهای دیگر استثمار کرده بود؛ و اینکه مرحوم پیشهوری نماینده آرمانهای مردم آذربایجان بود. وی اعتراف كرد كه حزب توده در سالهای اولیه به مسئله ملیت توجه کافی نكرد و وی از فرقه دموکرات به دلیل دست کم گرفتن جنگ طبقاتی انتقاد كرد.
صدای رئیس حزب به این انتقاد اضافه شد. وی در تجلیل از بیستمین سالگرد قیام در آذربایجان، از آرمانهای عمومی فرقه دموکرات تقدیر کرد اما اقدامات آنها را از چهار جنبه نقد کرد: تاکید بر مسئله ملیت به قیمت مشکلات اجتماعی، عدم تمایل به پیوستن به جبهه متحد، انگولک کردن دولت حتی شاه و سهم آنها در چند پارگی جنبش سوسیالیستی در ایران (۷۹). برای نخستین بار، یک رهبر حزب توده به طور علنی و مفصل درباره اختلافات میان حزب خود و رهبری فرقه دموکرات صحبت میکرد. این نشان از آن داشت که این اختلافات، زمانی به ظاهر غیر قابل مصالحه جلوه میکردند، علیرغم برطرف نشدن، پذیرفته شده بودند.
* توضیحات مترجم:
۱. کمونیسم سیستم حکومتی بر اساس اشتراک اقتصادی و کمونالیسم بر اساس اشتراک فرهنگی-اجتماعی است. نویسنده در این مقاله واژه communal را در وصف قومیت به کار گرفته است.
۲. حبل المتین به معنی رشته یا ریسمان استوار، نشریهای قبل و بعد از زمان مشروطیت بود که در کلکته و تهران چاپ میشد.مقالات این نشریه، با مدیریت سید جلال الدین کاشانی، نقش مهمی در بیداری افکار مردم و ترویج اندیشه آزادیخواهی و مشروطه طلبی برعهده داشت.
۳. میرزا کوچک خان جنگلی (۱۲۵۷ رشت تا ۱۱ آذر ۱۳۰۰) گروههای مختلفی از نیروهای سیاسی و طبقات ناراضی را گرد خود جمع کرد. او موفق شد انقلاب را از مشروطه خواهی به جمهوری خواهی سوسیالیستی سوق دهد و در تیر ۱۲۹۹ یک جمهوری شورایی در گیلان به پا کرد. کمبود منابع مالی، اختلافات درونی و حمله نظامی نیروهای دولت به رهبری سردار سپه و انگلستان منجر به سقوط این حکومت شد، کوچک خان در حال عقبنشینی بر اثر یخ زدگی در کوههای تالش درگذشت.
۴. ابوالقاسم لاهوتی یا لاهوتی خان (۱۲۶۴ کرمانشاه – ۲۵ اسفند ۱۳۳۵ مسکو) شاعر، روزنامهنگار، نظامی و فعال سیاسی انقلابی در دوران انقلاب مشروطه بود. لاهوتی از اعضای حزب کمونیست ایران در دهه ۱۳۰۰خ. بود و در دوران رضاشاه تحت تعقیب قرار گرفت. غیاباً محکوم به اعدام شده ولی موفق به فرار به شوروی شد. وی مدتی سمت وزیر فرهنگ و هنر تاجیکستان شوروی را برعهده داشت. در تاجیکستان تئاتر و اپرا را پایه گذاری کرد. وی همچنین معاون ماکسیم گورگی در هیات رییسه کانون نویسندگان شوروی بود.لاهوتی دوران کودکی و جوانی خود را غالباً در ایران سپری کرد و در زمان انقلاب مشروطه (۱۲۸۴ تا ۱۲۹۰) و بعد از آن از پیشاهنگان شورشها و مبارزات کارگری علیه استبداد بود. در ۱۳۰۰ در آذربایجان وارد خدمت ژاندارمری گشت. در همان سال با گروهی از افسران ژاندارمری با ملییون تبریز هم پیمان شد و به تبریز حمله کرد که به نام «شورش لاهوتی خان» مشهور است. حمله کنندگان کل شهر را گرفتند بجز باغ شمال – مرکز قزاقخانه تبریز – اما یک اتفاق غیر منتظره سبب شد که لاهوتی به همراه گروهی از افسران به قفقاز بگریزد.
