یکی از بدنامترین گروههای تروریستی جهان که در خاورمیانه قرار دارد، گروه تروریستی کوردی پکک و شاخههای مختلف آن در جغرافیای ایران و سوریه است که سالهاست در این منطقه دست به ترور، قاچاق انسان و قاچاق مواد مخدر میزنند. اما بر عکس، تورکیه که هر روز دست به عملیات ضدتروریستی از طریق زمین و هوا میزند، رژیم ایران عملا هیچگونه مبارزهای علیه این گروه تروریستی را در دستور کار خود قرار نداده است.
علیرغم این حقیقت که اهداف این گروه تروریستی در تورکیه هر چه باشد در ایران و عراق و سوریه هم همان است؛ رژیم ایران با این گروه تروریستی که در روزهای اخیر عملیات خود در مرزهای ایران را گسترش دادهاند مبارزه نمیکند؛ علت چیست؟ آیا علت را باید در ناتوانی و ضعف نظامی ایران جستجو کرد یا در مماشات و توافق با این گروه تروریستی؟
بی تردید، جغرافیای ایران یکی از بزرگترین نیروهای نظامی دنیا محسوب میشود و سالانه مبالغ هنگفتی برای تقویت قوای نظامی خود هزینه میکند. تربیت نیروهای ویژه و کماندوهای ارتش، سپاه و پلیس یکی از اقدامات بارز رژیم ایران بوده که هزینههای بالایی برای پرداخت حقوق، مزایا و تربیت این نیروها صرف شده است.
سوالی که مطرح میشود این است که وظیفه این نیروها چه بوده، برای چه منظور آموزش دیدهاند و برای چه کاری از دولت حقوق دریافت میکنند؟ تجربه نشان داده که این نیروها در جغرافیای ایران تنها یک کاربرد داشته و آنهم سرکوب جوانان و دانشجویان بیدفاع بوده است.
هرگونه اعتراض به وضعیت اقتصادی و یا به پایمال شدن حقوق انسانی باعث شده تا این نیروها وارد عمل شده و همچون آبان ماه سال گذشته با شلیک مستقیم به سر جوانان بیسلاح، توهم قدرت و اقتدار را در نزد مسئولین رژیم ایجاد کنند. ن
حوه گرفتن انتقام سخت از کشته شدن قاسم سلیمانی تروریست، که پایگاههای خالی را آنهم با هماهنگی قبلی هدف قرار دادند، نشان داد که ادعای اقتدار نظامی ایران، تنها میتواند در مواجهه با جوانان بیسلاح در خیابان و شکنجه و کتک زدن زندانیان دستبند خورده باشد.
رژیمی که همه روزه با حمله اسرائیل در سوریه تلفات داده و حتی در یک مورد توان پاسخگویی نداشته، برای جبران عقده و حقارت خود، دست به کتک زدن و شکنجه دانشجویان و کارگران و زنان میزند. رژیمی که پس از ترور مرزبانانش توسط گروههای تروریستی تنها به خواندن دعای کمیل اکتفا کرده و در طول این مدت واکنشی قاطع از خود بروز نداده، چگونه میتواند دم از اقتدار و امنیت بزند؟
رژیمی که در ظاهر به دنبال ساخت موشک قارهپیما بوده ولی عاجز از تأمین تجهیزات ابتدایی برای کنترل مرزهای خود، قطعا طبل تو خالیای است که انتظار تأمین امنیت از آن انتظاری بیهوده است.
ضعف رژیم ایران و اقتدار پوشالی آن باعث شده تا زمینه برای توافق و همکاری بین رژیم ایران و گروه تروریستی کُوردی فراهم شود. تورکیه در مبارزه قاطع با تروریستها هر روز عملیات هوایی علیه تروریستها در خارج از کشور خود انجام میدهد؛ در حالی که رژیم ایران ناتوان از انجام چنین عملیاتی ناچار به مماشات و حتی همکاری با این گروههایی تروریستی است.
در این بین، استراتژی سیاسی و نظامی رژیم ایران در سوریه نیز اهمیت داشته و رژیم ایران را مجاب میکند تا با حمایت مستقیم و غیرمستقیم از شاخههای تروریستی پکک، بر علیه مخالفان اسد و دولت تورکیه اقدام کند.
