در شرح وبسط حوادث تاریخی ،تحلیل شرایط از ارکان محکم تاریخنویسی محسوب می شود و نیز باید توجه نمود که ذهن گرایی و عقده گشایی موانع جدی در نگاه اعتدال گرا به واقعیت محسوب می شود امری که کمتر در تاریخ نگاری جدید با آن مواجه هستیم.
اذعان به این موضوع که اهداف و نیات جدید سیطره ذهنیت تاریخی امروزی است حقیقتی غیر قابل انکار است .موضوع و اهداف تاریخی از دوره شروع تاریخ نویسی توسط سرجان مالکوم در ایران تغییر نکرده است و تکرار مکررات سرلوحه آن بوده است .
از تاریخ نویسان عمده که از قضا رشته مورد تحصیل آن تاریخ نبوده مرحوم دکتر عبدالحسین زرینکوب کوب می باشد . زرین کوب بعد از نوشتن کتاب دو قرن سکوت که در آن عرب ها را حامل جهل و عقب ماندگی ایران معرفی کرده بود سرانجام با اعتراف به نقش قرآن و زبان عربی در تمدن اسلامی و ایضا نقش ایرانیان در نضج آن از عقیده اولیه خود برگشت .
با این حال دکتر زرین کوب در کوبیدن تورک ها ذره ای عقب نشینی ننمود .ایشان در کتاب دو قرن سکوت و تاریخ مردم ایران هرجا فرصتی یافته علیه فرهنگ و سیاست تورک ها تاخته و نقش آنها را در تاریخ فقط در راه زنی و قتل و غارت خلاصه نموده است* ۱.
از نظر وی هرجا زبان و ادبیات فارسی بر در مساجد و اماکن تاریخی وجود دارد نشانه های فرهنگ فارسی زبانان بوده و تورک ها به این خاطر به زبان خود نمی نوشتند که وحشی و فاقد ادبیات بودند . این نگاه تنگ نظرانه همان سیاست شونیستی پهلوی بود که سایر نژادها را پست و فاقد دولت مداری مدرن محسوب می کرد و تنها شیوه حاکمیت را در زبان خلاصه می نمود .
نظریه حاکمیت زبانی به قدری در اندیشه و ذهن سیاسی تاریخ نویسان ایرانی خلجان پیدا کرده است که تمامی تاریخ نگاری آنها بی هیچ شبهه ای در ذیل آن تعریف شده است .حال آنکه فراموش شده است که سلسله آل بویه زبان اداری خود را عربی کرده بودند.
در بازگشت به تاریخ دکتر زرین کوب نظریه استبداد دولتی را میراث و منتسب به تورکان می داند که به علت شیوه زندگی چوپانی از نظم و قانون فراری بودند اما بخش تعجب برانگیز مبحث وی در این نکته اساسی که نقض کننده استبداد است نهفته است که وی حاکمیت سلجوقی را همانند اشکانیان ملوک الطوایفی مرکز گریز می داند . زرین کوب برای تحمیق تورکان حتی از کوچک ترین اتفاقات تاریخی نیز استفاده میکند و تورکان سلجوقی را کاملا بیابانگردانی می داند که شیوه غذا خوردن شهری را بلد نبودند، طوری که نمک و کافور را تمیز نمی دادند .
جای بسی تأسف خواهد بود که کشته شدن وزرا فارسی به خاطر حسادت دیوانیان برای اشغال پست طرف مقابل و نیز تروریسم سازمان یافته اسماعیلیه را جناب زرین کوب به حساب پادشاهان سلجوقی می نویسد*۲.
زرین کوب نیز همانند شریعتی و ورجاوند و سایر ملی گریان معتقد است مسبب افول قدرت ایران صفویان می باشد . خصوصا قساوت قلبی شاه عباس که نزول قدرت را بعد از خود هموار ساخت گرچه بخشی از ایده ایشان با واقعیت گره خورده است اما به نظر می رسد آنچه مد نظر وی است نه آن حقیقت غائی که باعث ترقی ملل غربی شد باشد، بلکه باز کردن سر صفحه ای برای علل عقب ماندگی ایران هست .
اما چنانکه از خوانش متون دیگر وی به دست می آید سرزندگی و پیشرفت ایران باز به قیاس پیشینیان در گرو احیای ساسانیان به شیوه مدرنیته می داند . این نگرش یک نقطه عطف در اندیشه ایران محوری است.