نام خانوادگی اصلی وی، «ابوالقاسم الهامی»، از نامههایی که به برادرش مینوشت آشکار شد. ترانه کمر باریک مربوط به ۶۰ تا ۹۰ سال پیش در ۱۳۰۴ خ. از سرودههای لاهوتی میباشد.
۵. محمود افشار یزدی (۱۲۷۲ یزد-۱۳۶۲ تهران) دولتمرد، نویسنده، شاعر و روزنامهنگار بود. در سال ۱۳۰۴ مجلهٔ آینده را تأسیس کرد که مجلهای ملی، سیاسی، اجتماعی، ادبی و تاریخی بود. نمونههایی از نوشتههای ایشان: «اگر آذربایجانیها بتوانند به زبان ترکی روزنامه بخوانند و شعر ترکی بنویسند، دیگر چه احتیاجی به زبان فارسی دارند؟ باید کاری کنیم آذربایجان رفته رفته کلمات فارسی را جایگزین کلمات ترکی کند بطوریکه صدی هفتاد کلماتش فارسی باشد».
۶. خطر سبز اشاره به ترویج اسلام و مسلمانی توسط کشورهای عربی، رنگ زرد به عنوان نشان سکولاریسم در جمهوری ترکیه که توسط آتاتورک تازه شروع شده بود و از رنگ قرمز برای نشان دادن خطر نفوذ کمونیسم توسط روسها استفاده میشد.
۷. احمد کسروی (۱۲۶۹ تبریز- ۱۳۲۴ تهران) مورخ، زبانشناس، پژوهشگر، حقوقدان و اندیشمند بود. وی بنیانگذار جنبشی سیاسی-اجتماعی با هدف ساختن یک «هویت ایرانیِ سکولار» بود. در همین راستا، وی در مقاله آذری یا زبان باستان آذربایجان، این نظریّه را مطرح کرد که زبان تاریخی منطقهٔ آذربایجان قبل از رایجشدن زبان ترکی آذربایجانی که مورخان از آن به نام «آذری» یاد کردهاند، زبانی از خانوادهٔ زبانهای ایرانی بودهاست. بعدها مورد انتقاد فراوانی قرار گرفت. وی در جوانی لباس روحانیت به تن کرده بود ولی بعدا از منبر رفتن کناره گرفت. او منتقد تند خرافهگرایی و آداب اجتماعی بود و به همین دلیل توسط فدائیان اسلام در داخل دادگاه ترور شد.
۸. به نظام حکومتی آلمان طی سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۳ میلادی / ۱۲۸۸ تا ۱۳۱۲خ. اطلاق میشود. جمهوری وایمار در اصل اصطلاحی است که مورخان برای دوره تاریخی حدفاصل پایان جنگ جهانی اول تا روی کار آمدن حکومت نازیها در آلمان ابداع نمودهاند.
۹. هیچ نسخهای از برگردان کامل یا بخشهای از مطالب این کتاب به فارسی در جستجوهای اینترنتی پیدا نشد.
۱۰. این گروه که به گروه ۵۳ نفر معروف شدند متهم بودند که از مرام اشتراکی و کمونیستی پیروی میکنند. اعضای گروه ۵۳ نفر تا پیش از دستگیری با هم ارتباطی نداشتند و این نام پس از دستگیری به آنها اطلاق شد. با پروندههایی که برای آنها ساخته شد به زندانهای درازمدت محکوم و راهی زندان قصر شدند و برخی نیز توسط ماموران به قتل رسیدند. احمد کسروی وکیل مدافع تسخیری ارانی بود.
