۱. بنا به گفته ی آقای علی مطهری،دولت وقت ایران بنا به «مصلحت های قومی» از رژیم غاصب ارمنستان در اشغال اراضی تورک نشین و شیعه نشین قره باغ حمایت کرده است!
حال سوال این است که چنانچه دولت وقت ایران«قوم گرایانه وفارس گرایانه » هم اندیشیده باشد. باز موضوع حمایت ایران از رژیم غاصب ارمنستان قابل توجیه نیست چرا که طرف دعوای جمهوری آزربایجان یک دولت«پارس زبانی»نبوده است که دولت «فارس محور» وقت ایران از آن حمایت نماید!
مثلا طرف درگیر جنگ با جمهوری آزربايجان چنانچه کشورهایی چون افغانستان یا تاجیکستان میبودند میتوان به حساب «نژادگرایی پارس محور» گذاشت.
در حالیکه کشور ارمنستان یک کشوریست که با ایران نه اشتراکات تباری ونه زبانی و نه اشتراکات مذهبی دارد!!!
۲. پس اگر میان دو کشور درگیر جنگ، ارمنستان هیچ اشتراکات و وجه مشترکی با ایران ندارد پس میشود به این نتیجه رسید که مشکل دولت وقت ایران با دولت جمهوری آزربایجان بوده است؟!
این در حالیست که حکومت تازه استقلال یافته جمهوری آزربایجان با ایران در این مدت کوتاه هیچگونه تنشی و درگیری نداشته است که امروز دولت ایران برعلیه جمهوری آذربایجان اقدامی نماید!
۳. سوال اصلی که اینجا سر برمیآورد این است که کشور ارمنستان با ایران هیچگونه اشتراکات تباری و زبانی ومذهبی ندارد ومردم جمهوری آزربایجان ودولت جمهوری آرربایجان هم اقدامی علیه حکومت ایران انجام نداده اند، پس کدامین علت یا دلیل سبب میگردد که برخی مقامات ایران به این نتیجه برسند که «برعلیه»یک کشور هم تبار و همزبان و هم مسلک و هم کیش خود با ارمنستان «همراه»گردند؟ بدنبال جواب پاسخ نباید خارج از جغرافیای سیاسی ایران گشت.
علت اصلی اینست که بخش اعظم همتباران و هم زبانان ملت جمهوری آزربایجان در جغرافیای سیاسی ایران جای گرفته اند و چنانچه روند ترقی و توسعه ی جمهوری آزربایجان را مشاهده نمایند یقینا ملت آزربايجان در ایران ناخواسته به حقوق پایمال شده از دوران رضاخان معترض خواهد شد و نهایتا مقامات وقت ایران بجای«اعطای حقوق مادی ومعنوی تورکها» به این جمع بندی میرسند که به غلط بهترین راهکار برای کنترل تورکهای ایران درگیر کردن جمهوری آزربایجان با یک«جنگ تحميلي»است! و جمهوری آزربایجان قربانی «سیاست های ضدتورکی» دولتمردان وقت ایران میگردند نه چیز دیگر!!!
۴. آنچه مایه ی نگرانیست این است که کسانی که بخاطر سیاستهای نژادپرستانه ی«ضد تورکی» حاضر هستند کلیه ی «آرمانها و اعتقادات انسانی و دینی» را زیر پا بگذارد و به هر جنایتی دست بزنند واز یک کشور «ضد مسلمان» در مقابل یک کشور«مسلمان شیعی» حمایت کنند! یقینا در داخل کشور با رهبران فکری و فعالان «مدنی تورکها» چه ها که نمیکنند!؟
این رفتار ضدانسانی دولت وقت ایران یک رفتا «نژادگرایانه» نیست بلکه فراتر از آن است!
۵. اوج نژادگرایی قومی را نزد برخی مقامات دولتی کشور را زمانی میشود دید که «برعلیه» جمهوری آزربایجان ترک دولتمردان ما در کنار ارمنستان ایستادند و برعلیه مردم بی پناه ومظلوم تورکهای آزربایجان آتش گشودند واین درحالیست که از «افغانی های فارس زبان»در شرایطی تقریبا مشابه که داشتند حمایت نمودند وچند میلیون افغانی را سرازیر کشور کرده و از آنها حمایت کامل نمودند! از مدارس رایگان گرفته تا حمایت کاری و مسکن و بهداشت و… همه نیک میدانیم که نودونه درصد مهاجران افغانی فاقد گذرنامه بودند اما بدون هیچگونه مشکل امنیتی در کشور میچرخیدند و هنوز هم براحتی میشود این موضوع را در جامعه مشاهده کرد!
