مصطفی ملکیان، فارسیزبان یا فارسیدان دکتر ایواز طاها
مرکز یک موجود یکپارچه نیست، واقعیتی است با گسلهای متعدد در درون خود. همهی انسانهایی که به زبان مسلط حرف میزنند لزوما درصد تحمیل زبان، فرهنگ، اسطوره و خاطرهی ازلی خود بر دیگران نیستند.
برخی از آنها مثل هر انسانی به زبان و یا زبانهایی منویات درونی و دانش خود را بیان میکنند. نمونهاش متفکر حقیقتجویی چون مصطفی ملکیان که در جایی دورتر و حتا مخالف موضع مرکز ایستاده است. به گفتهی وی چون تعبیر “فارسیزبانان” عدهای را می آزارد لذا از این پس از تعبیر “فارسیدانان” استفاده خواهد کرد.
چون «تعبیر “فارسیزبانان” شامل حال اقوام ایرانیای که زبان مادریشان فارسی نیست، مانند کوردها، عربها، ارمنیان، آشوریان، تورکها، تورکمنها و بسیاری دیگر نمیشود و، بنابراین، این تعبیر اینان را از شمول مخاطبان خارج میکند و جفایی در حقشان روا میدارد.»
چنین رویکردی این نکتهی ساده را تأیید میکند که مرکز آکنده از شکافها، اختلافنظرها و آنتاگونیسمهاست. ذاتی به نام مرکز وجود ندارد، بلکه مجموعهای از نیروهایی که خوشهای از شباهتها را دارند خود را بر پیرامون تحمیل میکنند. تا جایی نیروهایی پیرامونی میتوانند تصادهای درونی مرکز را فعال کنند. همچنانکه پیرامون نیز ذات واحدی ندارد.
برای مثال ملکیان را مقایسه کنید با یک عالم پانایرانیست که “چه بنام و چه به ننگ” میخواهد از هژمونی زبان فارسی و مرگ زبانهای دیگر حمایت کند. در این کلمهی ننگ البته هرخشونتی میتواند نهفته باشد. در مقابل مصطفی ملکیان که وظیفه متفکر را “تقریر حقیقت و تقلیل مرارت” مردم میداند با شجاعت و تواضع به خاطر اینکه چند سالی از اصطلاح فارسیزبان استفاده کرده از همهی اقوام ایرانی پوزش میخواهد و دلیل این استفاده را قصور ناشی از جهلِ خود میداند.
شایان ذکر است که استفاده از اصطلاح “فارسیزبان” برای خطاب به مردمانی که زبان مادریشان فارسی نیست با خود معنای یکسانسازنهای حمل میکند. یعنی غیرفارسزبانان را نیز در گویشوران زبان مسلط ادغام میکند.