نگاهی به بحران وخلا مانیفست اخلاقی در حرکت ملی آزربایجان جنوبی
بسیاری از احزاب و جریانات سیاسی، اغلب متشکل و قدرتمند شده، ولی دریک فرایند تدریجی و یا بطور ناگهانی متلاشی، و یا روبه ضعف و انحطاط و قهقرا و انشعاب گراییده اند.
گذشته از نفوذ سرویس های اطلاعاتی و نفوذی دولتها در میان احزاب و تشکل هاو ضعف های مدیریتی، وابستگی و عدم تجربه سازماندهی حزبی، و فقدان توانائی مالی، و عدم درک صحیح ازشرایط مبارزه در خارج از کشورو بسیاری از علل دیگر… ضرورت آسیب شناسی از بعد اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و تاثیرات آن در حرکت ملی آزربایجان برای غلبه بر دشمن مشترک بسیار ضروری و حیاتی مینمایاند.
چنانچه میدانیم از زمان افلاطون وشاگرد او ارسطو تا دوره عصر حاضر، سیاست همواره ذیل مبحث اخلاق تعریف شده و در رویکرد سنتی به اخلاق، سیاست در بخش اخلاق عملی و به معنای تدبیر مدنی مورد بررسی قرار گرفته که رویگرد اخلاق پایه و جانمایه سیاست است.
از این رو پندنامه ها و نصیحت نامه ها و سخنان حکیمانه که عالمان و حکما برای پادشاهان و سران دولت ها و مقامات نوشته اند دقیقا بر همین اساس اخلاق محورانه نوشته شده و از گذشته تا عصر حاضر تقریبا سیاستمداران و صاحبان قدرت منطقا ملزم به رعایت این نصایح و اصول انسانی – اخلاقی سیاست بوده اند.
اما با بوجود آمدن رشته های تحصیلی دانشگاهی و نهادهای آموزشی در امر کشورداری و روش حکومتی، این مسایل تا حدی به فراموشی سپرده شد و اخلاق ماکیاولیستی در دوره جدید کاملا متعارض و متضاد با رویگرد ارسطویی و افلاطونی به سیاست، و نسبت آن با اخلاق مطرح شد.
اخلاق نسبت کاملا روشنی با عدالت دارد. در واقع “عدالت” جوهر اخلاق است. از این رو عالمان اخلاق به ویژه در اخلاق ارسطویی عدالت را مبنای داوری اخلاقی دانسته و برای هر صفت و در نتیجه هر عمل انسانی وجهی متناسب با عدالت برایش بر شمرده اند و آن را ارزش یا عمل اخلاقاًی مطلوب دانستهاند .صداقت بهترين راه سیاسی برای داشتن روابط خوب و پایدار با مردم و نیروها و تشکل های خودی حتی غیر خودی است ،چون حقيقت و درستي تنها چيزي است كه موثر واقع مي شود و تنها چيزي است كه بر اساس آن روابط دایمی را مي توان بنا كرد.
لذا اگر رهبران احزاب سیاسی از زندگی خصوصی تا صحنه سیاست نگرش سالم و مثبت وصادقانه داشته باشند و تعریف روشن و ساده و منصفانه ازهر موضوع و یا موردی را بدور از هرگونه افراط و تفریط ارایه دهند، محققا هدف و انگيزه ، نظم و انضباط، و مسولیت پذیری و احترام متقابل جامعه و افراد را، متقابلا نسبت به خود ایجاد خواهند نمود.
تا زماني كه كارها را صادقانه انجام ندهيم هرگز احساس ارزشمندي و احترام به خویش را در درون خود درك نمي كنيم. ما به اعتماد به نفس و آرامش درونِ واقعی هرگز نخواهیم رسید مگر آنكه پيرو حقيقت و صداقت درفلسفه کار، ونیت پاک و بدور از غرض ورزی در سیاست، باشیم.