راستی با جنگ زده های آزربايجانی چگونه رفتار کردند؟
سوال مهم تر اینکه اگر نژادگرایی در کشور بد است پس اینهمه تبعیض ها علیه شهروندان تورک چگونه قابل توجیه است ؟ و چرا مدیران دولتی اینهمه سیاست های ضد تورکی را در کشور در حق شهروندان تورک اعمال میکنند؟ وچنانچه خوب است چرا درمقابل مطالبات به حق و قانونی شهروندان تورک مقاومت میکنند و از دادن حقوق شهروندان تورک امتناع کرده و فعالان مدنی و سیاسی تورکها را به ظالمانه ترین روش محاکمه کرده و به حبس های طولانی محکوم می نمایند؟
۶. انقلابی که سال ۵۷ به رهبری امام خمینی (ره)باشعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و همچنین با شعار «حمایت از مظلومین و مسلمانان جهان» به پیروزی رسید! و در تمام مراسم و مناسک سیاسی ومذهبی رهبران جمهوری اسلامی به عنوان «رهبر شیعیان جهان و رهبر مسلمین جهان» نامیده می شد.
حال چگونه است با وجود این امر ، کسانی در این کشور جسارت آن پیدا کرده اند هم «اعتقادات دینی» و هم «اعتقادات سیاسی» کشور را به سخره بگیرند؟ و سعی کنند فراتر از رهبر کشور عمل نمایند و از رهبری عبور کنند؟ وتصمیماتی ضد دینی و ضد رهبری بگیرند؟ وگاها حتی رهبران این کشور را نیز فریب دهند؟! راستی این افراد به کجاها وصل هستند واز کجاها دستور میگیرند؟ که اینگونه بی مهابا عمل میکنند؟
با وجود شعار«جمهوری اسلامی» این مشی و منش سیاسی ضد اسلامی (حمایت از ارامنه)، و ضد جمهور (شهروندان تورک ایران) چگونه قابل توجیه وپذیرش است؟!
۷. آنچه جای تعجب است تورکها در زیر کشیدن سلطنت پهلوی ها نقش اساسی داشتند و خود بانیان انقلاب بودند حال چگونه است برخی دولتمردان وقت برعلیه تورکها اقدام مینمایند و سیاست نژادپرستانه و نژاد گرایانه ی «فارس محور ضدتورک» در پیش میگیرند؟
اکنون این آقایان چگونه پاسخ خانواده های شهدای تورک و آزربايجانی را خواهند داد؟ آنهایی که برای عزت و عظمت دین اسلام و این سرزمین جانشان را فدا کردند و از این سوی هاشمی رفسنجانی ها و پان فارس ها با اعمال سیاستهای قوم گرایانه ی «آنتی ترکی» به عنوان «میراث خواران ناسپاسِ» شهدا با «دین و وطن و زبان» این شهیدان عزیز چنین کردند!
۸. آیا با اعمال این سیاست های «ضدتورکی» سردمداران کشور همچنان توقع شنیدن شعار «آزربایجان اویاخدی انقلابا دایاخدی» را دارند؟ آیا زمان آن نرسیده که رهبران انقلاب و دولتمردان آستینها را بالا زده و بخاطر این سیاست های ضد قومی از ملت آزربایجان وترک عذرخواهی کرده و همچنان که چهل سال باوجود تبعیض ها ترکها پشت انقلاب ایستاده اند یکبار هم آنها از ترکها حمایت کنند و نشان دهند که «انقلاب اسلامی اویاخدی، آزربايجانا دایاخدی» رهبران باید بدانند که «دایاخ» یکطرفه نمیشود. همانگونه که تورکها برای انقلاب هزینه داده اند امروز وقتش رسیده است که انقلاب برای آزربايجان هزینه دهد و پان فارسها و ایرانشهری ها را مهار کند.
۹. مقامات آمریکایی «شیطان بزرگ» غیر مسلمان و کافر و… ادعاهای نسل کشی ارامنه توسط عثمانی ها را به رسمیت نمیشناسد و اخیرا نیز دعوای ارامنه علیه دولت تورکیه را بعد از نه سال رسیدگی در محاکم قضایی آمریکایی رد مینماید اما ارامنه در کشور اسلامی ایران علیه کشور اسلامی ترکیه تظاهرات به راه می اندازد ودر پایتخت ایران، شهر تهران به عنوان بزرگترین شهر ترک نشین بعد از استانبول شعار «مرگ برترک» سرمیدهند!آیا دولتمردان و صادر کنندگان مجوز از این کرده ی خویش شرم نمیکنند؟
۱۰. ناگفته پیداست که این جریان نژاد گرای _پارسی و ضد تورک همچنان در بدنه ی دولت ریشه دارد و این غده ی سرطانی بعد از چهل سال بر جان وتن نظام ریشه دوانیده است و پاکسازی نظام از این غده کار ساده ای نیست.
