نظام جمهوری اسلامی در کنشی هوشمندانه، سالها در نقش اپوزیسیون اصلاح طلب، رو در روی خود ایستاد و با به راه انداختن معرکه اصولگرایی و اصلاح طلبی، به راحتی توانست رهبری جریانات سیاسی و اجتماعی مخالف خود را بدست گرفته و کنترلی موثر بر نارضایتیهای عمومی داشته باشد.
میزان اثربخشی این کنش زمانی مشخص میشود که دریابیم نظام با نقش آفرینی ویژهی مهرههای خود در طی چند دهه توانست تمامی مخالفین خود را به گروههایی «خنثی» و «واکنشی» تبدیل نماید و با اقدمات هوشمندانه خود موفق به کم اثر نمودن، مهار و سرکوب جنبشها و حرکتهای دانشجوئی و کارگری گردید و به راحتی همه تهدیدها را به فرصت تبدیل نمود، بگونهای که حرکتهای اعتراضی صرفا به شناسائی و بازداشت فعالین و معترضین منجر گردید.
جهت دادن و کنترل حرکتهای اعتراضی که در نهایت تماما سرکوب گردیدند ضمن تخلیه انرژیهای انباشته شده در جامعه، موجب گسترش یاس و ناامیدی در سطح جامعه گردید.
بازی اصولگرایی و اصلاح طلبی آنچنان جامعه واکنشی و خنثی شده را به خود مشغول کرده بود که بخش اعظم جامعه در رویکرد انتخاب بین «بد و بدتر» بارها و بارها به پای صندوقهای رای رفتند و هر بار در سودای خلق حماسهای جدید در زمین حکومت نقش آفرینی کردند.
برای درک میزان استیصال در جامعه کافی است بدانیم روزی به احمدی نژاد رای دادند تا هاشمی رای نیاورد و روزی دیگر به موسوی رای دادند تا احمدی نژاد رای نیاورد و …
آغاز وقایع دی ماه سال گذشته نقطه پایانی بود بر دههها بازی اصلاح طلبی! بدنه جنبش اصلاحات به شدت دچار ریزش گردید و پیام اعتراضات دی ماه به راحتی شنیده شد «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا»! و این یعنی پایان سناریوی اول و آغاز سناریوی دوم، سناریوئی به نام براندازی و اینبار نظام میبایست در نقش «برانداز» رو در روی خود بایستد. اصول بازی جدید دقیقا مشابه بازی قبلی است فقط شاهد تغییر بازیگران اصلی و نوع شعارها هستیم!
بازی براندازی، اهدافِ بازی اصلاح طلبی را بهمراه دارد یعنی کنترل جریانهای مخالف، تخلیه انرژیهای انباشته شده، شناسایی ناراضیان، ایجاد یاس و ناامیدی، همچنان مدنظر هستند و از این منظر تشابهات بسیاری بین بازی اصلاحات و براندازی وجود دارد اما نتایج بازی جدید به مراتب وحشتناکتر از بازی قبلی است و مهمترین آن از بین رفتن مطالبهگری است.
یکی از ویژگیهای بارز اصلاحات، مطالبهگری و شکل گیری حرکات مختلف اجتماعی در زمینه مسائل زیست محیطی، حجاب، تبعیضهای دینی و مذهبی، تبعیضهای اتنیکی، کودکان کار و … بود که بعضا حکومت را با چالشهای جدی مواجه میکردند ولی بازی جدید اساسا نابود کننده این نوع حرکتها و مطالبه گریها میباشد. بدیهی است کسی که باورمند به سرنگونی تمامیت نظام در آیندهای نزدیک است اعتقادی به مطالبهای بجز سرنگونی نخواهدداشت.
داعیهداران براندازی، مطالبات اجتماعی را نابجا شمرده و مطالبهگری را با کلیشه ساده «ما به دنبال سرنگونی کل رژیم هستید بعد شما دنبال … هستید؟» تمامی فعالیتهای مدنی، همچون آموزش به زبان مادری، حق تحصیل بهائیان، حجاب اختیاری، حضور بانوان در ورزشگاهها، مسائل زیست محیطی، کودکان کار و … را در هم کوبیده و ضمن توصیه به تعلیق این نوع مطالبات، بدون ارائه هرگونه سازوکاری، وعده میدهند که بعد از سرنگونی رژیم و برقراری یک حکومت مردمی تمامی این مطالبات محقق خواهند شد و متاسفانه در پاره ای از موارد مطالبهگری را انحراف در جریان براندازی دانسته و از زدن انگ مزدوری و … به فعالین در حوزه مطالبات اجتماعی دریغ نمینمایند.