بنابراین مماشات و عدم مبارزه رژیم ایران با گروههای تروریستی کُوردی دو دلیل عمده دارد که یک دلیل آن ضعف قدرت نظامی ایران و دلیل دوم استراتژی سیاسی و نظامی ایران در منطقه است. البته از این نکته که ماهیت پکک و رژیم ایران از لحاظ تروریستی بودن همسان بوده و این خود میتواند عاملی برای همکاری آنها باشد؛ چرا که گروه تروریستی پکک همانند سایر گروههای تروریستی در دنیا قابلیت انجام و همکاری در پروژههای ترور رژیم ایران را دارا میباشند.
گروههای تروریستی کُوردی همواره ثابت کردهاند که آلت دست قدرتهای دیگر بوده و تنها مبارزانی هستند که با پول اجیر شدهاند که عدم اضمحلال این گروه پس از فروپاشی بلوک شرق، که به تبع آن تقریبا تمام گروههای نظامی چپ از میان رفتند، دلیلی بر این مدعاست.
فروپاشی شوروی و شکست ایدوئولوژی سوسیالیستی باعث شد تا در تمام نقاط جهان طرفداران تفکرات سوسیالیستی به شدت کاهش پیدا کرده و به تبع آن بسیاری از احزاب چپگرا منحل شوند. اما گروههای تروریستی همچون پکک و کومله با ادعای تفکرات سوسیالیستی به دنبال جذب حمایت طرفداران سوسیالیسم در جهان هستند. این گروهها در عین حال که از مبارزه با امپریالیسم و سرمایهداری صحبت میکنند، منابع مالی و نظامی خود را از کشورهای غربی و همچنین قاچاق انسان و مواد مخدر تأمین میکنند.
حمایت و همکاری ایران با پکک را باید در نیاز متقابل این دو جستجو کرد. این مساله باعث شده تا اکثر حملات گروه تروریستی پکک علیه تورکیه انجام شود و در مقابل، رژیم ایران نیز نه تنها مبارزه با این تروریستها را کنار گذاشته بلکه عملا در سوریه یکی از حامیان اصلی این گروه تروریستی بوده است.
یکی از راههای حمایت مالی ایران از تروریستها بحث کولبری است. مسلما عمده منافع کولبری، متوجه سپاه و تروریستهای همپیمان آنها است و در این بین عدهای از افراد غیر مرتبط نیز از آن منتفع میشوند. سوال اینجاست که اگر کولبری نوعی شغل است که حتی رژیم ایران برای آن بیمه در نظر گرفته، چرا در مناطق دیگر به رسمیت شناخته نمیشود؟ مسلما اگر فعالیتی به عنوان شغل شناخته شود باید بتوان آن را به کل جغرافیای یک کشور تعمیم داد.
حال چگونه است که یک ائتنیک خاص و در منطقهای خاص و حساس فقط میتوانند این شغل را داشته باشند و در مناطق دیگر همین عمل به عنوان قاچاق شناخته میشود؟ آیا منطقی نیست که اجازه دهند تا کولبران از راههای هموار و قانونی تردد نمایند ولی معاف از مالیات و عوارض و هر گونه پرداختی شوند تا هم جان آنها در خطر نباشد و هم بر کالاهای وارد و خارج شده بتوان نظارت کرد؟ چرا در روزهای شیوع ویروس کرونا، دولت از کولبران حمایت دهمیلیون ریالی نمود ولی سایر اقشار از جمله کارگران بیکار شده که در وضعیت اقتصادی وخیمی قرار دارند حمایت نشدند؟ چرا کولبران بیمه میشوند ولی سایر مشاغل نیازمند از این حمایت برخوردار نیستند؟
همه اینها سوالاتی است که هیچگاه پاسخی بدان داده نشده است. حتی برخی از سران نظام هم منتقد کولبری بوده و آن را در تضاد با امنیت تلقی میکنند ولی هیچ شخصی تا بحال نه پاسخگوی سوالات بوده و نه چارهای برای حل این معضل اندیشیده است. حسین ذوالفقاری، معاون سیاسی و امنیتی وزارت کشور در مهر ۱۳۹۷ به خبرگزاری کار ایران (ایلنا) گفت «نمیدانم واژه کولبری از کجا اختراع شده است؟
کسانی که خارج از مسیرهای غیرقانونی تردد کنند و جنس وارد کشور کنند دیگر نه کولبر هستند و نه کارشان قانونی است. کارشان عبور غیرمجاز و قاچاق است. اگر فردا چهار تروریست در قالب این کولبران به جای کالا، مواد منفجره وارد کشور کنند و در ۱۰ نقطه کشور عملیات تروریستی انجام دهند آن موقع چه کسی پاسخگو است؟». در راستای بحث امنیت، همانگونه که حسین ذوالفقاری مطرح کرده بود، اکنون شاهد آزادی تردد هر چه بیشتر و انجام عملیات تروریستها در منطقه هستیم.