حتما عبارت معروف اخلاقی را همه شنیدهایم که با دیگران چنان رفتارو عمل کن که انتظار داری دیگران نیز با تو همان گونه عمل و رفتار کنند. این اصل را از آن رو طلایی نامیدهاند که اساس اخلاق مشترک در تمامی ادیان، آرای حکیمان، و عالمان اخلاق در روابط متقابل است، همانطور که با نفی و انکار آن، کاخ اخلاق و انسانیت فرو میریزد.
بسیاری از متفکران و فلاسفه همین اصل را در تعریف عدالت صادق دانسته، گفتهاند ملاک عادلانه بودن فعلی که در قبال دیگری انجام میدهیم آن است که با فرض تعویض موقعیت خود و دیگری، آن عمل را روا و منطقا درست بدانیم. به عبارت بهتر عملی عادلانه است که با قطع نظر از حفظ منافع از سوی ناظری ثالث و غیر ذینفع نیز تجویز و تأیید شود. چنان که پیداست عدالت و اخلاقِ فردی، مفاهیمی بغایت مشابه ونزدیک به یکدیگرند..
فقدان صداقت در روابط اجتماعی، رشد شخصیتی و اعتماد جامعه و دیگران را كند کرده و مانع از آن میشود که افراد در آرامش دروني و با احساس ارزشمند بودن و اعتماد، واحساس عزت نفس و کرامتانسانی درکنار هم بایستند، و با توافق نظر یا اختلاف روش فعالیت نمایند. لذا صاحبان تشکل ها، احزاب، و سازمان ها بایستی کم و بیش داراي سجاياي اخلاقي مخصوصی حتی منحصر به فرد تر و متفاوت تر از دیگران باشند و در برخورد با ديگران صداقت و درستكاري و دلسوزی و ایثار حتمی از خود نشان داده و داشته باشند .
میدانیم که پیشگامان اندیشه سیاسی در یونان باستان ، سیاست را بر پایه اخلاق استوارکرده بودند . لذا سقراط معتقد بود که دانش سیاسی باید مقدم بر هر چیز ، مردم را با وظایف اخلاقی خود آشنا سازد . افلاطون نیز در کتاب جمهوریت ، حکومتها را با معیاراخلاق سنجش میکند و در نگاه ارسطو سیاست وسیله ای برای رسیدن به سعادت و زندگی اخلاقی است . از سویی ارسطو در کتاب اخلاق نیکو ماخوس ، اخلاق را به عنوان مدخلی برسیاست میشناسد و پیوند میان این دو مفهوم ، زیربنای تفکر فلسفی او را تشکیل میدهد . چه او سیاست را دانش برتر، و هدف آن را خیر انسان تلقی میکند یعنی همان چیزی که علم اخلاق در پی آن است .
در تمام آیینهای بودایی ، یهودی ، مسیحی و اسلام ، محور حرکت انسان تعالیم اخلاقی است، و نوع بشر از مسیر عمل به این فضیلتها تعالی مییابد.
از میان چهره های اخلاقی تفکر سیاسی قرون وسطی «توماس آکویناس» در اثر معروف بنام «کتاب خداشناسی» مبحثی راجع به سیاست و اخلاق و نقش اخلاق در زندگی سیاسی آورده وتوصیه های ارزشنمدی را بیان میدارد .راجع به اخلاق و سیاست ، دیدگاههای خاصی مطرح شده اند که در بین آنها امانوئل کانت و هگل نیز نظرات جالب و درخور توجهی دارند که اختصارا به بخشهایی اشارت مینمایم.
کانت و نظریه وجدان اخلاقی
کانت، کلیه نظامها و مسلکهای اخلاقی را که براساس نفع پرستی بنا شده اند، ردمیکند و معتقد است چیزی فراسوی لذت و سود و سعادت، برانگیزاننده فعل اخلاقیات است ، و آن «وجدان» میباشد. به عبارت دیگر از نظر کانت محرک عمل انسان نباید تحریکات و عوامل خصوصی دریافتی از محیط باشد بلکه ملاک قاعدهای پذیرفته شده در ذهن و درون ما است که به آن وجدان میگوییم . در بینش کانت آنچه اهمیت داردعلت عمل میباشد نه آثار بیرونی و فیزیکی آن . لذا عمل انسان وقتی نیکو است که به قصد و نیت اخلاقی انجام شده باشدو (وجدان با اطاعت از قانون)همراه باشد . و آن وجدان است که قانون خوب میسازد و میتواند در حوزه فرد و اجتماع مورد استفاده قرار گیرد . یعنی قوانینی که برخاسته از وجدان باشند ، میتوانند دولت وجامعه را به سعادت برساند.
