ریشه های علل ممنوعیت زبان تورکی در ایران
(بمناسبت روز جهانی زبان مادری ۲۱ فوریه ۲۰۱۹)
در مورد زبان، زبان مادری و اهمیت و حفظ آن، علل شکوفایی، افول و بازیابی آن، چگونگی و چرایی سرکوب سیستماتیک پنهان و آشکار شماری از زبانها، همچنین در مورد علل و نحوه تحمیل، گستراندن و حاکم کردن یک زبان بر دیگر زبانها، پژوهشهای همه جانبه ای در گوشه و کنار جهان شده است و در این مورد هر سال صدها کتاب تخصصی و هزاران مقاله بزبانهای مختلف چاپ و منتشر میشود. اما در ایران با وجود کثرت زبانها و نمونه های عینی فراوان، کار علمی و پژوهشی چندانی صورت نگرفته است.
دلیل آنهم ساختار ضعیف آموزشی و ایدئولوژی تنگ نظرانه حاکم بر آن است که ریشه در تفکر نژاد پرستانه تئوریسین های رژیم پهلوی اول و استمرار آن در دوران پهلوی دوم و رژیم ج. ا. ایران دارد.
البته و بدون شک تفکر نژاد پرستانه و پدیده شوونیزم فارس معاصر، تاریخاً ریشه در تفکر و ایدئولوژی نهضت شعوبیه فارس و افکار نژاد پرستانه فردوسی طوسی دارد که خمیر مایه تفکر امروزی پان فارسیسم میباشد که بیش از نود سال هرگونه کار تحقیقی جدی و پرداختن جامع به مقوله زبانهای موجود در ایران را بغیر از زبان فارسی تقریباً غیر ممکن کرده است.
حتی آمارگیری صحیح و رسمی از تعداد متکلمان زبانها که پایه هر نوع پژوهش علمی میباشد ممنوع بوده است. لذا کار تحقیقی را سخت کرده و در سطح حدس و گمان به حاشیه برده است.
علیرغم تمام محدودیتها، حرکت ملی آزربایجان جنوبی توانست مطالبه حقوق زبانی را بشکل خواست عموم تبدیل بکند. مباحث علمی توسط فعالین ملی در مورد حق آموزش بزبان مادری و اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی بصورت خواست حداقلی را در سطح وسیع مطرح کرد. تا حدی که بعلت فشار مردم، مطالبه آزادی تدریس زبانهای غیر فارس وارد گفتمان دانشگاها و مطبوعات تحت کنترل رژیم شده و بالاخره بصورت محدود در محافل سیاسی بشکل وعده های (هر چند فریبکارانه) انتخاباتی توسط بعضی از مقامات و نمایندگان انتصابی مجلس مطرح شده است.
این مباحثات عمدتاً در سه گفتمان متفاوت مطرح میشود:
گفتمان اول – متعلق به محافل دانشگاهی ایران است که ضمن تاکید بر اهمیت زبان مادری با کلی گویی صرف، فقط به جنبه های روانشناختی و اجتماعی آن بعنوان ظرفی برای اندیشیدن و ارتباط با محیط میپردازند و تاکید به حفظ آن برای استمرار فرهنگ قومی و زبان محلی که کودک بدان زبان تکلم می کند دارد در واقع بجای پرداختن به مسئله زبان بعنوان یک حق انسانی والا و حیاتی، در شکل نازل آنرا در ارتباط فرد با ریشه های خانوادگی و رشد روانی کودک محدود میکنند.
گفتمان دوم – که متعلق به حافظان اقتدار زبان حاکم فارسی دارد دفاع متناقضی از حفظ زبان مادری دارند. اگر این دفاع از زبان خود، یعنی زبان فارسی در برابر زبان انگلیسی باشد با مظلوم نمایی مضحک و اگر در برابر زبان تورکی و عربی و سایر باشد با گستاخی تمام، تا ممنوعیت و قتل آن زبانها پیش میروند.
موقعی که صحبت از اهمیت حفظ زبانهای غیر فارس و ایجاد امکانات دولتی برابر و رسمی شدن زبانهای دیگر بمیان میاید بلافاصله متوسل به مغلطه و بحث های انحرافی میشوند.
گفتمان سوم- که متعلق به ملل غیر فارس میباشد دفاع از زبان مادری خود و اشاعه آن را بعنوان حق اولیه انسانی خود بدون حذف و یا نادیده گرفتن زبانهای دیگر در نظر دارد و اهمیت آن را در حفظ فرهنگ و هویت ملی خود حیاتی میدانند.
