ارزیابی مبانی نظام دانایی جنبش مشروطه‌خواهی / قادر کیانی

ارزیابی مبانی نظام دانایی جنبش مشروطه‌خواهی / قادر کیانی
جبهه‌ای که مقابل آخرین شاهان قاجار صف‌آرایی کرده و به مشروطه‌خواهان مشهور شده‌اند، از چهار طیف کاملاً متفاوت هستند که بنا به دلایل نظری و عملی هیچ کدام‌شان نه تنها مشروطه‌خواه نیستند بلکه ضد مشروطه و ضد دمکراسی هستند.قادر کیانی
ارزیابی مبانی نظام دانایی جنبش مشروطه‌خواهی

قسمت اول:

بنیاد نظام دانایی جنبش مشروطه‌خواهی بر این گزاره‌ها استوار شده است:

۱) شاهان قاجار (مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه و احمد شاه) مستبد بودند.

۲) جبههٔ مقابل آنان مشروطه‌خواه بود.

نظام دانایی جنبش مشروطه‌خواهی بر اساس این گزاره‌های کذب شکل گرفته است.

ارزیابی مبانی نظام دانایی جنبش مشروطه‌خواهی / قادر کیانی

 

واقعیت‌های ملموس واقعاً موجود حاکی از آن است که اولاً هر سه شاه مذکور به فراست دریافته بودند که با شیوهٔ حکومت‌داری سنتی دیگر نمی‌توانند به فرمانروایی خویش ادامه دهند و به ضرورت اصلاح شیوهٔ حکومت‌داری پی برده بودند. این بود که گام‌های مؤثری در راه استقرار حکومت سلطنت مشروطه بر می‌داشتند، یا به عبارت دیگر مشروطه‌خواه بودند. اما دشمنان آنان که به مشروطه‌خواهی، مشهور و نام‌بردار شده‌اند ضد مشروطه، ضد آزادی و ضد دمکرات بودند.

 

گذشته از این، نقص و کاستی برجستهٔ دیگری که در نظام دانایی جنبش مشروطه‌خواهی به صورت برجسته به چشم می‌خورد فقدان گونه‌شناسی است.

دشمنان حکومت قاجار که به مشروطه‌خواهان نام‌بردار شده‌اند از چهار طیف متفاوت و گاه متضاد تشکیل یافته بودند.

اول: فراماسون‌ها یا همان پان‌ایرانیست‌های امروزی،

دوم: سوسیال‌دموکرات‌ها (اجتماعیون عامیون) یا همان کمونیست‌های امروزی،

سوم: مذهبی‌ها

چهارم: ارامنه.

 

هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی هیچ‌کدام از این چهار گروه نمی‌توانند دموکرات یا آزادیخواه باشند و در عمل هم به این ادعا صحه گذاشتند. سه گروه از این چهار گروه نامبرده یعنی پان‌ایرانیست‌ها، کمونیست‌ها و مذهبی‌ها از همان روز تا به حالا بازیگران اصلی عرصهٔ سیاسی این کشور بوده و هستند.

 

پان‌ایرانیست‌ها بعد از کودتای سوم حوت اقتدار عالی سیاسی را به دست گرفتند. مذهبی‌ها بعد از انقلاب ۵۷ حکومت را از آن خویش ساختند. کمونیست‌ها در کابینهٔ قوام‌السلطنه سه وزیر داشتند و در عین حال فراکسیون توده در مجلس از آن کمونیست‌ها بود.

گذشته از آن‌که اینها در عمل نشان دادند که ضد مشروطه و ضد آزادی هستند به لحاظ نظری نیز ادعای مشروطه‌طلبی و آزادی‌خواهی اینان دروغ بیش نیست. اما با همهٔ اینها تقریباً یکصد و بیست سال است که به‌ نام‌ مبارزان راه آزادی و رهایی ملت مورد ستایش قرار گرفته و می‌گيرند.

 

از کمونیست‌ها شروع کنیم.