۱۱. حیدرخان عمو اوغلی (۱۲۵۹ ارومیه/سلماس – ۱۳۰۰) انقلابی، از فعالان موثر جنبش مشروطه و از رهبران حزب کمونیست ایران نمونه بارز این افراد بود. بخاطر تحصیل در رشته مهندسی برق در باکو و راه اندازی کارخانه چراغ برق آستان قدس رضوی در زمان مظفرالدین شاه به حیدر برقی مشهور شد. او اولين شخصي بود كه ساختن بمب و بمباندازي را در ايران مرسوم كرد که خودش در سوءقصد به جان محمدعلی شاه از آن استفاده کرد. حیدرخان عضو کمیته مرکزی حزب اجتماعیون-سیاسیون (سوسیال دموکرات) به رهبری نریمان نریمانوف بود و در تهران، مشهد، تبریز و گیلان با مشروطه خواهان همکاری نزدیکی داشت.
۱۲. پيشه وري از اعضا حزب كمونيست ايران و كميته مركزي آن بنام جوادزاده بوده است.
۱۳. پرولتاریا طبقهای است از جامعه که هزینۀ زندگانی خود را منحصراً از فروش نیروی کار خود بدست میآورد نه از منافع یک سرمایه. مارکس و انگلس پرولتاریا را تنها به معنای کارگران تهیدست صنعتی بکار میبردند. از دیدگاه مارکسیسم، پرولتاریا و بورژوازی در منصبهای ضد هم قرار دارند چون (برای مثال) در حالی که کارگران کارخانهها ناخودآگاه تمایل زیادی به افزایش حقوق دارند، صاحبان آنها برعکس دوست دارند حقوق پرداختی کارگران تا جای ممکن پایین باشد.
۱۴. غلامحسین ساعدی در مصاحبه با ضیا صدقی: «آقای بزرگ علوی قرار بود کتابی راجع به شخصیت و مارهای سیاسی پیشهوری بنویسد. حرفهای حیرت آوری راجع به وی دارد و میگفت: ایشان یک آدم درستی بود عین یک الماس تراشیده شده…» پروژه تاریخ شفاهی ایران هاروارد، ج. ۱۱ ص. ۴۳۴. نوار ش. ۱.
۱۵. منشور آتلانتیک / Atlantic Charter: نام بیانیه مشترکی است که که فرانکلین روزولت، رئیس جمهور آمریکا و وینستون چرچیل، نخست وزیر انگلستان در ۱۲ آگوست ۱۹۴۱ م. / ۲۲ مرداد ۱۳۲۰ خ. پس از دیدارشان در اقیانوس اطلس (یا آتلانتیک) درباره مسائل دوران جنگ جهانی دوم و سرنوشت جهان پس از جنگ منتشر کردند و سپس دیگر متفقین نیز با این اعلامیه موافقت کردند. منشور آتلانتیک بر اصول حق تعیین سرنوشت ملتها تأکید میکند.
۱۶. اسم صحیح وزیر تجارت و اقتصاد رضا رسولی است.
۱۷. نویسنده در کتاب “ایران بین دو انقلاب” خود بعدا اضافه میکند که«مجلس ملی آذربایجان کسی را برای وزارت خارجه تعیین نکرد تا از اتهام توطئه برای جدا کردن آذربایجان از ایران مبرا بماند.» ص. ۲۹۵.
۱۸. سالها بعد آشکار شد که برخی رهبران حزب توده احساس میکردند که بیانیه تبریز اگر جعلیات پلیس نباشد صرفا شوخی ناجوری است. گروهی دیگر معتقد بودند که هرگونه نتیجه گیری باید تا هنگام دسترسی حزب به اطلاعات دست اول به تعویق بیفتد. از همین نویسنده در «ایران بین دو انقلاب» ص. ۴۹۶.
۱۹. تاریخ اتفاق قید شده با تاریخ منبع استفاده شده همخوانی ندارد. احتمالا منبع صحیح انور خامه، “وضعیت داخلی ایران و حزب ما”، رهبر، ۶ آذر ۱۳۲۴ باشد.