ژان ژاک روسو نیز معتقد است که هدف از اخلاقی کردن سیاست ، توجه به آرمانهای مشروع انسان در جامعه مدنی ، تأمین امنیت ، گسترش عدالت و استقرار آزادی باید باشد ، روسو راباید پیشگام این طرز فکر دانست .او در تمام آثارش درپی رشد و تعالی انسان است .نظریه قرارداد اجتماعی وی در تکاپوی یافتن راه حل عملی برای انسان است . به طوریکه هم آزادی انسان حفظ شود و هم آرمانهای مشروع وی را عملی سازد . وی این را ازکارکردهای دولت میداند .
بنابراین در نگاه روسو نیز بین اخلاق به مفهوم مورد نظر وی و سیاست و دولت رابطه اساسی وجود دارد
اخلاق و سیاست در دیدگاه پست مدرنیستها
اما نیچه به عنوان بنیانگذار تفکر پست مدرن ، آراء و اندیشه های عصر مدرنیته را به چالش کشیده و به طور کلی تمدن مسیحی اروپایی را به باد انتقاد گرفته . وی معتقد بودتمام فضایلی که در تعالیم مسیحی به عنوان کمال و تعالی انسان مورد ستایش است مانند : رضا، تسلیم، فروتنی، ترحم، گذشت و عدل، محبت و . . .همه باطل است و اینها عامل بدبختی و انحطاط انسان اروپایی شده است و……..
به عبارت دیگر او به صراحت بیان میدارد که این اخلاق مسیحی است که عامل انحطاط غرب شده است ، لذا نخستین اقدام برای خروج از انحطاط را فاصله گرفتن ازاخلاق مسیحی میداند . زیرا اخلاق مانع تفکر انسان میشود . لذا میبایست از فراسوی نیک و بد به ارزشها نگریسته شود به همین خاطر نام کتاب خود را «فراسوی نیک و بد»میگذارد و خودش را جزء اخلاق ستیزان معرفی میکند.
بنابراین از منظر نیچه و پستمدرنیستها اخلاق امری نسبی و تئوری مطلق اخلاقی و اخلاق قانونمند امری موهوم است.
همگی این موضوعات و مباحث در حیطه سیاست و اخلاق ، اذهان متفکران دوره های متفاوت در غرب و شرق را به خود مشغول داشته است . کوتاه سخن این که تمام حکما ، متکلمان و اندیشمندان در سراسر حیات انسانی، هر کدام به زبان و شیوهای ، اخلاق و پیوند آن با سعادت و رستگاری انسان و جامعه را موردتوجه قرار داده اند . به همین لحاظ تاریخ اندیشه سیاسی در واقع کوششی است برای توضیح سیر تطور و تحول اندیش ورزی و نظریه پردازی در خصوص کممیت و کیفیت رابطه میان اخلاق و سیاست و تشخیص شرایطی که یکی بر دیگری سلطه و برتری یافته است . حال اشاره بسیار کوتاه درباره رابطه اخلاق وسیاست از نگاه اسلام که شاید سودمند باشد.