بر اساس انگاره‌های ماتریالیسم تاریخی جوامع بشری از کمون اولیه شروع و پس از گذار از فرماسیون برده‌داری، فئودالیسم، کاپیتالیسم عاقبت به جامعهٔ بی‌طبقه کمونیستی عاری از استثمار انسان از انسان و بدون حکومت خواهد رسید.

مرحلهٔ اول جامعهٔ کمونیستی را سوسیالیستی می‌نامند که یکی از فرق‌های اساسی آن با مرحلهٔ دوم وجود حکومت (دیکتاتوری پرولتاریا) می‌باشد. بنابراین برای کوشندگان راه کمونیسم که همگام و همراه با حرکت تکاملی تاریخ در حرکت‌اند، یگانه آماج‌شان به دست گرفتن اقتدار عالی سیاسی و به تبع آن بر پایی حکومت دیکتاتوری پرولتاریا می‌باشد تا بتوانند با الغای مالکیت خصوصی ابزار تولید زمینه را برای استقرار مرحلهٔ دوم و به فعلیت رساندن شعار “از هر کس به اندازهٔ کارش، به هر کس به اندازهٔ نیازش” آماده و فراهم کنند.

بنابراین برای کمونیست‌ها هیچ اهمیتی ندارد و مهم نیست که حکومت مستقر مشروطه است یا استبدادی. چنان‌که حیدر عمواوغلی در زمان استقرار حکومت مشروطه طرح ترور محمدعلی شاه را طراحی و به اجرا گذاشت.

 

دوم فراماسون‌ها را مورد بررسی قرار دهیم.

شعار “آزادی، برابری و برادری” فراماسون‌ها دروغی بیش نیست. آماج اصلی آنان تشکیل دولت ـ ملت بر اساس زبان فارسی بود و در این راستا و از طریق آسیمیلاسیون نابودی اقوام غیر فارس ایران. بنابراین مبارزه با تنوع فرهنگی و زبانی در راستای تشکیل دولت ـ ملت بر اساس زبان فارسی ضد آزادیخواهی و ضد اصول دموکراتیک بوده و زمینه را برای اعمال حاکمیت استبدادی آماده می‌کند.

 

در آخر گریزی بر ادعای مشروطه‌خواهی مذهبی‌ها بزنیم.

دین با دموکراسی قابل‌جمع نیست و با حکومت دینی نمی‌توان به حکومت دموکراتیک دست یافت. هر دینی ادعای قدسیت دارد و خود را حقیقت مطلق می‌داند که اگر چنین نباشد، در آن صورت نمی‌تواند در قلوب پیروان جا گیرد. اما اگر پیروان همین ادعا را در عرصه داشته باشند که دارند، در آن صورت جا برای مخالف و رقیب تنگ و تنگ‌تر شده و همهٔ صداها خاموش و خفه خواهند شد. بنابراین بستر نه برای حکومت دموکراتیک با صداهای متنوع بلکه به حکومت تک‌صدایی و استبدادی فراهم خواهد شد.

این است که عرض شد اینها به دروغ به آزادی‌خواهی و مشروطه‌طلبی مشهور شده‌اند.

قسمت دوم:

در قسمت اول این نوشته دلایل نظری مبنی بر آزادیخواه و دمکرات نبودن دشمنان حکومت قاجار آورده شد. اما گذشته از دلایل نظری، اعمال و کنش‌های هر چهار گروه دال بر آن است که آنان نه دمکرات و نه مشروطه‌خواه بلکه ضد دمکرات و ضد حکومت مشروطه بودند.

 

بلی، این درست است، تا زمان تضعیف حکومت قاجار اینان به‌ظاهر مشروطه‌خواه بودند. ولی وقتی حکومت قاجار را چنان تضعیف کردند که حتی در تهران یعنی پایتخت هم نمی‌توانست اعمال حاکمیت و اقتدار نماید، چهرهٔ درونی و واقعی خویش را به نمایش گذاشتند. همان مشروطه‌خواهان دیروزی منادیان استبداد شدند.