استعمارگران و تحمیل زبان:
۱- استعمارگر خارجی: تحمیل زبان ملت استعمارگر خارجی در اقصی نقاط جهان، به عنوان ابزار قدرت برای پیشبرد اهداف استعماری آن دولت – ملت به کار گرفته شده است. از جمله زبان فرانسوی در آفریقا و زبان انگلیسی در آفریقا، هندوستان و سایر.
۲- استعمارگر داخلی: به همین منوال، تحمیل زبان ملت استعمارگر داخلی در اقصی نقاط جهان، به عنوان ابزار قدرت برای پیشبرد اهداف استعماری آن دولت – ملت حاکم داخلی به کار گرفته شده است. از جمله در پاکستان شرقی و غربی(سابق) و سریلانکا ، مصر و ایران معاصر و سایر.
ریشه تاریخی کودتا
کودتای خزنده با نسخه انگلیس برای پایان دادن به امپراتوری هزار ساله تورکان:
اواخر جنگ اول جهانی دولت شبه فدرال ممالک محروسه قاجار با وجود اعلام بیطرفی، تحت فشار و دخالت دولتهای روس و انگلیس که خود در حال جنگ با امپراطوری تورک عثمانی بودند. رکود اقتصادی، شکست انقلاب مشروطیت و بحران سیاسی داخلی زمینه را برای کودتای طراحی شده انگلیس، توسط سید ضیاء – رضا خان فراهم کرد.
برخلاف اغلب کودتاهای نظامی این کودتا یک شبه نبود بلکه بصورت خزنده و بر اساس یک پروژه ایدئولوژیک تغییر ساختاری از نظام غیر متمرکز با “هژمونی مدارا جویانه تورکی” به نظام متمرکز با “هژمونی راسیستی- شوونیستی فارسی”، بنفع اقلیت فارس و به ضرر تمام ملل غیر فارس و کاملاً در جهت حفظ منافع انگلیس بود.
مقدمات کودتا
اختلافات باقیمانده از دوران صفوی بین دو امپراطوری تورک داشت به نقطه پایان خود میرسید. اصلاحات سیاسی در دولت عثمانی (تنظیمات) بعنوان الگو مورد توجه دولت قاجار قرار گرفته بود.
این نزدیکی خوشایند دول روس و انگلیس نبود لذا تداوم جنگها و رقابت چند صد ساله امپراتوری های روسیه و انگلیس با امپراطوری تورکان عثمانی، ایجاب میکرد که با سیاستهای نفاق افکنانه و تشدید اختلافات، جبهه دیگری را در تضعیف رقیب گشوده و از هر دو دولت تورک باجگیری کنند.
با اینحال حکومت ناصرالدین شاه با عقد معاهده ارزروم موفق به حل اختلافات با دولت عثمانی شد و روابط حسنه بین دو امپراطوری تورک برقرار شد. و برای سالها توانست فشار دولتهای روس و انگلیس را خنثی کند.
بعد از ترور ناصرالدین شاه و شرایط بحرانی داخلی، و نفوذ عناصر خود فروخته انگلیس در لایه های تصمیم گیری دولت مظفرالدین شاه و احمدشاه قاجار، با وجود بحران اقتصادی شدید شخص احمد شاه حاضر به تسلیم تمام و کمال به دولت و کمپانی هند شرقی بریتانیا نشد و قرارداد ۱۹۱۹ استعماری وثوق الدوله با انگلیس را امضا نکرد.
چرا که سلسلهی تورک قاجار با تمام قدرت و ضعف هایش توسط دولت بیگانه در مصدر کار قرار نگرفته بودند. لذا دولت انگلیس با توسل به حیله های مختلف در صدد پایان دادن به امپراتوری هزار ساله تورکان و فروپاشی حاکمیت قاجارها برآمد.
برای تغییر سیستم، تنها گماشتن یک حاکم دیکتاتور و دست نشانده کافی نبود لذا دست به طراحی “سیستم استعمار داخلی- تحت کنترل استعمار خارجی” زد. در طراحی این پروژه از تئوری های نژادپرستانه پان فارس ها از اتاق فکر بمبئی هندوستان گرفته تا اتاق فکر برلین آلمان بهره گرفت.