پایه اصلی اخلاق در بینش امام علی علیهالسلام آموزش ها و تعالیم اسلامی است .در اندیشه اسلامی ریشه اخلاق ، مذهب بوده و باید و نبایدها را دین مشخص میکند اهمیت اخلاق در اسلام چندان است که پیامبر آن در سخنی مشهور فلسفه بعثت خویش را تکمیل و تتمیم فضیلتهای اخلاقی میداند : «بعثتُ لاُتِمّم مکارمَ الاخلاق»
در کتاب قران نیز نیز به آیات زیادی درباره آموزههای اخلاقی مانند قسط و عدل ، ظلم ستیزی ،امانتداری ، صلح طلبی ، وفای به عهد ، صداقت و آزادی برمیخوریم. ابن مسکویه نخستین اندیشمند اسلامی است که در حوزه علم اخلاق آثاری دارد که عمده مطالب کتاب «تهذیب الاخلاق» خود را تحت تأثیر نوشته اخلاقی ارسطو به ویژه کتاب «اخلاق نیکوماخوس» و برخی آثار افلاطون نگاشته است .و یا «ابوحامد محمد غزالی طوسی»است . که برخی وی را از پیشگامان اندیشه اسلامی در خصوص علم اخلاق و سیاست میدانند . غزالی از طریق مذهب و باورهای دینی و اخلاقی به قلمرو سیاست مینگرد . ازدیدگاه وی سیاست اسباب و شیوه هایی است که هدایت انسان را در زندگی دنیوی برای رسیدن به خیر و صلاح اخروی فراهم میآورد شخص دیگر ابونصر فارابی ، نیز از نخستین متفکران اسلامی است که راجع به اخلاق و سیاست تأملی ژرف نموده است به طوری که فارابی «بحث اخلاقی» را مبنای سیاست میداند.
او در اینباره همان نظر مشهور افلاطون مبنی بر اشرافیت سیاست براخلاق را به نوع دیگری بیان میدارد . و این که در اندیشه فارابی ، سیاست از یک سومحتوای اخلاقی دارد و تأمین کننده سعادت انسان در جامعه است و از سوی دیگرسیاست بر اخلاق اشرافیت حاصل کرده .
ابن سینا نیز در این باب نظرهایی را ارائه میکند . او هم بر این باور است که قدرت سیاسی تنها به شخصی که دارای عقل سلیم و فضائل اخلاقی از قبیل شجاعت ، عفت وحسن تدبیر و بیش از همه به شریعت آگاهی دارد تعلق میگیرد . در واقع ابن سینا مبحث سیاست را در الهیات مطرح میکند . بنابراین وی نیز معتقد به نوعی سیاست اخلاقی درعرصه زندگی سیاسی بوده است . و آخرین فرد که لازم است بدان اشاره کنم حضرت علی و نامه هایش به “مالک اشتر نخعی” است که در واقع میتوان از آن به عنوان سفارش و منشور اخلاقی حاکمان سیاسی یاد کرد. همچنین در تفکر حضرت علی علیه السلام به هنگام تعیین سفراء و نمایندگان خویش و اعزام آنها به ممالک اسلامی به فضائل اخلاقی و ویژگیهای شخصیتی افراد توجه ویژه داشت و میزان اختیارات آنها را با توجه به همان خصائص معین میکرد . این ها نیز نمونه های اسلامی بود که با فرهنگ ذهن تربیت یافته من و شمای تورک آزربایجانی بیشتر مطابقت و همگونی دارد. به هر حال در اندیشه سیاسی غرب اخلاق بیشتر متکی بر عرف ، تاریخ و فرهنگ میباشد و کمتر ازحوزه دین سیراب میشود . حتی برخی از متفکران پست مدرن غربی ، اخلاق را دست ساز بشر تلقی میکنند به طور کلی در جوامع مختلف وجود یک نظام اجتماعی ، مبتنی بر زنجیرهای ازاصول ، هنجارها ، ارزشها و الگوهایی است که معمولاً اخلاق نامیده میشود . به تعبیرجامعه شناسان اخلاق همانند خونی در رگ است که به صورت پنهان در پیکر جامعه و نهادهای اجتماعی در جریان است . از این دیدگاه هیچ نهاد ، حرفه و قلمرویی نیست که قادر باشدفارغ از اخلاق که مرزهای سلوک و رفتار به هنجار را معین میکند به حیات مشروع خودادامه دهد . اخلاق هر جامعه ملاک و معیار بایدها و نبایدهای آن را تعیین نموده و انسان اجتماعی را در مسیر زندگی هدفدار خود در مسیر کمال ، فضیلت و سعادت هدایت میکند.