 

اولین بار سیدحسن تقی‌زاده در شمارهٔ ۹ مجلهٔ خویش، کاوه، نوشت: برای ایران حکومت “استبداد منوّر” خوب و مناسب است. بعد از کاوه نشریات ايرانشهر، نامهٔ فرنگستان، شفق سرخ، مرد امروز و … هر کدام با استدلال‌های متفاوت لزوم ظهور “ابر مرد” و “آهنین‌پنجه” را مورد بحث قرار می‌دادند.

به بیان ساده‌تر، زمینهٔ مادی را با بحران‌سازی و ایجاد آشوب و هرج و مرج فراهم کرده بودند و می‌کردند و در عین حال با قلم‌فرسایی در بارهٔ استبداد منوّر زمینهٔ ذهنی را برای سرنگونی حکومت مشروطهٔ قاجار و روی کار آمدن حکومت استبدادی کودتا آماده می‌نمودند.

 

این است که وقتی سیدحسن تقی‌زاده در انتخابات مجالس سوم و چهارم از تبریز و در انتخابات مجلس پنجم از تهران برای نمایندگی مردم انتخاب شد به مجلس نرفت. فقط بعد از استقرار حکومت پهلوی نمایندگی مجلس ششم را قبول کرد و در پست‌های وکالت، سفارت، و وزارت کارگزار صدیق استبداد گشت.

 

 

البته لازم به توضیح است که همهٔ مشروطه‌چی‌های دیروزی که زنده مانده بودند کارگزار مستبدین پهلوی شدند. اینها همان سیدحسن تقی‌زاده و دیگر مشروطه‌چی‌ها بودند که برای استقرار حکومت مشروطه و تأسیس مجلس شورای ملی بانی و باعث خونریزی و برادرکشی بسیاری در ایران و بخصوص در تبریز شدند.

 

 

همزمان که سیدحسن تقی‌زاده و شرکاء در نشریات متعددشان مشغول تئوریزه کردن حکومت استبدادی بودند، بازوی اجرایی و عملیاتی‌شان هم در قالب “کمیتهٔ مجازات” مشغول عملیات تروریستی بود. بحران‌آفرینی و هرج و مرج ایجاد می‌کردند.

 

دکتر حسین آبادیان می‌نویسد: “این ترورها، به هر انگیزه‌ای بود، هرگز به نفع مردم و جامعه و کشور نبود و خود عاملی برای تشدید بی‌ثباتی و مأیوس کردن مردم از اصلاح امور از راه‌های قانونی و دامن زدن به گرایش به استبداد و مرد زورمند بود. کشتن حاج‌آقا محسن مجتهد، داماد آیت‌الله بهبهانی، و منتخب‌الدوله، جوان تحصیل‌کرده و پاک‌دست، در افکار عمومی تأثیر بدی بر جای گذاشت. ادبیات کمیتهٔ مجازات در بیانیه‌هایی که پس از هر ترور منتشر می‌کرد، رنگ و بوی باستان‌گرایی داشت. کمیته در اعلامیه‌ای که پس از ترور میرزامحسن مجتهد پخش کرد، از “یک شاهنشاهی به نام سیروس” و “دورهٔ پاسبانی داریوش” که همسایگان را با “یک مرعوبیت شگفت‌آوری مجبور به تعظیم و تکریم می‌نمود” و “کاوهٔ آهنگر” یاد کرده … این مطلب به علنی‌ترین شکل ممکن بدون هرگونه پرده‌پوشی در روزنامهٔ ستارهٔ ایران منتشر گردید” ( آبادیان، ۱۴۰۰، ص ۳۸).

 

 

اینها تا تضعیف حکومت قاجار با زبان و قلم پرده‌درای خویش خاندان قاجار را آماج فحاشی و لجن‌پراکنی قرار داده بودند. سیدمحمدرضا مساوات در نشریهٔ خویش می‌نوشت: ام‌الخاقان مادر محمدعلی شاه فاحشه است. و ملک‌المتکلمین در منبر با صدای بلند فریاد می‌زد: ام‌خاقان …

اما در مرحلهٔ بعد نیش زبان و قلم را متوجه ملت کردند. می‌گفتند و می‌نوشتند. این ملت غرق در خرافات و جاهل است. چیستی حکومت مشروطه را نمی‌دانند. بنابراین مرد زورمند لازم است تا با زور سرنيزه این کشور را متجدد کند.

