پدر مادر، خواهر و برادر همه ی ما متهمیم…..
محمد امین رسول زاده و سید حسن تقی زاده مدتها در همین استانبول، روبروی مسجد ایرانیان هم اتاقی بودند، نقل است که نعلینی داشتند که صبح سید حسن و شب محمد امین به پا و مشا می کردند، دو همزبان با دو عقیده و دو گذشته ی نزدیک و آینده ای متفاوت.
از همان دوران افول قاجار، تورکها و تبریز برای حفظ موقعیتش تلاش می کرد، آن هم تلاشی دوگانه، ستارخان و شجاع الدوله، خیابانی و امیر ارشد، پیشه وری و مصدق، بازرگان و خامنه ای، شریعتمداری و خلخالی و دوگانه های دیگر و بی شمار.
شاید موارد بالا به نظر بسیاری تضاد فکری و تاریخی با هم نداشته باشند ولیکن محصول و عصاره ی سالها تزلزل فکری ژله ای ایجاد شده در بستر آرربایجان و حتی فراتر از آن بین اتراک ایران است، که تورکان در ایران چه می خواهند، بر علیه هم یا با هم علیه دیگری و آن دیگری چیست و یا کیست؟
افول قدرت تورکان در ایران با مشروطه شروع شد، (هدف از گفتار نقد و یا بررسی مزایا و معایب ساختار حکومتی سلطنتی قاجاری نیست)،زیرا جنبشی که جهت اصلاح این ساختار به میدان آمد نتوانست آن چه را که می خواهد برداشت کند و تبریز مجددا آخرین امید برای حفظ حکومت و اصلاحش را در پارک اتابک دفن کرد، خیلی شیک و کلیشه ای، مشروطه ی منقلب از منورالفکرهای اکثرا تورک مبعد در عثمانی و قفقاز با وجود دوگانه های آخوندزاده و تقی زاده و طالبوف و رسول زاده نتوانست قبای دموکراسی را بر سیستم موجود بپوشاند و اصلاحات سیاسی و اقتصادی و فرهنگیش را جامه عنل بپوشاند و موجودی متولد شد با استخوانبندی تورک و قبای فارسی!
حکومت دوگانه ای که پس از تاج گذاری اسماعیل در تبریز، شمشیر را به تورکان و دیوان را به فارسیان داد، سنتی سالیان سال حفظ شده بود، از امیر طغرل و آلپ ارسلان و سلطان محمود غزنوی و جلال الدین و تیمور و شاهرخ، حتی رشادتهای نادر افشار و عباس میرزا برای امتزاج این”مرج البحرین یلتقیان”نشد که نشد و سلاح در دستان تاولی تراکمه و ورق در ید فوارس ماند.
این گذشت تا فروریختن سلسله تورکان قجری و ظهور رضای پهلوی که با صطلاح به مدرنیزه کردن قشون پرداخت ، دیوان و قشون دیگر انحصاری نبود، آریامهر قلم و علم را یکسان کرد و حتی سعی در حذف تنها بازمانده ی لسان تورکی از اصطلاحات نظامی کرد و دربار به جای کتابت حالات و شعر و احوال، سخن گفت، درباری که خود را محقر سالها استیلای قدرت حکامان تورک می دانست، از پیله اش بیرون برآمد و با آن خشم و کینش هر آنچه که تورکیزه شده بود را از قلم و علم گذراند، تو گویی در این فکر بود که اهورا مزداییست که اهرمن خوهد کشت و اینگونه توازن حکومت بهم خورد، تبریز منزوی تر شد، دارالسلطنه به دارالفقراتبدیل شد، کتابت و طبع تورکی عیب ، نسب و سلسله اش آتش، سلاحش در خدمت یگانه ای شد که اورا اهرمن می دید، شاید وقتی مصطفی کمال اتاتورک در اپرای شهر آنکارا به رضاخان میرپنج بصورت موزیکال این دوگانه را تفهیم کرد، همه فقط به معنای ظاهری تورج و ایرج توجه کردند و به یک لینک یوتیوبی کفایت کردند.
پرچمش را گرفتند و شیرو خورشید را آریاییزه کردند، صدارتش به زیر پای فروغی ها افتاد، مشروطه اش زیر گودال پارک اتابک ذبح شد، مصدقش را لوترکینگ ملی-مذهبیش کردند، بودجه اش نصف، تولیدش کساد، صدها سال حکومتش بر فلات ایران به حکومت بر زبانش تنزل پیدا کرد، بلادش را تفکیک.
همین دوگانه گی را پیشه وری هم تجربه کرد، چپ یا راست، تورک یا آذری، شمال یا جنوب و نتوانست و یا فرصت پیدا نکرد که بگوید ما سریم یا تن(بارها گفته ام تجزیه ی ایران را پان فارسیسم می خواهد و لاغیر).
انقلاب شد، شاید فرصتی بود که تن به تن و سر به سر بگردد، اما باز شریعتمداری در این دوگانگی ماند، بازرگان ماند، و بسیاری برای خلاص از این دوگانگی محو در یگانگی شدند و ۲۹ بهمن ها و غیره همه و همه نه برای بازگشت دوگانه تورج و ایرج بلکه تبدیل به حل تورج در ایرج شد.
به هنگام جنگ نه به یاد قادسیه، بلکه به یاد هلاکو، نه برای هرات بلکه برای نادر و نه برای گواتر بلکه برای اللهوردیخان و گمبرون جنگید و هزاران شهید داد، اما باز فروریخت، تکه هایش در قفقاز و جسدهایش در دجله و فرات، این دوگانه شمال و جنوب، بسان دجله و فرات که اگر بهم برسند شط می شوند و این شط را خون کرده بودند.
سخن دراز کردم، وقتی سالهای سال با این دوگانه ی که گان دومش بر گان اولش می چربد و درشتی می کند به سر میکنی، وقتی به عنوان وزیر می روی و جلوی بیرق تجزیه در عراق سر خم می کنی، وقتی بیرق ایروان در تهران با کشف حجاب و زلف گشاده به اهتزار در می آید و سخنی نمی گویی، وقتی به عنوان وزیر اصلاحات اورمیه را پایتخت کردستان مینامی، وقتی اجازه نمی دهی دوگانه ات با زبانش زندگی کند، وقتی فقر در کوچه هایش رژه می رود ، وقتی میگویی گور بابای او که با گروهکها جنگید، وقتی به جای صلاحیت به منورانش چند تا تقواپاره کن وارد مجلس میکنی، وقتی با سرش به این تن بها میدهد اورا به سمت جدایی متمایل میکنی، وقتی تمام هویتش را به یک یا ابالفضل تقلیل می دهی، وقتی به جای تولید برنامه پرمحتوا به زبان مادریش ، جم و برنامه ازدواج و سریال ابلهانه را به خانه اش،میاوری، وقتی حساسیتهای مردمت را نمیشناسی و یا میشناسی و دوست داری چنین شود، وقتی زبان و فرهنگ را به برنامه”کددیلر” تقلیل می دهی، شورو هیجان را به فوتبال، علم و دانش را به چاپلوسی و ریا، مدرنیت را به زبان ملی و فحشا و بی بندباریچه انتظاری داری؟