پس مجموعا مقوله اخلاق هم خاستگاه دینی دارد و هم متأثر از عرف ، فرهنگ ، تاریخ ، طرز تلقی و سایر پدیدههای اجتماعی میباشد ، به طوری که در چنبره تاریخ این اصول ، ارزشها وهنجارهای پایدار ، هم مقدس و صیقل یافته اند ، و نمونه عالی و مقبول رفتارفردی و جمعی را شکل دهند . بنابراین اخلاق هر جامعه برآیند و محصول تعامل آموزههای دینی و باورهای اجتماعی اثبات شده در عرف است . اما وقتی مقوله اخلاق واردعرصه سیاست میشود مسأله وضعیت دیگری پیدا نموده و برای بسیاری پیچیده و تناقض آلود میگردد ، که این تناقض از خود مفهوم و ماهیت سیاست سرچشمه میگیرد . پیشگامان، فلاسفه، و خداوندان اندیشه از «کنفوسیوس» ، «بودا» و «زرتشت»تا«افلاطون» و «ارسطو» هر کدام در تاریخ گذشته به نوعی در باب فضیلت و اخلاق و تعامل آن با زندگی سیاسی و پدیده قدرت ، آموزهها و تعالیمی را از خود باقی گذاشته اند.
سیاستمداران بزرگی چون مهاتما گاندی و نلسون ماندلا و مارتین لوترکینگ و رهبرمحترم بوداییان”داللای لاما”ی تبت چین از ده ها نمونه عصر حاضردر صحنه تاریخ سیاسی و جهان معاصر ما هستند که حاکمیت ها و دولتهای قدرتمند جهان رابه ناچار با قدرت معنوی و سجایای اخلاقی انسانی و روش و راهبرد درست مبارزاتی تحت تاثیرخود قرار داده و نمونه موفق و روشنی از کار اخلاقی و سیاسی را با رعایت موازین انسانی مورد قبول جامعه بشری را به همگان به اثبات رسانده اند.
بیخود نیست از باراک اوباما تا رهبران نظام های اروپایی واحزاب چپ و راست همگی درتقدیر و حمایت از حرکات و مبارزات چنان مردانی تمجیدها و تقدیرها به زبان رانده اند و هر کدام از اینها مورد توجه تمامی جهانیان بوده اند و هستند.. لذا از دید اینجانب صداقت اخلاقی را اصلي ترين ركن زندگی یک رهبر، امام، و پیشوا، یا یک رهبر سیاسی در یک سازمان یا حزب و مبارزه تشکیلاتی باید جستجو کنیم .
چون همه ما در سیاست و انتخاب های سخت زندگي بين مصلحت، عوام فریبی، سود و زیان و بین درست و نادرست درگير نبرد درونی وبیرونی بوده ایم و هستيم، اينها نيروهايي از زندگي هستند كه از آغاز خلقت و هستي تا كنون وجود داشته اند و غير ممكن است بتوان در اين مبارزه در ميانه راه ايستاد ما همه روزه در ميان بدی و خوبی دست به انتخاب مي زنيم.حتی اغلب مردمان این دوره با سانسور و با کم و زیاد کردن اصل حقیقت موضوع، سعی در هدایت و تغییر مسیر دادن حقایق به دلخواه خود هستند. اما سخن آخر اینکه برای همبستگی و وحدت تشکیلاتی همه نیروها و تشکل های آزربایجانی بر علیه دشمن مشترک فاشیسم مذهبی آریایی در ایران و پیروزی بر دیکتاتورهای زمان خود چاره ای نداریم که جز با اخلاق سیاسی مقتدرانه و کاملا شفاف کنار هم نشسته و نخست با فتح قلبهای مردم ستم دیده خود تبدیل به رهبران و تشکلهایی مورد اعتماد در فضای سیاسی امروز باشیم .
الیار تبریزلی – کانادا