 

علیرغم همهٔ این دورویی‌ها و دغل‌کاری‌ها، ۱۲۰ سال است که چنین افرادی به نام مبارزان راه آزادی و مردم مورد ستایش و تجلیل قرار گرفته و می‌گیرند. ولی هیچ کس از خود نپرسیده و نمی‌پرسد حال که این مشروطه‌خواهان پیروز شدند و همه‌شان در مناصب عالی حکومتی جای گرفتند، پس کو مشروطه؟ کجاست آزادی؟

قسمت سوم:

ادعای اصلی این نوشته این است که جبهه‌ای که مقابل آخرین شاهان قاجار صف‌آرایی کرده و به مشروطه‌خواهان مشهور شده‌اند، از چهار طیف کاملاً متفاوت هستند که بنا به دلایل نظری و عملی هیچ کدام‌شان نه تنها مشروطه‌خواه نیستند بلکه ضد مشروطه و ضد دمکراسی هستند.

 

در قسمت اول دلایل نظری به اختصار آورده شد و در قسمت دوم به اعمال ضد دمکراتیک سیدحسن تقی‌زاده از طیف فراماسون‌ها (پان‌ایرانیست‌های بعدی) اشاره‌ای گذرا داشتیم.

 

در اين قسمت به اسعد بختیاری فراماسون خواهیم پرداخت؛ همان که فرمانده بخش اعظم نیروهایی بود که به تهران هجوم کرده و باعث خلع محمدعلی شاه از سلطنت گردیدند.

 

اسعد بختیاری که لقب سردار گرفته، به مشروطه‌خواهی مشهور شده و در این یک‌صد و اندی سال مورد تجلیل و تحسین قرار گرفته و می‌گیرد، در واقع امر، نه برای مشروطه و دمکراسی بلکه برای سرنگونی حکومت قاجار و پادشاهی خود اسلحه به دست گرفته، می‌جنگید و باعث خونریزی بسیاری گشت.

 

بهتر آن‌ست که همین‌جا سخن را به یحیی دولت‌آبادی، هم‌سنگر و هم‌رزم اسعد بختیاری، بدهیم. وی می‌گوید: “ولی چیزی که می‌توان گفت این است در این‌وقت که قوهٔ دولت تقریباً منحصر است به قوهٔ بختیاری و رشتهٔ امور مملکت هم به دست آنهاست، به طریق مستقیم یا به توسط توصیهٔ انگلیسیان به روس‌ها که با بختیاری‌ها ضدیت نکنند آنها شروع به کار می‌کنند. و بعد از پیشرفت کردن مقاصد روس در آزربایجان و نقاط شمالی و بلکه در مرکز و متزلزل شدن استقلال ایران ناصرالملک می‌خواهد مجلس شورای ملی را دائر کند ولی پیشرفت نمی‌کند چون‌که سردار اسعد با دائر کردن مجلس همراه نیست و اظهار می‌کند بودن مجلس مخل به کار حکومت مقتدری است که امروز لازم است.” (دولت‌آبادی، جلد سوم، ۱۳۶۲، ص۲۱۶)

 

 

سردار اسعد بختیاری مشروطه‌خواه چرا با “دائر” شدن مجلس شورای ملی مخالفت می‌کند؟ جواب را باز از یحیی دولت‌آبادی بخوانیم: “او هم به فکر خود می‌خواهد اسباب قوتی در خارج برای خود فراهم کند که دیگر تزلزلی در کار بختیاری نباشد و ریاست برای او باقی بماند و بلکه خود را به تخت و تاج ایران هم نزدیک نماید. سردار اسعد تصور رسیدن به آن مقام را هم می‌کند و اگر مانع خارجی نداشته باشد، در داخل مملکت برای این کار اشکالی دیده نمی‌شود. این است که بعضی بند و بست‌ها در خارج کرده …”(همان، ص ۲۱۵)

 

 

شجاع‌الدوله صمدخان به فراست این نکته را دریافته بود که در گفتگو با اوردوبادی که در کتاب تبریز مه‌آلود آمده است و به شورشگران تبریز می‌گوید: فارس‌ها و بختیاری‌ها بر آن‌اند که حکومت را از دست تورک در آورده و از آن خویش کنند. مشروطه‌خواهی بهانه است. (نقل به مضمون)

قسمت چهارم:

در سه قسمت قبل آوردیم که بنیاد نظام دانایی جنبش مشروطه‌خواهی بر دروغ استوار بوده و غیر واقعی است. از چهار طیف دروغین مشروطه‌خواه گریزی گذرا به فراماسون‌ها زده شد. در این قسمت به سه طیف دیگر خواهیم پرداخت.