در روز ۹خرداد ۱۳۹۹ در سردشت گروههای تروریستی سه سرباز تورک آزربایجانی را در مرز ترور کردند و ادعا نمودند که برای انتقام خون کولبران کشته شده این عملیات انجام شده است. همینکه تروریستها ادعا دارند برای انتقام از کشته شدن کولبران دست به ترور مرزبانان زدهاند خود گویای ارتباط این گروه با مساله کولبری است چرا که تاکنون نشنیدهایم که این گروه در انتقام کشتهشدگان قیامهای مختلف صورت گرفته دست به چنین کاری برنند.
طبیعتا ضعف رژیم ایران در مواجهه نظامی و نیاز ایران به همکاری با این گروههای تروریستی باعث شده تا نمایندگان مجلس و سایر نهادهای نظامی و حتی خبرگزاریها در اشاره مستقیم به نام این گروهها دچار لکنت زبان شده و نتوانند نامی از این گروهها ببرند. چرا که به دلیل همکاری رژیم ایران با این گروههای تروریستی در سوریه و عراق، نام بردن و اشاره به نام این گروهها، باعث زیر سوال رفتن خود رژیم در اذهان عمومی و بینالمللی خواهد شد.
لذا رژیم ایران و خبرگزاریهای وابسته به آن از بردن و ذکر کردن نام گروهکهای تروریستی کُوردی خودداری میکنند و به جای آن، به استفاده از کلمه اشرار اکتفا میکنند. متعاقباً، در صورت انتشار اخبار صحیح مربوط به ماهیت تروریستهایی که در مرز باعث شهادت مرزبانانی میشوند که تقریبا تمامی آنها تورک هستند، میتواند باعث واکنش ملت تورک آزربایجان جنوبی شده و رژیم را تحت فشار قرار دهد. از سویی دیگر رژیم ایران در صورت پوشش خبری ترورهای صورت گرفته، همین اندک قدرت پوشالی خود که نتیجه تبلیغات است را در معرض خطر میبیند. بنابراین خبر شهادت سربازان مرزبانی که توسط گروهکهای تروریستی کُوردی کشته میشوند، بسیار کمرنگ پوشش داده میشود.
اما در این بین رژیم ایران تنها نبوده و اپوزیسیون فارس نیز در حمایت از گروههای تروریستی همجهت با رژیم حرکت میکنند. همواره یکی از سیاستهایی که در زمان حاکمیت رژیم قبلی نیز محسوس بوده و در زمان رژیم فعلی نیز تداوم دارد، پروژه کُوردیزه کردن مناطق مختلف آزربایجان جنوبی است.
محمد رضا پهلوی با پذیرش دهها هزار کُورد عراقی و اسکان آنان در آزربایجان جنوبی، گام نخست را در این زمینه برداشت و رژیم فعلی نیز با انواع ترفندها از جمله استخدام افراد غیربومی، تعیین مقاماتی همچون استاندار غیربومی، تأمین مالی جریانهای تروریستی کُوردی برای خرید زمینهای متعلق به ملت تورک آزربایجان جنوبی و تشکیل استانهای مختلف از دل آزربایجان جنوبی، به دنبال تسریع روند کُردیزه کردن منطقه است.
در این بین استان آزربایجان غربی از اهمیت ویژهای برخوردار است چرا که حلقه اتصال آزربایجان جنوبی و تورکیه بوده و از اهمیت استراتژیک فوقالعادهای برخوردار است. بنابراین جای تعجب نیست که عملیات گروههای تروریستی در این استان سازماندهی میشود نه در شهرهایی مثل سنندج!
بنابراین دور از ذهن نیست که چرا سهگانه رژیم ایران، اپوزیسیون فارس و تروریستهای کُورد در یک اقدام مشترک آزربایجان جنوبی و تورکیه را مورد هدف قرار دادهاند و در مقابل اقدامات تروریستی نه تنها سکوت نکرده، بلکه قربانی را مقصر جلوه میدهند.