۲۰. اشاره به استفاده از گزارشهای رادیو بی بی سی. از همین نویسنده در «ایران بین دو انقلاب». ص. ۴۹۷.
۲۱. در نسخه فارسی بیانیهای که فرقه دموکرات داده بود ار واژه «ملت» استفاده شده بود که در ترجمه فارسی روزنامه رهبر واژه فارسی مردم جایگزین «خلق» شده بود. همان منبع. رهبر ۶ آذر ۱۳۲۵.
۲۲. رحیم نامور.
منابع و مراجع:
۱.- ح. فروردین، “زنده باد اتحاد طبقه کارگر ایران”، مردم، جلد. ۶ (خرداد-تیر ۱۳۴۴)، ص. ۱.
۲. G. Nollau and H. Wiehe, Russia’s Southern Flank (New York, Praeger, 1963), p. 28.
۳. D. Wilber, Contemporary Iran (New York, Praeger, 1963), pp. 139-40.
۴. G. Lenczowski, Russia and the West in Iran, 1918-49 (New York, Cornell University Press, 1949), pp. 223-5 and 287.
۵. E. Groseclose, Introduction to Iran (New York, Oxford University Press, 1947), P. 233.
۶. در این مقاله از کلمه “طبقه” برای توصیف لایههای افقی در جامعه تشکیل شده از افراد در پیوند با شیوههای تولید و اداره مشترک استفاده شده است. اصطلاح “قومی” برای توصیف ستونهای عمودی در جامعه ایجاد شده توسط پیوندهای زبانی، مذهبی، منطقه ای، نژادی و قبیلهای استفاده میشود. برای بحث و تفصیل در مورد این موضوع مراجعه کنید به:
J. C. Hurewitz, Middle East Politics: The Military Dimension (New York, Praeger, 1969).
۷. E. G. Browne, A Year Amongst the Persians (London, Adam and Charles Black, 1959), pp. 109-10:
۷. ا.ج. براون، یک سال در میان ایرانیان، لندن، نشر آدم و چارلز بلک، ۱۹۵۹م. / ۱۳۲۸خ.، ص ۱۰۹-۱۱۰:
“کل تاریخ ایران، از زمان جنگهای افسانهای بین پادشاهان کیانیان و افراسیاب تا به امروز، داستان دعوا بین نژاد ترکها…و فارسها بوده است. این تمایز حتی اکنون مشخص شده است و این انزجار قدیمی هنوز وجود دارد.”
۸. سرمقاله، «مشکلی که مورد توجه وزارت آموزش و پرورش در آذربایجان است»، حبل المتین، ۱۲ نوامبر ۱۹۰۶م. / ۲۰ مهر ۱۲۸۵خ.
۹. ج. مجیری، “شورش خراسان و درسهای آن”، دنیا، جلد دوم (زمستان، ۱۳۴۵)، صص ۱۰۱-۱۱۸.
۱۰. برای متون سخنان و جزوههای خیابانی مراجعه کنید به ع. آذری، قیام شیخ محمد خیابانی (تهران، بنگاه صفی علی شاه، ۱۳۲۹)
۱۱. ملك الشعرا بهار، تاریخ مختصر احزاب سياسي ايران، تهران، چاپ رنگین، ۱۳۲۲، ص. ۹.
۱۲. سرمقاله، «وحدت ملی اولین هدف ماست»، آینده، جلد ۱، سال ۱۳۰۴، ص ۵.
۱۳. م. افشار، «وحدت ملی ایران و مسئله ملیت»، آینده، جلد دوم، ۱۳۰۵، ص۵۵۹-۵۶۹.
۱۴. J. Moose, Jr., ‘Memorandum on Azerbaijan’ (unpublished despatch in the files of the State Department, sent on io November 1941), pp. 1-22.