دوجریان یعنی «فعالان اسلام گرا» و «تحول خواهان ترک ایران» باید برای نجات کشور ریشه های این غده را شناسایی کرده و آنرا از تن نظام جراحی نمایند، چرا که نقطه ی هدف جریان پان فارس و ایرانشهری در ایران «اسلام و تورکها» ست و بدنبال جایگزین کردن «دین زرتشتی» بجای «دین اسلام» و غالب کردن «زبان پارسی» بجای «زبان تورکی» ست. بدون شک و یقینا این جراحی خونریزی و هزینه خواهد داشت!رهبران اسلام گرای عدالت پیشه ی وطن دوست ناچار از پذیرفتن این هزینه ها هستند!
۱۱. مقامات بلند پایه ی کشور باید بدانند با اعمال سیاستهای نژادپرستانه نمیتوان کشور را اداره نمود و با سرکوب شهروندان تورک و آزربايجان ره به جایی نخواهند برد. شکی نیست که سیاست های ایرانشهری و پان فارسیستی کشور را به سمت تجزیه و چند تکه شدن سوق می دهد! چرا که هیچ ملتی تن به استعمار و ظلم نخواهد داد و حاضر نخواهد شد در یک شرایط نابرابرانه و ظالمانه زندگی نماید و استثمار شود.
پس تنها راه نجات کشور سرکوب وکنترل جریانات ضد ملی «ایرانشهری» و پایان دادن به سیاست های «ضدتورکی» در کشور هست همچنین به رسمیت شناختن کلیه ی حقوق مدنی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی شهروندان غیر فارس و تورکهای ایران است.
۱۲. کنون که حمایت دولتمردان وقت ایران از رژیم غاصب ارمنستان محرز گردیده است لازم است نمایندگان مجلس آزربايجان و تورکهای ایران، در اولین فرصت وزرای کشور و دفاع و اطلاعات را استیضاح نمایند و این موضوع را عمیق تر بررسی نمایند! چرا که تداوم این رفتارهای ضد دینی و ضد انسانی علیه شهروندان تورک در دراز مدت تبعات «امنیتی وسیاسی» داخلی و بین المللی را برای کشور در پی خواهد داشت!
۱۳. تقریبا مرزهای شمالی ایران و شمال غربی را چند کشور تورک تبار تشکیل داده اند و میدان دادن به «فاشیستهای پان فارس »و ادامه دادن چنین« سیاست های ضد ترکی» در دراز مدت کشور را باهمسایگان ترک وارد تنش های سیاسی اساسب خواهد کرد. ناگفته نماند همین جریان با اعمال سیاست های «ضدعربی» اکنون کشور را تا حدودی با کشورهای عرب تبار با مشکل اساسی مواجه ساخته است و این بحرانها تا به کشورهای تورک تبار نیز سرایت نکرده است باید چاره اندیشی کرد!
۱۴. هاشمی رفسنجانی رفت و متاسفانه امکان «محاکمه» و شنیدن انگیزه و دفاعیات ایشان بخاطر کرده های خویش دیگر ممکن نیست، اما تعداد کثیری از دولتمردانی که با دولت ایشان در موضوع حمایت از ارامنه دست داشته اند هنوز زنده هستند و برخی نیز همچنان نشسته بر مسند قدرت ودارای پستهای کلیدی هستند لذا محاکمه و اخراج این مدیران جزو حیاتی ترین امر ممکن است.
به نظر میرسد عمق این فاجعه بسی وسیع تر و عمیق تر از قتلهای زنجیرهایست چرا که قاتلان زنجیره ای فقط در وزارت اطلاعات رسوخ کرده بودند اما به نظر میرسد این جریان در کلیه ی وزارتخانه ها اعم از وزارت اطلاعات، وزارت کشور، وزارت آموزش و پرورش، وزارت دادگستری، وزارت دفاع، وزارت راه و ترابری ووزارت نیرو … بخصوص دفتر ریاست جمهوری و… دیگر ارگانها رسوخ کرده است. وسهل انگاری در درمان این غده میتواند «پایان نظام و پایان ایران» را به دستان پان فارس ها و ایرانشهری ها رقم زند.