برخی از احزاب اپوزیسیون که برای مرگ قاسم سلیمانی که دستش به خون کودکان بسیاری آلوده است، جامه ماتم به تن داشتند ولی اکنون برای شهادت مرزبانان تورک، ابراز خوشحالی کرده و سربازان وظیفهای که بر حسب قانون مجبور به پوشیدن لباس نظامی شدهاند را عامل رژیم و مستحق مرگ قلمداد میکنند.
همه این مسائل در کنار اتهامها و پروپاگانداهای رژیم، اپوزیسیون فارس و گروههای تروریستی علیه تورکیه و همچنین در اقدامی هدفدار، نسبت دادن شهرهای استان آرربایجان غربی به کوردستان در خبرها و سخنرانیهای آنها، نشانگر سیاستی برنامهریزی شده برای پیشکش کردن خاک آزربایجان جنوبی به گروههای تروریستی کُپردی و تکرار فجایعی همچون فاجعه سولدوز است. بنظر میرسد افزایش تعداد حملات پژاک مفهومی دارد و آن فشار بیشتر بر رژیم ایران برای افزایش حمایتها و امتیازات بیشتر و تسریع روند کُوردیزه کردن استانهای تورکنشین است.
در این بین تنها سربازان و مرزبانانی که برای تأمین امنیت تلاش میکنند مورد هدف تروریستها قرار میگیرند نه سرداران و کسانی که جایگاه بالایی در نیروهای مسلح دارند. مساله مهم دیگر، مناطقی است که درگیری در آن صورت میگیرد. تقریبا تمامی عملیاتهای صورت گرفته در خاک آرربایجان جنوبی انجام میشود و مرزبانان این مناطق مورد هدف قرار میگیرند. حال آنکه استانهایی مثل کرمانشاه یا سنندج هم استانهایی مرزی بوده و به دلیل هم مرز بودن با اقلیم شمال عراق و نزدیکی به پایگاههای اصلی تروریستهای پکک، انجام عملیات در این استانها آسانتر است.
مسلماً ترور جوان ۱۸ ساله که تنها به حکم قانون به عنوان سرباز در نوار مرزی حضور دارد و احتمالا خود مخالف رژیم ایران است نه تنها ارتباطی به مبارزه با رژیم و یا مبارزه ایدوئولوژیک ندارد، بلکه عملی ضد انسانی است. مگر میشود انتقام اعمال یک رژیم را از جوانان و سربازان که خود قربانی رژیماند گرفت؟
بنابراین تنها هدف این عملیات تروریستی نه سران سپاه و رژیم، بلکه جوانان بیگناه آزربایجان جنوبی است؛ چرا که خود تروریستها خوب میدانند که عملیات آنها ضربه و صدمهای به سران رژیم ایران و سپاه نزده و نخواهد زد. بنابراین در این برهه خطیر به نظر میرسد که ملت تورک، به خصوص نیروهای مسلح آزربایجان جنوبی هوشیارتر از گذشته آماده آیندهای پرتنش و مقابله با این گروههای تروریستی باشند.
تجربه کشور عراق و سوریه و حتی حوادث گذشته آزربایجان جنوبی نشان میدهد که این گروهها چگونه ابتدا با نفوذ به شکل نرم توانستند زمینه را برای عملیات نظامی گسترده فراهم کرده و دست به قتل عام میزبانان خود زدند. از یک سو این گروهها با ادعای پیروی از یک ایدوئولوژی به خصوص، توانستند حمایت پیروان آن ایدوئولوژی را جلب کنند و از سویی دیگر تبدیل به یک ابزاری در دست قدرتهای جهانی شدند تا در مقابل منافع مادی به عنوان مزدوران شبهنظامی برای آنها بجنگند.
لذا خطر این تروریستها نه منشعب از قدرت این گروهها بلکه نتیجه حمایت قدرتهایی است که منافع خود را در ایجاد ناامنی در منطقه میبینند. لذا تحت شرایط فعلی، ملت تورک، نیروهای مسلح و تشکلهای سیاسی، علیرغم آمادگی برای مقابله با این گروههای تروریستی، باید در زمینه جلوگیری از نفوذ نرم آنها نیز تلاش کنند.