فرهنگِ عوضی» اصطلاح چندان رایجی نیست و تعریف دقیقی ندارد، اما در برخی جوامع، از جمله ایران که موضوع بحث این مقال است، نمودهای زیادی دارد. شاید بتوان گفت «فرهنگِ عوضی» به مجموع رفتارها و گفتارهایی گفته میشود، که زمانی قبح آنها برای همه معلوم بوده، اما بدلیل رواج بیش از حد به فرهنگ تقریباً عمومی جامعه تبدیل شده است. مبتلایان فرهنگِ عوضی، هرگز در گفتار خود آن را تأیید نمیکنند و به شدت با آن مخالفت میکنند. اما در زندگی روزانه خود برای رهایی از آن هیچ تلاشی از خود نشان نمیدهند. فرهنگِ عوضی، بخشی از فرهنگ جامعه نیست، بلکه کل آن است. یعنی در جوامع مبتلا به فرهنگِ عوضی، تمامی رفتارهای فردی و اجتماعی تحت تأثیر این فرهنگ قرار دارد.
شیوع و عادی شدن دروغ یکی از بزرگترین نشانههای فرهنگِ عوضی است. تعریف دروغ در این جوامع با مفهوم جهانی دروغ تفاوت اساسی دارد. به عبارت دیگر، در چنین جوامعی هر دروغی دروغ نیست و شنیدن دروغ، موجب تعجب کسی نمیشود. شنونده اصل را بر این میگذارد که آنچه میشنود دروغ است، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. در چنین جوامعی، روشنفکران و تحصیلکردگان، بزرگترین دروغپردازان جامعه هستند و گسترهی دروغ این افراد، تمامی دورههای تاریخی را دربرمیگیرد. دروغِ اینگونه روشنفکران تنها شامل جامعه خودشان نیست، بلکه به راحتی در مورد دیگر جوامع نیز میتوانند دروغپردازی کنند. این واقعیت در نگاه نخست یک ناهنجاری است. اما فرهنگِ عوضی زمانی نمایان میشود که همه دروغگویان و دروغشنوان، بصورت افراطی ادعای راستگویی میکنند و خود را راست گفتارترین، راست پندارترین و راست کردارترین مردم جهان میدانند و این نگرش، نمودی دیگر از فرهنگِ عوضی را به وجود میآورد که «خود برتربینی» نام دارد.
مبتلایانِ خود برتربینی بر این باورند که از بدو تاریخ تا به امروز؛ تمامی پیشرفتها، نوآوریها، اکتشافات و اختراعات ناشی از آموزهها و دستاوردهایی است که خود و یا پدران آریاییشان تقدیم بشریت نمودهاند. بنابراین، مردم جهان موظف است که همواره در مقابل «ملتِ همیشه متمدن»، یعنی «فرزندان کوروش و داریوش» ادای دِین و احترام کند. این افراد به شدت معتقدند که ممکن نیست شخصیتهایی مانند فارابی، ابن سینا، مولوی و… ژنی جز ژن آریایی داشته باشند. زیرا تنها ژن آریایی است که میتواند نبوغساز باشد.
نتیجهی منطقیِ خود برتربینی، کوچک شمردن دیگران است. مبتلایان فرهنگِ عوضی برای برترانگاریِ خود به «دیگرانِ غیر برتر» نیاز دارند. تعریفِ «خود» و «دیگران» در جامعه ایران «آریایی» و «غیر آریایی» است و از آنجایی که بیش از نصف جمعیت ایران غیر آریایی است و آریایی بودن آریاپنداران نیز جای تردید دارد، خودزنی از داخل ایران آغاز و سپس به جوامع همسایه و نهایتاً به کل جهان گسترش پیدا میکند. با گسترش و رشد این اندیشه، فرهنگِ عوضی وارد مرحله «نژادپرستی» میشود.
نژادپرستی در واقع نوع پیشرفتهی بیماریِ خود برتربینی است. اما هر دوی اینها محصول عقدهای است که در طول تاریخ انباشته شده و امیدی برای باز شدن آن نیست. جوامعِ واقعاً متمدن نیازی به خود برتربینی و یا نژادپرستی ندارند. این بیماریِ اجتماعی زمانی رشد پیدا میکند که احساسِ رقابت وجود داشته باشد، اما قدرتِ رقابت موجود نباشد. در چنین شرایطی یا باید برای بدست آوردن قدرتِ رقابت تلاش نمود و یا از رقابت کنارهگیری کرد. در غیر اینصورت نژادپرستی به خطر بزرگی تبدیل میگردد که به گواهِ تاریخ بزرگترین قربانیان آن نیز نژادپرستان میباشند. ممکن است در هر جامعهای افراد نژادپرست وجود داشته باشند، اما زمانی که نژادپرستی به فرهنگِ حاکم یک جامعه تبدیل میگردد، تمامی وقت و انرژیِ جامعه از یکسو صرف اختراعات و اکتشافات تخیلی تاریخی و از سوی دیگر صرف دشمنتراشی و سپس مبارزه با دشمنِ تخیلی و نهایتاً پسروی جامعه میشود.