۱۴.-جی. جونیور موزه، «یادداشت در باره آذربایجان» (گزارش منتشر نشده در پروندههای وزارت امور خارجه، ارسال شده در ۱۹ آبان ۱۳۲۰)، صص۱-۲۲.
U.S., Department of State, Foreign Relations of the United States (Washington, D.C.; GPO, 1964), 1943, vol. Iv, p. 329. 3
۱۵. یادداشت وزارت امور خارجه در ۱۳۲۲خ. / ۱۹۴۳ م.، با اظهار نظر در مورد محبوبیت روس ها، اظهار داشت: «یکی از گزارشهای ما حتی تا آنجا پیش رفته بود که میگفت اگر روسها این تمایل را داشتند شوروی میتوانست یک شبه در آذربایجان مستقر شود». ایالات متحده آمریکا، وزارت امور خارجه، روابط خارجی ایالات متحده (واشنگتن، دی.سی؛ ج.پی.او، ۱۹۶۴)، ۱۹۴۳، جلد. ۴، ص ۳۲۹.
۱۶.-بی نام، “دکتر تقی ارانی”، مردم، ۹ تیر ۱۳۳۹.
۱۷. بیشتر اطلاعات زندگی نامه اعضای “پنجاه و سه نفر” از تحقیقات دادگاههای منتشر شده در روزنامه اطلاعات ۱۱ تا ۲۶ آبان ۱۳۱۷ بدست آمده است.
۱۸. حزب توده، “متن دفاع دکتر ارانی در دادگاه”، دنیا، جلد ۲ (بهار و تابستان، ۱۳۴۲)، صص ۱۰۸-۱۲۰.
۱۹. پانزده منتخب کمیته مرکزی استان عبارت بودند از دکتر محمد بهرامی، دکتر مرتضی یزدی، دکتر رضا رادمنش، ایرج اسکندری، نورالدین الموتی، عبدالحسین نوشین، علی كباري، نصرت الله اعزازي، ابراهیم محضری، رضا روستا، دكتر فریدون كشاورز، آرداشس/اردشیر آوانسيان، سلیمان اسكندري، علی امیر خیزی و ضیا الموتی. [اسامی افراد با کتابهای «ایران بین دو انقلاب» توسط همین نگارنده (۱۲ سال بعد از نشر این مقاله) در سال ۱۹۸۲م./ ۱۳۶۱خ. و «حزب توده از شكل گيري تا فروپاشي (۱۳۲۰ تا ۱۳۶۸)» به كوشش جمعي از پژوهشگران موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي. تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، ۱۳۸۷ منطبق و تکمیل شده اند- م].؛ اطلاعات کتابشناسی مربوط به رهبری از محاکمات “پنجاه و سه نفر”، مقالههای روزنامه ها، مجلات و مصاحبهها به دست آمده است.
۲۰. اعضای کمیته مرکزی عبارت بودند از: دکتر نورالدین الموتی، دکتر محمد بهرامی، محمد پروین گنابادی، آرداشس/اردشیر آوانسیان، احسان طبری، ایرج اسکندری، علی امیرخیزی، رضا رادمنش، محمود بقراطی، عبدالصمد کامبخش، و دکتر فریدون کشاورز.
کمیته تفتیش: دکتر مرتضی یزدی، دکتر حسین جودت، عبدالحسین نوشین، خلیل ملکی، علی علوی، رضا روستا، احمد قاسمی، دکتر نورالدین کیانوری و ضیاء الموتی.
کمیته تشکیلات: عبدالصمد کامبخش، تقی فداکار، تقی مکینژاد، علی کباری، نصرت الله اعزازي، ضیا الموتی و محمد فرجامی.
کمیته تبلیغات: محمد پروین گنابادی، انور خامه، دکتر غلامحسين فروتن، دکتر احمد سادات عقیلی، سليمان محمدزاده، حسین خیرخواه و حسین جهانی.
کمیته امور مالی: دکتر مرتضی یزدی، علی امیرخیزی، و رضا روستا.