بعبارتی دیگر، دست مایه این پروژه علاوه بر ذهنیت ضد تورک انگلیس، تفکر پان فارس در درون سفارت انگلیس در تهران که تحت نفوذ پارسیان هند اداره میشد و تفکر آریا گرایی پان فارسیسم توسط محمدعلی فروغی و یارانش در تهران و شبکه فاشیستی محمود افشار یزدی در برلین دست بدست هم دادند تا پروژه تغییر ساختاری حکومت قاجار که توسط اردشیر جی ریپورتر مامور ارشد سازمان اطلاعات انگلیس ( از پارسیان زرتشتی ایران اهل بمبئی و از روئسای اطلاعاتی حکومت هند تحت مستعمره انگلیس) به اجرا گذاشته شد.
با پشتیبانی نیروهای نظامی بریتانیایی مستقر در منطقه شمال، برهبری ژنرال سِر ادموند آیرونساید، رهبری کودتا را بدست یک قزاق مهتر بنام رضا میر پنج سپردند که فردی بیسواد، عقده ای، خشن و بد خلق بود.
برخلاف ادعای بعضی از تاریخ نویسان فارس وابسته به رژیم ج. اسلامی، مراکز فعال صهیونیستی در لندن و تهران و یا بهایی ها نقش کلیدی در روی کار آمدن رضاخان نداشتند.
همکاری یهودیها و بهاییها بیشتر بخاطر وجود تبعیض دینی بوده و در پی پایمال کردن حقوق ملل غیر فارس نبودند. اما بعد از حاکمیت سیستم شوونیستی فارس و بمباران تبلیغاتی، بخشی از طبقه متمول یهودیان و بهائیان و حتی تورکهای آزربایجانی منفعت طلب و آسیمیله شده با سیاستهای فاشیستی و تبعیض آمیز رژیم پهلوی همراهی کردند.
و امروز هم طیف کوچکی از باستان گرایان ایرانی یهودی و بهائی و حتی تورکهای آسیمیله شده آزربایجانی هنوز هم در صف فاشیسم فارس ضد حقوق ملل غیر فارس هستند.
رفتار دوگانه انگلیس
اواخر دوره قاجار دولت انگلیس برای پیشبرد منافع استعماری خود در ایران با دو چالش روبرو بود یکی مقابله با نفوذ روسیه بعنوان رقیب در شمال، دوم گسترش نفوذ و تسلط کامل خود بر منابع نفتی کشف شده در جنوب بود.
بدنبال انقلاب اکتبر روسیه و لغو قراردادهای تحمیلی با روسها، دولت قاجار در مقابل زیاده خواهی های انگلیس به مقاومت خود افزود. لذا دولت انگلیس به قصد تضعیف دولت مرکزی قاجار و باجگیری و تحمیل قراردادهای نفتی ناعادلانه طرفدار حاکمیت غیر متمرکز شده بود و سیاست ایجاد تنش و تفرقه در ممالک محروسه مخصوصاً در منطقه نفتی عربستان ( الاحواز امروزی) را پیش میبرد. که بدلایلی نتوانست شیخ خزعل حاکم ایالت عربستان را بر علیه دولت احمد شاه بشوراند تا بتواند براحتی به تاراج نفت جنوب بپردازد.
لذا متوسل به دسیسه کودتا شد. بعد از کودتا با چرخش ۱۸۰ درجه ای اینبار طرفدار حاکمیت یکپارچه و متمرکز در تهران شد. بطوریکه عملاً حکومت رضاخان ابتدا سیستم ممالک محروسه را با لشکرکشی و قتل و غارت از بین برد و خودمختاری تمام مناطق را بزور سرنیزه منحل کرد و ممالک محروسه خودمختار غیر فارس را بزور اشغال کرد و سیستم بسته و متمرکز دیکتاتوری نظامی را به سراسر کشور تحمیل کرد.
ماهیت و نحوه اجرایی پروژه انگلیس
در واقع پروژه انگلیسی برای تثبیت منافع دراز مدت خود، سیستم استعمار داخلی را در ایران پایه ریزی کرد و با این سه اصل آنرا به پیش برد:
۱- حذف الیت سیاسی – نظامی تورکها از تمامی مراکز تصمیم گیری قدرت.
۲- حذف فرهنگ و زبان اکثریت تورکی و رسمیت دادن به زبان فارسی و ممنوع کردن دیگر زبانها، تحریف تاریخ هزار ساله ترکان و تحمیل فرهنگ و زبان فارسی به هشتاد درصد جمعیت غیر فارس.
۳- مطیع کردن کامل حکومت برآمده از کودتا به دولت فخیمه انگلیس.
