- In آزربایجان, گوندم
- آگوست 19, 2018
دشت مغان امروزی تاریخ درازآهنگی دارد. این سرزمین نبرد اعراب برای گشایش سرزمینهای دوردست، قیام بابک، تاجگذاری نادرشاه و جنگهای نابرابر روسها با عشایر شاهسون را شاهد بوده است. دکتر ایواز طاها
مغان، سرزمین آب و آفتاب دکتر ایواز طاها
مافیای قدرت و ثروت با تصاحب کشتوصنعت مغان در فکر بلعیدن این لقمهی عظیم است.
دشت مغان امروزی تاریخ درازآهنگی دارد. این سرزمین نبرد اعراب برای گشایش سرزمینهای دوردست، قیام بابک، تاجگذاری نادرشاه و جنگهای نابرابر روسها با عشایر شاهسون را شاهد بوده است. در کتابهای جغرافیای تاریخی بعد از اسلام از موقان فراوان نام برده و آن را بیشتر جزو آذربایجان شمردهاند. بلاذری صاحب فتوحالبلدان که در جنگ موقان و گیلان حضور داشته، از تسلیم سواران دلیر اما اندک مغان در میان سالهای 9 تا 50 هجری سخن گفته است. در قدیم، همچنانکه مَقدِسی اشاره کرده، گرچه موقان شهری بوده در تلاقی دو رود ارس و کُر، لیکن بیشتر آن را جلگهای در کرانهی رود ارس میشناختهاند. به گفتهی ابوالفدا موقان را به عنوان شهر شهرتی نیست و مشهور همان اراضی موقان است که دشتی است پهناور، پر از آب و نیزار مرتفع. از سالهای پایانی سدهی چهارم دیگر نشانی از شهر موقان نیست و از شهرهای باجروان و برزند به عنوان کرسی ایالت موقان نام میبرند. حمدالله مستوفی حدود موقان را از یک طرف دریای خزر، و از طرف دیگر تومان مشکین تا رود ارس برمیشمارد. به خاطر حرفهای بسیاری که دربارهي مغان امروز نمیتوانم بگویم، گذشته را بیش از این نمیکاوم.
مغان امروز قطب بزرگ کشاورزی و دامپروری است، با بزرگترین نرخ تولید محصول در هر هکتار که گاه به دو برابر متوسط تولید جهانی میرسد. مغان یکی از مهمترین مناطق کشت محصولاتی چون پنبه، چغندر، ذرت و گندم است. در مغان کارخانههای لبنیات، قند، علوفه، پنبه و آب میوه وجود دارند اما احداث اغلب اینها مربوط به زمانهای گذشته است. زمانی مغان نگین شمالغرب بود، شهرهای پارساباد و گرمی و بیلهسوار به سرعت رشد و گسترش مییافتند، کشاورزی روشهای کهنه و منسوخ را پشت سر میگذاشت و زن و مرد مغانی به یاری ماشین و تخصص اندک اندک پاهای تاولزدهی خود را از مزارع بیرون میکشید. اما در اندک زمانی سرمایهگذاریهای دولتی فروکشید، سمهای مورد استفاده در مزارع محیط زندگی را زهرآگین کرد، پسابهای صنعتی رودخانهها را بیالود و کارخانههای چرم مغان و کشتارگاه به تاراج رفت.
مغان امروز دیگر تنها مزارع وسیع گندم و پنبه، کشتزارهای زرد و زیبای کلزا و آفتابگردان، انبوه بوتههای تمشک در ساحل رودخانههای خروشان و درختان قامتافراشتهی تبریزی در باغچهها و مرزهای مزارع نیست. مغان امروز جایی است که در آن آلودگی محیط زیست و زیبایی طبیعت با خشونت تمام کنار هم نشستهاند. سالهای سال است که در چند ده متری کرانهی پیچاپیچ ارس با آن کورهراههای جنگلیاش، فاضلاب شهری یکصدهزار نفری دهان گشوده است برای بلعیدن آب و خاک و درخت. برای اینکه تناقضهای نهفته در سرزمین مغان انباشتهتر شود، در دل مزارع سرسبز جایی هست بنام ”زیر نهر تراب“ که فقر و مسکنت یک کشور نفتخیز را نمایندگی میکند. آنجا مردمانِ بیزمین به ناچار در کاشانههای کوچک نشستهاند، پشت کرده به عفونت نهر تراب، و دلنهاده به زلالِ آبِ دیوانهی آراز که شتابناک گسترهی دریا را میجوید. درست در همانجا در پس زمینهی لبخندهای نمکین کودکان که با عصمت دلانگیزی به ما زل زدهاند، دیو اعتیاد چنگ انداخته به هستهی هستی فقیرانی که نعمات مغان، از میوههای درشت گرفته تا گوشت لذیذ دامها، از جلوی چشمانشان به بازارهای دوردست انتقال مییابند. مردمانِ این محلات مسکین صرفا در آمار و ارقام موجودیت دارند؛ ارقامی ناچیز که تنها در انتخابات متوالی به درد رای دادن میخورند. و درست در فردای هر رأیگیری، نمایندگان پیروز اولین کارشان فراموشی آنان بوده و برداشتن اولین گام برای استفاده از مواهب نمایندگی به واسطهی گماردن خویشان خود در ادارات.
مغان سرزمین متناقضی است. مغان به گسترههای نفتخیز همانند است، که دیگران را میآرایند و دست آخر نصیبی جز ویرانگی و استبداد و آلودگی محیط زیست نمیبرند. امیدوارم نفتِ تازهمکشوف این منطقه برای آن در راه نباشد که به جای طلوعِ خورشیدِ خوشبختی، چرخهی نکبت و ناداریِ بخشی از مردمان تکمیل شود. امیدواری من بیراه نیست که مغان سرزمینی است زیبا، سرشار از ثروت و کار و آب و آفتاب، و با مردمانی که بزرگترین سرمایهشان تمنای خوشبختی و هویت جلیلشان است.