[اسامی افراد از کتابهای «ایران بین دو انقلاب» توسط همین نگارنده و کتاب «حزب توده از شكل گيري تا فروپاشي (۱۳۲۰ تا ۱۳۶۸)» تکمیل شده اند- مترجم].
۲۱. ع. کامبخش، “تشکیل حزب توده ایران”، دنیا، جلد دوم (پاییز ۱۳۴۵)، صص ۳۶-۲۴.
۲۲. حزب توده، “برنامه حزب”، رهبر، ۲۳ بهمن ۱۳۲۱.
۲۳. حزب توده، “اعلامیه نمایندگی مجلس”، رهبر، ۷ اسفند ۱۳۲۲.
۲۴. رهبر، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۲۳.
۲۵. م. جمالزاده، “ساختار اجتماعی و اقتصادی ایران”، بررسی کار بین المللی، دوره۶۳ (بهمن ۱۳۲۹)، ص. ۱۸۱.
۲۶. اتحادیه بافندگان ابریشم در مازندران، “اعلامیه”، رهبر، ۵ تیر ۱۳۲۲.
۲۷. اتحادیه کارگران دخانیات در تهران، “اعلامیه”، ظفر، فروردین ۱۳۲۵.
۲۸. ا.حکمی، “سازمانهای کارگری و دشمنان آنها”، رهبر، ۴ خرداد ۱۳۲۳.
۲۹. آذربایجان، ۶ آذر ۱۳۲۴.
۳۰. رهبر، ۲۴-۲۶ تیر ۱۳۲۵ و ظفر، ۲۴ تا ۳۱ تیر ۱۳۲۵.
۳۱. رهبر، ۲۱ بهمن ۱۳۲۱.
۳۲. صورتجلسه کنگره منتشر شده در رهبر، ۱۱ مرداد تا ۱۶ شهریور۱۳۲۳.
۳۳. حزب توده، “برنامه حزب”، رهبر، ۱۶ شهریور۱۳۲۳.
۳۴. ر. هشترودی، مصالح ملیت ها، تهران، شرکت سهامی، ۱۳۲۴.
۳۵. احمد قاسمی، حزب توده ایران چه میگوید و چه میخواهد؟ تهران، شرکت سهامی چاپ فرهنگ ایران، ۱۳۲۳-۱۳۲۴، ص. ۳۱.
۳۶. صورتجلسه دومین همایش استانی در تهران در رهبر، منتشر شده ۲۸ تا ۳۱ مرداد ۱۳۲۴.
۳۷. جمعیت سوسیالیست حزب توده ایران، “متن دفاع خلیل ملکی در دادگاه”، جلد دوم (مهر ۱۳۴۵)، صص ۳۶-۵۶.
۳۸. بی نام، “طوفان در آذربایجان”، اطلاعات ماهانه، جلد ۴ (آبان-آذر ۱۳۳۰)، ص. ۷.
۳۹. رادمنش در اولین کنگره اظهار داشت که پیشهوری عضو سابق حزب بود، رهبر، ۱۷ مرداد ۱۳۲۳.
۴۰. بی نام، “کمیته عدالت و حزب دموکرات”، آژیر، ۲۶ مرداد تا ۱۰ آبان ۱۳۲۲.
۴۱. آژیر، ۲۸ آبان ۱۳۲۲.
۴۲. ج. پیشهوری، “زندگی من”، آژیر، ۱۴ آذر ۱۳۲۲.
۴۳. ج. پیشهوری، “آیا یک حزب اصیل در ایران وجود دارد؟ “، آژیر، ۲۳ خرداد-۱ تیر ۱۳۲۳.
۴۴. ح. ارسنجانی، طی سخنرانی در مجلس گزارشی از این قسمت را بیان میکند. دولت ایران، مذاکرات مجلس شورای ملی- (مباحث مجلس نمایندگان)، مجلس پانزدهم، جلسه چهاردهم، ۲۴ شهریور ۱۳۲۶.
