تعجب می کنم که عده ای در کشور چندزبانه ای مثل کانادا زندگی کنند و ده ها مجله به زبان فارسی داشته باشند و شبانه روز در جلسات مختلف از هر چیزی دفاع و به هر چیزی حمله کنند، اما وحشتشان از این باشد که مبادا در شهری مثل تبریز تابلوی مغازه ای به زبان مادری آن مردم باشد و میلیونها آذربایجانی و کرد و ترکمن و بلوچ حق یادگیری زبان مادری خود را در مدارس و دانشگاه ها نداشته باشند. و آخر مگر این کشور با این همه زور که به مردم آن گفته می شود، تجزیه ی بالقوه نیست؟ من می گویم نگذارید آن بالقوه به بالفعل تبدیل شود. نه تقصیر من است نه تقصیر شما که ایران از نظر زبانی کشوری است تجزیه شده، اما نه از نظر حدود و ثغور. بر شماست که تجزیه ی زبانی را از بین ببرید، و معنای آن بریدن زبان مادری خلایق میلیونی نیست، آفریدن تمهیداتی است برای جبران مافات، جبران خسران های چندین قرنی، بویژه خسران حاضر، که در آن یادگیری زبان مادری به معنای حفظ سلامت روانی جماعات انبوهی از مردمان کشور ماست، به دلیل اینکه شقاق روانی حاکم بر جامعه را تنها با درک علوم جدید می توان حل کرد.
مردم را به دلیل عدم درک مسائل قومی و زبانی گرفتار مسائل روانی و هزار عقده کرده اید و زبان مادری خود را بر زبان های مادری دیگران در کشور خود ترجیح می دهید و یک بار حتی به ذهنتان نمی رسد که با گفتن فارسی برای همه، در واقع به حق مادری خود نیز خیانت می کنید، چرا که اگر یک ترک، کرد، ترکمن و بلوچ و عرب شما را به دنیا می آورد، مزه ی خیانت به مادر را شما هم می چشیدید، مخصوصاً اگر یک قوز بالاقوز تاریخی را هم متحمل می شدید که یکی از یک زبان دیگر شما را نصیحت کند که آقا جلو تجزیه طلبی را بگیرید!
آخر همین حرف شما مشوق تجزیه طلبی نیست؟ چه چیز شما را تشویق می کند که این همه در مورد زبانتان کاسه ی داغ تر از آش باشید؟ آیا شرم ندارید که پنجاه کتاب زبان مادری شما به قلم من باشد، و شما به من تکلیف کنید که مبادا کتابی به زبان مادری خود من باشد، آن هم موقعی که شما خود نه تنها تاجی به سر زبان مادری خود نزده اید، سهل است کفش کهنه ای هم در بسیاری مقولات جلو پای آبله ی این همه صاحبان زبان های بومی اقوام تحت ستم ایران جفت نکرده اید؟ این همه زبان درازی که از سراپایش تعصب زبانه می کشد، از کدام خرمن نژادپرستی سرچشمه می گیرد؟ اولاً شما چه گلی بر سر زبان خود زده اید که گل هایی را که احتمالاً و در کمال خضوع قلم من بر سرتان زده، خار چشم زبان مادری من می کنید؟ در کجای جهان دیده اید که قومی بر یک زبان قرنها زاده باشد، و زبان رسمی اش ناگهان زبان یک قوم دیگر بوده باشد؟ زبان رسمی کردستان کردی است. زبان رسمی آذربایجان ترکی است. برگردید تاریخ را بخوانید. شاه اسماعیل صفوی به زبان مادری خود شعر می گفت، . فارسی زبان رسمی فارسی زبانان است نه زبان رسمی سراسر ایران. فارسی زبان مشترک تحصیلی بوده، از زمانی که تحصیل به صورت جدید معرفی شده. باید صاحبان زبان های بزرگ در ایران، یعنی صاحبان میلیونی زبان های ترکی، کردی و غیره تدریس می شدند، در خود آن محل به عنوان زبان رسمی شناخته می شدند و فارسی را هم، موقعی زبان مشترک یا رسمی انتخاب می کردند که حق بیان و تحصیل مکتوب زبان خود را پیدا می کردند.هر کسی که فارسی را زبان رسمی ایران بشناسد، طبق اعلامیه ی جهانی حقوق بشر محکوم است. فارسی زبان رسمی فارسی زبان های ایران است.
