- In آزربایجان, خبرلر, دونیا
- اکتبر 16, 2018
نرگس محمدی از حقوق انسانهای مظلوم دفاع می کند،ازحقوق ملت ایران با مفهوم ایران پارسی، شریفه جعفری
نرگس محمدی و کوچه لره سو سپمیشمشریفه جعفری
متاسفانه هنوز کسی درجوامع بین المللی و حقوق بشری از قول و یا از زبان خانم نرگس محمدی نشنیده است که تحصیل به زبان مادری اش در ایران ممنوع است.
*******
امروز که فیس بوکم را باز کردم فیلم خانم نرگس محمدی را دیدم که ترانه “کوچه لره سو سپمیشم” را لحنی سوزناک زمزمه می کردند ، به یاد خاطره ای از شهر زنجان افتادم با هزاران سوال و جواب در ذهنم که خواسته ناخواسته مرا به طرف کاغذ و قلمم کشاند تا چند جمله ای بنویسم.
روزهای اول پاییز بود شهر زنجان، شهری که با تمام مظلومیتش کانون مهرو وفا، معدن مس و طلا و دنیای سادگی و مهربانی بود، دختر شش ساله ام هوای پارک به سرش زده بود سریع آماده اش کردم زیرا خودم هم دوست داشتم با او به پارک بروم و از روزهای پاییزی لذت ببرم، پاییز همیشه برای من عالمی دیگر دارد پاییز فصلی است که تارهای دلم با هر برگی که رقص کنان بر زمین می افتد نواخته می شوند، سالهاست که در پاییز شاعر می شوم هر چند که هنوز شعر پاییزی ام را نتوانسته ام بنویسم ، پاییز برای من فصل شعر است ، فصل عشق است ، هر سال پاییز تک بیتی را که سالها پیش در جایی خوانده بودم در ذهنم تداعی می گردد «پاییز بهاریست که عاشق شده است» او را به پارک نزدیک خانه مان که اگر درست یادم باشد پارک کوثر بود بردم، دخترم با وسایلی که در پارک برای بچه ها گذاشته بودند بازی می کرد و من با دو چشمم اورا می پاییدم و با چشمان درونم پاییز را .
دختر بچه ای با مادرش نیز آنطرفتر از ما داشتند تاب بازی می کردند، کم کم به دنبال دخترم به نزدیکی آنها رسیدم و منتظر بودم تا آن دختر بچه از تاب پایین بیاید تا دخترم را سوار کنم، دختر کوچولو که تقریبا هم سن دختر من بود با لحن کودکانه وبا لهجه زنجانی تورکی حرف می زد و مادرش با اصرار فارسی جوابش را می داد، مادر آن دختر تا مرا دید که با لبخند به حرفهای آن بچه گوش می دهم با چهره ای خجالت زده به من نگاه کرد و گفت:«واللاه به خدا همه ما با او فارسی حرف می زنیم ولی یک مادربزرگ دارد که باعث شده است دخترم تورکی حرف می زند وقتی ما هم با او فارسی صحبت می کنیم جوابمان را تورکی می دهد.
متاسفانه هنوز کسی درجوامع بین المللی و حقوق بشری از قول و یا از زبان خانم نرگس محمدی نشنیده است که تحصیل به زبان مادری اش در ایران ممنوع است—شریفه جعفری
با مهربانی گفتم چه عیبی دارد، بچه با زبان مادریش حرف بزند که خوب است،با نگاهی متعجب و صدایی که مشخص می کرد از تورکی حرف زدن دخترش خجالت کشیده است گفت، ولی همه جور دیگه ای فکر می کنند، ضمنا تو مدرسه از بچه های دیگه عقب می ماند ومسخره می شود. اندازه تمام تاریخ زبان مادری ام درد داشتم ، چگونه باید حقیقت ماجرا را برایش توضیح می دادم ، بحث هویت و سیرسیاست آسیمیلاسیونی ملتم وتاریخ به غارت رفته ام را در چنین مجال کوتاه نمی توانستم برایش شرح بدهم.
(دوازده سال در زنجان زندگی کرده بودم تقریبا روحیه، افکار وعلت سرخوردگی شان را می دانستم، وقتی می گفت مردم جور دیگه ای فکر می کنند، می دانستم که منظورش مردم آنها را فقیر، بیسواد و عقب مانده می پندارند و منظورش این بود،زیرا مردم زنجان را چنان تحقیر کرده بودند که لهجه خودشان را باعث مسخره شدن خود می دانستند و به خاطر اینکه افراد ثروتمند و یا کسانی که امکان مالی خوبی داشتند خود را به تهران چسبانده و با فرزندانشان فارسی حرف می زدند و از طرفی با سیاست آسیمیلاسیونی زنجان چند دانشگاه در آن شهر ایجاد کرده بودند که خواهی نخواهی بافت هویتی و شخصیتی زنجان را به هم ریخته بود، و مردم عادی فکر می کردند که اگر تورکی حرف بزنند کم سواد و یا فقیر دیده می شوندویا افرادی که با ظاهر شیک ومرتب فارسی هم حرف می زنند می توانند الگوی آنها و آینده بچه هایشان باشند همه این شرایط سبب آسیب پذیری بیشتری در هویت افراد در این شهر نسبت به شهرهای ما شده بود، در آن لحظه فکری به سرم زد، آن روزها که وضعیت مالی بهتری داشتم خودم و دخترم ظاهری نسبتا شیک و مرتب داشتیم، و این سبب می شد که تقریبا حرف مرا بپذیرد و یا روی آن بیاندیشد، دخترم را که روی شنها بازی می کرد صدا زدم و شروع کردم با او به ترکی حرف زدن، و هر بار که دخترم کلمه «آنا» را به کار می برد، چشمهای این خانم برجسته تر و صورتش مهیج تر می شد، از من پرسید خانم شما نمی ترسید دخترتان مدرسه رفتنی از بچه های دیگر عقب بماند، حتما لهجه هم خواهد داشت.