۴۵. بی نام، “قضیه کتاب ۵۳ نفر”، آژیر، ۳۰ مهر- ۷ آبان ۱۳۲۳. [عنوان اصلی مقاله “ورق پارههای زندان پنجاه و سه نفر: آیا کتاب ۵۳ نفر تاریخ است؟ ” میباشد. -م.].
۴۶. بامشاد [نام مستعار -م.]، “ناامیدی پیشهوری از حزب توده”، ارس، ۱۱ دی ۱۳۲۵.
۴۷. اطلاعات کتابشناختی در مورد سران شركت فرقه دموکرات از م. مجتهدی، رجال آذربایجان (تهران، چاپخانه جهان، ۱۳۲۷) بدست آمده است. بی نام، “با رهبران فرقه دموکرات آشنا شوید”، خواندنی ها، جلد ۶ (۲۴ آذر ۱۳۲۵)، صص ۱۲-۱۳؛ بی نام، “رهبران فرقه دموکرات”، رهبر ۱۷ مهر ۱۳۲۵؛ بی نام، “تاریخچه فرقه دموکرات”، رهبر، ۲۱-۲۲ شهریور ۱۳۲۵؛ و مقالات روزنامههای مختلف.
۴۸. جمعیت سوسیالیست حزب توده ایران، نقل قول غیرمستقیم، ص. ۴۶؛ و فرماندار نظامی تهران، تکامل کمونیسم در ایران از شهریور ۱۳۲۰ تا فروردین ۱۳۲۶ (تهران، چاپ کیهان، ۱۳۲۸)، ص. ۱۸.
۴۹. نامهای از دکتر ف. کشاورز، ارس، ۱۱ دی ۱۳۲۵.
۵۰. بی نام، “وحدت اساس پیروزی خاص ماست”، آذربایجان، ۲۶ شهریور ۱۳۲۴؛ و بی نام، ‘کارگران و صنعتگران’، آذربایجان، ۱۴ شهریور ۱۳۲۳.
۵۱. متن اعلامیه استقلال در آذربایجان، منتشر شده ۴ آذر ۱۳۲۴.
۵۲. تاریخ جنبش کمونیستی ایران این مردان را “بی سواد” و “بی اطلاع یا عامی” توصیف کرده است. استاندار تهران، نقل قول غیرمستقیم، ص. ۲۱.
۵۳. چهار نفر دیگر: یوسف عظیما، وزیر دادگستری؛ دکتر مهتاش، وزیر زراعت؛ دکتر اورنگی، وزیر صحیه یا بهداشت؛ و م. [ربیعی] کبیری، وزیر پست و تلگراف.
۵۴. نامه سفیر آمریکا در ایران به وزیر امور خارجه، وزارت امور خارجه آمریکا، روابط خارجی آمریکا (واشنگتن دی.سی.، G.P.O.، 1969)، ۱۹۴۵ م. / ۱۳۲۴خ.، جلد. ۸، ص. ۵۰۳.
۵۵. سرمقاله، “آذربایجان مركز میهن پرستی ایران”، اطلاعات، ۲ مهر ۱۳۲۴.
۵۶. ا. اقبال، “زبان ترکی در آذربایجان”، اطلاعات، ۲۹ آبان ۱۳۲۴.
۵۷. م. افشار، “یک پاسخ”، دریا، ۶ آبان ۱۳۲۴.
۵۸. بی نام، “سرنوشت ایران چه خواهد بود؟ “، (تهران، چاپخانه اردیبهشت، ۱۳۲۴)، ص. ۵.
۵۹. سرمقاله، “زنده باد آذربایجان”، دریا، ۱۰ مهر ۱۳۲۴.
۶۰. آذربایجان، ۲۴ شهریور ۱۳۲۴.
۶۱. آذربایجان، ۱۴ شهریور ۱۳۲۵.
۶۲. جمعیت سوسیالیست حزب توده ایران، نقل قول غیرمستقیم، ص.۴۶.