 

آخوند خراسانی یکی از رهبران طراز اول طیف مذهبی‌ها سیدحسن تقی‌زاده را طی حکمی تکفیر کرد. این درست است سیدحسن تقی‌زاده فراماسون، پان‌ایرانیست بعدی، کنشگر سیاسی ریاکار، دروغ‌گو و به زبان روزنامه‌نگاری شارلاتان بود، اما با توجه به انگاره‌های دمکراتیک، انسان دمکرات و آزادی‌خواه نباید و نمی‌تواند مخالف خویش را تکفیر کرده و زمینه را برای حذف فیزیکی و ترور وی آماده کند.

 

از این طرف اجتماعیون عامیون، به زبان امروزی کمونیست‌ها، به رهبری کربلایی علی مسیو که در مرکز غیبی تبریز جمع شده بودند به راحتی دست به ترور حتی همرزمان خویش می‌زدند. علی مسیو با مشاهدهٔ نفوذ روزافزون یوسف خزدوز در بین مجاهدان دستور کشتن وی را صادر و عملیاتی کرد.

حیدر عمواوغلی دستور کشتن سیدعبدالله بهبهانی را صادر کرد و عملیاتی شد. بهبهانی از رهبران مذهبی جنبش مشروطه‌خواهی و رهبر فراکسیون اعتدالیون و رقیب فراکسیون اجتماعیون عامیون حیدر عمو اوغلی بود. انسان مشروطه‌خواه و دمکرات مخالف و رقیب خویش را تکفیر و ترور نمی‌کند، بلکه با تولید محتوای تئوریک و نظری و ارائهٔ برنامه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و … با وی رقابت می‌کند.

 

 

اما طیف داشناکسوتیون ارمنی به رهبری یپرم داودیان تبعهٔ روسیهٔ تزاری بودند. فقط برای کشتار انسان تورک و بسان فراماسون‌ها و سوسيال‌دمکرات‌ها برای سرنگونی حکومت تورک قاجار می‌جنگیدند. بود و نبود حکومت مشروطه در ایران برای‌شان پشیزی ارزش نداشت.

 

 

خوانندهٔ محترم ارزیابی گذرای مبانی نظام دانایی جنبش مشروطه‌خواهی را فعلأ به پایان می‌رسانیم. اما در زمان دیگر مفصل‌تر و خیلی گسترده‌تر بدان خواهیم پرداخت. اما تا اینجا هم با توجه به مطالب چهار قسمت این نوشتهٔ کوتاه تلگرامی می‌توان به سؤال چرایی عدم موفقیت جنبش مشروطه‌خواهی جواب داد.

 

آنان که پیروز شدند (یعنی، فراماسون‌ها، سوسيال دمکرات‌ها، داشناکسوتیون‌ها و مذهبی‌ها) نه تنها مشروطه‌خواه و دمکرات نبودند، بلکه ضد مشروطه و ضد دمکرات بودند. آنان به دروغ به مشروطه‌خواهی نام‌بردار شده و مورد ستایش قرار می‌گيرند.

 

 

اصلی‌ترین آماج آنها به غیر از طیف مذهبی سرنگونی حکومت تورک قاجار بود و صد البته هر طیف برای دست‌یابی به اهداف بعدی خویش این مبارزهٔ خونین را به پیش می‌بردند و باز صد البته، چنان‌که قابل مشاهده و اقرار است، آماج بعدی‌شان استقرار و نهادینه شدن حکومت مشروطه نبوده است.