پایان دادن به آزادی هویت و زبان
بگواهی تاریخ تحت حکمرانی هزار ساله امپراتوری تورکان، ملیتهای غیر تورک از جمله فارسها نه تنها مورد ستم فرهنگی قرار نگرفته اند بلکه در مقاطعی به اوج شکوفایی خود نیز رسیده اند. همه اتنیک ها هویت خود را داشتند و همه زبانها آزاد بودند. فارسی همواره زبان شعر، عربی زبان علم و دین و تورکی زبان حاکمان و نظامیان بوده است.
اجرای پروژه استعماری انگلیس : هویت کشی و زبان کشی
هویت کشی، زبان کشی و فرهنگ کشی برخلاف حدس و گمانهای رایج، ایده شخص بیسوادی چون رضاه خان دیکتاتور نبود. قصد اصلی رضاخان فقط تحکیم قدرت خود با حذف رقبایش در مراکز قدرت که اکثراَ ازالیت سیاسی تورک بودند و همینطور سرکوب سران ممالک محروسه و ولایات که با او بیعت نمی کردند بود.
در اصل، این طراحان و تئوریسین های خارجی و داخلی بودند که اجرای پروژه انگلیسی را در دستور کار دولت رضاخان قرار دادند. عوامل اجرایی آن تماماّ از الیت سیاسی فارسِ بشدت ضد تورک و ضد عرب که همگی دست پرورده انگلیس در درون دولت قاجار و مجلس چهارم و پنجم بودند که به یکباره سکان امور دولت در اختیارشان افتاده بود مانند سید ضیا، محمدعلی فروغی وزیر فرهنگ و اولین رئیس فرهنگستان زبان فارسی و افرادی چون وثوق الدوله، تقوی، دهخدا و علی اکبر سیاسی، جمال الدین اخوی، ابراهیم پورداوود، میرزا اسمعیل خان، محمد قزوینی، محمود افشار یزدی، ملک الشعرای بهار و ذوب شده گان در مکتب پان ایرانیسم فارسی از جمله حسن تقی زاده و صادق رضازاده شفق، ناصح ناطق، احمد کسروی، تقی ارانی و غیره بودند.
و در حال حاضر مانقورت هایی نظیر عباسعلی جوادی، تورج اتابکی و سید جواد طباطبایی و…دنباله رو این تفکر فاشیستی پان فارسیسم هستند.
دستهای نامرئی
در عصر دیجیتالی یافتن دستهای نامرئی کار چندان سختی نیست فقط کافیست سری به اتاق فکرهای سرّی در تهران و لندن زد و سراغ افرادی چون علی اکبر ولایتی و حداد عادل و شرکا در داخل و عطا الله مهاجرانی، موسویان در لندن و همینطور سراغ وزیر خارجه پیشین انگلیس سِر جک استرا مشاور فراماسونهای فارس رفت.
بازیابی زبان تورکی و احساس خطر پان فارس ها
امروز مشکل پان فارسیسم با همه زبانهای موجود در ایران یکسان نیست. بزرگترین رقیب زبان فارسی در ایران زبان تورکی است بخاطر نفوس حداکثری و حضور در تمام عرصه های سیاسی و جغرافیایی و تفاوت بنیادی فرهنگی و ساختاری زبان تورکی با فارسی است. در حالیکه با زبان عربی اشتراکات ۷۰ درصدی و با کوردها و حتی بلوچها اشتراکات ریشه ای دارند.
بی شک اگر همه زبانهای غیر فارس در ایران کم جمعیت و پراکنده بودند. طبیعتاً هیچگونه چالشی یا خطری زبان فارسی را تهدید نمی کرد. اگر زبانهای غیر فارس مثل زبان تالشی ضعیف و کم نفوس می بودند امروز همین شوونیستهای فارس، برای حفظ زبانهای مادری غیر فارسها، دایه مهربان تر از مادر میشدند. از بقال سر کوچه گرفته تا روشنفکران چپ و راست فارس و سران رژیم نه تنها مدافعان سرسخت حفظ و رسمیت همه زبانها در ایران میشدند بلکه ادعای رهبری بلامنازع مبارزه با تبعیض علیه زبانهای ملل تحت ستم جهان را در بوق و کرنا می دمیدند.
آیت الله ها دهها آیه و صدها روایت و آیت الاستالنیست های کمونیست دهها مانیفست چریکی و باستانگرایان نه تنها لوحه های سفالی بلکه لوحه های طلایی در احترام به تمام زبانهای دنیا بنام کوروش جعل میکردند!