. وقتی که در چند نوبت روس ها به آذربایجان لشگر کشیدند، یک سرباز غیر آذربایجانی در منطقه نبود. عباس میرزای دلیر ـ یک ترک ـ از خاک ایران دفاع کرد. سلطان محمود خودش ترک بوده، که هند را برای شما تسخیر کرد.نادرشاهش از اقوام افشار بوده که قومی است ترک که باز هند را برای شما تسخیر کرده، و آقامحمدخان به رغم ظالم بودنش آن همه خارجی را از ایران بیرون رانده
گورستان های ایران، بویژه گورستان های آذربایجان مدفن مقدس جوانانی است که در شهرهای خوزستان کشته شدند. بمب های صدام دیوانه بر سر مردم تبریز در همان روزهای اول جنگ ریخته شد. چرا کودکان آنان حق درس خواندن به زبان مادری خود را نداشته باشند؟ دفاع از کشور را شما گمان می کنید به زبان شیرین فارسی به آنها یاد داده بودند، یا به همان زبان ترکی، که شما آن را ـ اگر خدای نکرده ترکان ایران به صورت مکتوب هم یاد گرفتند و به کار بردند ـ عامل تجزیه ی کشور می دانید؟
مگر فرزندان شما حاضرند به زبان مادری آنان درس بخوانند که شما می خواهید فرزندان آنان زبان فارسی یاد بگیرند، اما فراموش کنند که زبان مادری هم داشته اند. اهانت نژادپرستانه ای مثل “ترک خر” را صد سال پیش یک وزیر ساخت، به دلیل این که ترکان نمی توانستند زبان فارسی ِ مادری فارسها را به زیبایی خود آنان تکلم کنند، آن هم درست در زمانی که مشروطه خواهان آذربایجان ترک، علیه شاهان ترک قیام کرده بودند و نهایتاً هم گردن آنان گذاشتند که فرمان مشروطیت را صادر کنند. تجزیه طلبی این است؟ و ستارخان را در کجا کشتند؟ در تهران. و ستارخان چه کرده بود؟ چرا مادر را با بریدن زبان بچه اش به خاک سیاه می نشانید؟ مگر شما از دموکراسی دفاع نمی کنید؟ زبان رسمی قشون گاهی قرنها در ایران ترکی بوده، زبان دربار هم. کی شاهان ترک، زبان فارسی زبانان را بریدند؟ بزرگ ترین دشمن ایران در شاهنامه ی فردوسی توران است، یعنی سرزمین ترکان. در هزاره ی فردوسی، تقریباً هزار سال بود که ترکان بر ایران سلطنت کرده بودند. اگر شاهان ترک فارسی را قدغن می کردند، شما ادبیات فارسی نداشتید. به این دلیل قدغن نکردند که انساندوست بودند.کمی تقدم و تأخر با دنیای انگلوساکسون. مشروطیت ما نوعی تجدید حیات در عرصه ی تاریخ ما بود، و از این نظر، معلمان اولیه ی ما در مشروطیت، تربیت و رشدیه، مدارس دوزبانه را پیشنهاد کردند به فارسی و ترکی. بخش اعظم ریشه های آزادیخواهی مردم ما، در واقع مردمان ما، در کنار هم، از آن نهضت بزرگ سرچشهشدار تاریخ، به نظر من این است: هرقدر شعور قومیت های ستم زده ی ایران، در فراز و نشیب حوادث آینده بالا برود، اما هنوز نژادپرستی بنیادی تحمیل یک زبان بر صاحبان زبان های مادری دیگر، به صورت کنونی ادامه یابد ـ تحت هر عنوان و به هر دلیلی ـ سایه های دور جدایی طلبی ملیت های ستم زده و صاحبان زبان های سرکوب شده نزدیک تر خواهد آمد، مه می گیرد که اساسش بر تعلیمات انقلاب کبیر فرانسه، و پیش از آن تجدد حیات معنوی در رنسانس بود.
انتشار از: امیرحسین موحدی
قایناق: ایرات گلوبال