کلام آخر این‌که این نوشته‌ها به ظاهر مربوط به صد و اندی سال پیش است، اما در واقعیت امر، مسئلهٔ مبرم امروزمان نیز هست. اگر با کمی دقت بیندیشیم.

قسمت پنجم:

در چهار قسمت قبلی این سلسله نوشته‌ها آوردیم که جبههٔ مخالفان و دشمنان حکومت تورک قاجار که در برابر مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه و احمد شاه صف‌آرایی کرده و جنگ خونین به راه انداخته بودند چهار طیف بودند که هیچ کدام‌شان بنابه دلایل نظری و فاکت‌های عملی نمی‌توانستند مشروطه‌چی، آزادیخواه و دموکرات باشند.

 

اما با کمال تأسف الان تقریباً یکصد و بیست سال است به نام مشروطه‌چی و آزادیخواه مورد ستایش و تحسین قرار گرفته و می‌گيرند. البته گه‌گاهی هم بسان حاملان و نمایندگان مدرنیته در مقابل سنت عقب‌ماندهٔ ممالک محروسه خوانده می‌شوند تا تمهیدی دیگر برای ستایش‌شان در دست باشد.

 

در این نوشتهٔ کوتاه بر آنیم تا نشان دهیم که این قبا گشادتر از آن است که شیفتگان دشمنی با قاجار فکر می‌کنند. نه تنها مدرنیته بر بستری تکوین یافته بود که ممالک محروسه فاقد آن بود بلکه تجددخواهان کوچک‌ترین آشنایی و شناخت حداقلی از مبانی مدرنیته نداشتند.

 

مدرنیته بر روی چهار ستون یعنی رنسانس (نوزائی)، نهضت پروتستانتیسم (اصلاح دینی)، عصر خردگرایی (عصر روشنگری) و انقلاب صنعتی قرار گرفته بود و گوهر آن “خرد خودبنیاد نقاد” بود.

 

تجددخواهان دورهٔ قاجار فاقد شناخت از این چهار مورد بودند. آنان در خوش‌بینانه‌ترین حالت دستاوردهای مدرنیته نظیر پارلمان، ماشین و … را خود مدرنیته می‌پنداشتند. در غیر این‌صورت هیچ وقت حتی لفظ تجدد (مدرنیته) را هم به زبان نمی‌آوردند.

 

در رنسانس آماج نقاشی، مجسمه‌سازی، هیکل‌تراشی، شعر و ادبیات بازگشت به دورهٔ کفر یعنی قبل از مسیحیت بود. در نهضت پروتستانتیسم اعلام شد که همگان می‌توانند متون مقدس را مورد قرائت و خوانش قرار دهند. یعنی قرائت و خوانش متن از انحصار پاپ و کشیش خارج گردید. به بیان دیگر، معرفت دینی عین دین محسوب نگردید و معرفت بشری دانسته شد که ممکن است اشتباه هم در آن راه یافته باشد و از انسانی به انسان دیگر متفاوت شود. در عصر روشنگری تاج فرمانروایی بر سر عقل نهاده شد و در جایگاه رفیع قرار گرفت.

 

 

حال، صرف نظر از این‌که اجرا و نهادینه کردن هر کدام از این‌ها (بستر تکوین مدرنیته) در جامعهٔ ممالک محروسه غیرممکن بود، بلکه تجددگرایان، چنانکه در بالا آوردیم، فاقد شناخت و آگاهی لازم از مبانی مدرنیته بودند.

شیخ ابراهیم زنجانی تجددخواه که به راحتی حکم قتل مخالفان را صادر می‌کرد به اقرار خویش همهٔ اندوخته‌اش از دانش سیاسی و علم روز عبارت بود از مطالعهٔ رمان سه تفنگدار، سیاحتنامهٔ ابراهیم بیگ، چند شماره نشریهٔ حبل‌المتین و چند کتاب در فیزیک و شیمی.

 

haray
ADMINISTRATOR
PROFILE

یازیلار

سون یازیلار

باش یازارلار

چوخ سئویلن لر

ویدیولار

  • https://carina.streamerr.co/stream/ozharay
  • Haray Radio