بیشترین نمودِ نژادپرستی در ایران، ترکستیزی و عربستیزی است. در این نوع نژادپرستی؛ ترکها و عربها به عنوان مللی معرفی میشوند که صدمات و ضایعات جبرانناپذیری بر «تمدنِ آریایی» وارد ساختهاند. مبتلایانِ فرهنگِ عوضی علاقمندند چنین باور کنند که عاملِ بدبختی و عقبماندگیِ ایرانیان (آریاییها)، ترکها و عربها بودهاند و اگر این «اقوامِ وحشی» به ایران حمله نمیکردند و حکومت ساسانی ادامه مییافت، تمدنِ آریایی میتوانست خوشبختیِ مردمِ جهان را ضمانت کند. این نوع خوشخیالیهای تاریخی نمودِ دیگری از فرهنگِ عوضی را نمایان میکند که «کینهورزی» نام دارد.
مجذوبینِ فرهنگِ عوضی علیرغم گذشت حدودِ هزار سال، همچنان نسبت به ترکها و عربها کینه دارند. در نتیجهی این کینهورزی، تمامی دستاوردهای ترکها و عربها نادیده شمرده میشود. تقریباً تمامی آثار تاریخی (در عین حال توریستی) ایران به جز بنای ناتمام تختِ جمشید، متعلق به دورهای است که تحت حاکمیت ترکها و عربها قرار داشت. زبان فارسیِ به یاری زبانهای عربی و ترکی و تشویق و ترغیب سلاطین ترک غنیتر شد. معماری ترک و معماری اسلامی در کنار علم و فلسفهی شرقی در سایه حکومتهای هزار ساله ترک توسعه یافت. مراکز فرهنگی جهانی در بغداد، تبریز و هرات ایجاد شد. رصدخانههای پیشرفته و کتابخانههای غنی در همین دوره تأسیس گردید… با اینحال هیچکدام از این دستاوردهای علمی و مدنی، جایی در میان نژادپرستانِ کینهورز ندارند. کینههای تاریخی و انکارِ واقعیتهای جامعه، نوعِ دیگری از فرهنگِ عوضی را بوجود آورده که «پر رویی» نام دارد.
پر رویی اصطلاحی است که بیشتر در مورد افراد بکار میرود. اما با توجه به ویژگیهای آن میتوان برای جوامعی که دارای فرهنگِ به اصطلاح عوضی میباشند نیز بکار برد. ویژگی اصلی مبتلایانِ بیماری پر رویی این است که تحت هیچ شرایطی، حاضر به قبول واقعیت نیستند. ارائهی مدارک و اسنادِ معتبر تأثیری در عقیده آنها ندارد. هر چیزی که خلاف آموختههای آنها باشد، مردود است. منابع علمیِ جدید برایشان بیمعنی است. اینگونه افراد بطور کلی اهل تحقیق و بررسی نیستند و ویکیپدیای فارسی برایشان معتبرتر از ویکیپدیای انگلیسی و یا هر نوع تحقیقات جدید است. پر رویی برای انکار واقعیت به همراه دروغ، موجب رشد نمودِ دیگری از فرهنگِ عوضی میشود که «دو رویی» نامیده میشود.
با توجه به آنچه گفته شد، مبتلایانِ فرهنگِ عوضی به راحتی دروغ میگویند، اما راستپندارند. خود برتربین هستند، اما همواره مظلومنمایی میکنند. نژادپرستند، اما دیگران را متهم به نژادپرستی میکنند. کینه میورزند، اما پیام صلح و دوستی به جهان میدهند. در مقابل پذیرفتن واقعیات مقاوتی پر رویانه دارند، اما همواره از اینکه ادعاهایشان پذیرفته نمیشود شاکیاند. زرتشتپسند هستند و مدال فروهر بر گردن میاندازند، اما هر سال در صف اول دسته عاشورا قرار میگیرند. نسبت به ترکها و عربها نفرت دارند، اما بهترین تفریحشان سفر به آنتالیا و دوبی است. نامهای «اصیل پارسی» بر فرزندان خود انتخاب میکنند، اما به جای تخت جمشید هر سال به زیارت مرقد امام رضا و شاهعبدالعظیم میروند. مخالف رژیم هستند، اما برای شرکت در انتخابات سر از پا نمیشناسند. آمریکا را بزرگترین دشمن ایران میدانند، اما فرزند خود را برای تحصیل به آمریکا میفرستند. آمریکا را دوست دارند، اما شعار مرگ بر آمریکا میدهند. وطندوستترین مردم جهان هستند و حاضر نیستند یک وجب از خاک کشورشان اشغال شود، اما برای خرید سربازی فرزندشان، خانه و مغازه خود را میفروشند. بدترین جوکها را مورد رشتیها میگویند، اما تابستان هر سال مهمان آنها میشوند. به ترکها توهین میکنند، اما عروس یا دامادشان را از میان ترکها انتخاب میکنند…
اینها تنها نمونههای کوچکی از فرهنگِ عوضی است که متاسفانه در ایران رایج شده است.