۶۳. ا. خامه، “حزب و اوضاع داخلی”، رهبر، ۵ آبان ۱۳۲۴.** – تاریخ اتفاق قید شده با تاریخ منبع استفاده شده همخوانی ندارد. احتمالا منبع صحیح انور خامه، “وضعیت داخلی ایران و حزب ما”، رهبر، ۶ آذر ۱۳۲۴ باشد. -م.
۶۴. ع. امیر خیزی، “نقش آذربایجان در ایجاد ایران مستقل و دموکراتیک”، رهبر، ۹ فروردین ۱۳۲۵.
۶۵. ا. خامه، “پیش به سوی حل مسئله آذربایجان”، رهبر، ۳ اردیبهشت ۱۳۲۵.
۶۶. ر. رادمنش، مباحث مجلس نمایندگان، نقل قول غیر مستقیم، مجلس ۱۴، جلسه ۱۷۴، ۴ دی ۱۳۲۵.
۶۷. سرمقاله [ *-توسط رحیم نامور -م.]، “زبان فارسی بهترین وسیله برای حمایت از وحدت ملی ما است”، شهباز، ۳۰ دی ۱۳۲۴.
۶۸. سرمقاله، “زبان ملی آذربایجان فارسی است”، ایران ما، ۱۸ آذر ۱۳۲۴.
۶۹. سرمقاله، “تهران میتواند و باید آذربایجان را حفظ کند”، ایران ما، ۲۹ اسفند ۱۳۲۴.
۷۰. ظفر، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۲۵.
۷۱. ک. افسو، “شوونیسم زبانی”، ظفر، ۲۳ آذر ۱۳۲۴.
۷۲. ا. عمیدی نوری، آذربایجان دموکرات، (تهران، انتشارات روزنامه داد، ۱۳۲۵)، صص ۸۰-۸۱.
۷۳. در مورد نشانههای محبوبیت آنها در آذربایجان، نگاه کنید به روزنامه نیویورک تایمز ۲۳ آذر ۱۳۲۵ / New York Times، ۱۴ دسامبر ۱۹۴۶.
P. Homayounpour، L’Affaire d’Azbekan (لوزان، انتشارات دانشگاه لوزان، ۱۹۶۷ م. / ۱۳۴۶خ.) صفحات ۵۹، ۷۹، ۱۳۳و ۱۴۵. در آبان ۱۳۲۴، سفیر ایالات متحده به وزیر امور خارجه نوشت: «کنسول ما و کنسول انگلیس در تبریز توافق دارند که اگر حمایت روسیه از بین برود احتمالاً جنبش سقوط خواهد کرد، اما هم چنین توافق دارند که همدلی مردم با جنبش قابل ملاحظه است و احساس میکنیم که مردم آذربایجان نسبت به دولت مرکزی گلایههای واقعی دارد.». وزارت امور خارجه ایالات متحده، روابط خارجی ایالات متحده (واشنگتن دی.سی.، G.P.O.، 1969) ۱۹۴۵، جلد. ۸، ص. ۴۶۵.
۷۴. رهبر، ۲۱ شهریور ۱۳۲۵.
۷۵. جامعه سوسیالیستهای ایران، نقل قول غیر مستقیم، ص ۵۰.
۷۶. برای بحث در مورد سقوط ناگهانی، به س. ذبیح، جنبش کمونیستی در ایران مراجعه کنید (برکلی و لس آنجلس، دانشگاه کالیفرنیا، ۱۹۶۶م./۱۳۴۵خ.)، صص ۱۷-۲۲.
۷۷. حزب توده، مرامنامه حزب (اروپا، انتشارات حزب اسلامی ایران)، صفحه۵ و ۷-۸.
۷۸. فروردین، نقل قول غیر مستقیم، صص ۱-۴.
۷۹. ر. رادمنش، “جنبش ۲۱ آذر”، دنیا، جلد. ۲ (زمستان، ۱۳۴۴)، صص ۹-۱۸.