عدر این روزهای اول مدرسه که میلیونها کودک تورک در ایران باید با جنایت افکار شونیستی محروم از زبان مادریشان باشند، چرا خانم نرگس محمدی و یارانشان در سخت ترین روزشان می توانند دل خود را با زبان و لالایی مادری شان خالی کنند، در مواقعی و فرصتهایی از حقوق هزاران کودک محروم از زبان مادری حرفی نمی زنند؟—شریفه جعفری
گفتم داشته باشد،من هم لهجه دارم ولی دانشگاه را تمام کردم، دوباره پرسید شما کارتان چیست؟ گفتم ناشر هستم همسرم هم از استان گیلان است و او هم مثل بلبل تورکی حرف می زند، گفت مگر تو شمال تورک هم داریم، گفتم اودر زنجان تو این چند سال یاد گرفته است ما الان در خانه مان هم ترکی حرف می زنیم هم گیلکی، سر هر جمله ای می گفت عجب! برای اینکه فرصت را از دست ندهم گفتم چه قدر دخترامون باهم دوست شدند، دوست داری شماره تلفن همدیگر را داشته باشیم تا باهم دوباره اینها را بیاریم اینجا بازی کنند با خوشحالی گفت، چرا که نه،مدتی باهم رفت و آمد کردیم و دیگر در خانه آنها کسی اصرار به فارسی صحبت کردن نداشت و خودشان هم نسبت به مطالعه هویت و زبان مادریشان علاقه پیدا کرده بودند.
امروز که فیلم خانم نرگس محمدی را که با سوزی که مخصوص زبان مادری هر فردی است ترانه «کوچه لره سو سپمیشم» را زمزمه می کرد و از آیریلیق ، از ظلمتی که درونش را به ضجه وا داشته بود، نفرتش را، بغضش را با ترانه تورکی و با زبان مادریش خالی می کرد، با خود می اندیشیدم که با توجه به شناختی که از زنجان دارم بدون شک روزی نرگس محمدی هم دوست داشت فارسی حرف بزند، تورکی حرف زدن را سبب سرشکستگی می دانست، دوست داشت شوهرش و بچه هایش با کلاس، آدم حسابی، یعنی فارس باشند و با روحیه ای که داشت در برابر ظلم و بی عدالتی سکوت نکرده است و امروز به خاطر عدالت به خاطر ایران یعنی بدون در نظر گرفتن همه چیز فقط به نام ایرانی پرچم بیدادگری را بالا برده است، و بهترین روزهای زندگی اش را که باید در کنار بچه هایش می بود در زندان استبداد به سر می برد.
روزی مرضیه اسکویی، اوختای و هزاران تورک عدالت خواه در برابر ظلم بی عدالتی عصیان کرده بودند، قهرمان ایرانی بودند تا زمانی که به حذف زبان مادریشان از ایرانی بودن اعتراضی نداشتند، زیرا ایرانی یعنی باید فارسی حرف بزنی از مرام ملت فارس و تاریخ ملت فارس و از خاک ملت فارس دفاع بکنی هر چند در قالب یک فمنیست ، در قالب فعال حقوق بشر،رئیس شورای صلح ایران، در قالب یک شاعر، یک نویسنده ووو رسانه های بی بی سی و امثالهم سایتها و روزنامه ها، شیرین عبادی ها و غیره از این افراد شبانه روز دفاع می کنند به تریبونهای سازمان ملل و حقوق بشری می کشانند اما اگر روزی شخصی از این افراد فعال حقوق بشری در ایران، زبان مادریش را بخواهد، به اهانت های صدا و سیما نسبت به زبان مادریش و هویتش اعتراض کند، به سیاستهای آسیمیلاسیونی و غارت معادنش اعتراض کند، او دیگر نه تنها مدافع حقوق بشرایران نخواهد بود بلکه آرمهای تجزیه طلبی و پان تورکیستی وغیره را نیز به ناچار بر پیشانی خواهد پذیرفت.
امروز سوز لالایی نرگس محمدی رسانه ها را پر کرده است و ما به ناگهان تورک بودن او را به مانند هزاران مدافع حقوق انسانی تورک که برای بقای ایران تلاش می کنند را به نظاره نشستیم، حال باید پرسید از کسانی که امروز زندگی شان را فدای حفظ ایران و هویت فارس ایرانی می کنند آیا مرضیه اسکویی شیردل را می شناسند ؟ زنی که بی شک نامش در کتابهای تاریخ هزاران بار باید ثبت می شد و بدون شک باید الگوی آزادگی و عدالتخواهی در سر تیتر رسانه های فارس ها نوشته می شد، دریغا که امروز به جز در مواردی نادر، تورکها هستند که که از این انسانهای آزادی خواه و قهرمان یاد می کنند،واز آرمانهایشان دفاع می کنند.
داشتم فکر می کردم که در این روزهای اول مدرسه که میلیونها کودک تورک در ایران باید با جنایت افکار شونیستی محروم از زبان مادریشان باشند، چرا خانم نرگس محمدی و یارانشان در سخت ترین روزشان می توانند دل خود را با زبان و لالایی مادری شان خالی کنند، در مواقعی و فرصتهایی از حقوق هزاران کودک محروم از زبان مادری حرفی نمی زنند؟ آیا اینها نمی بینند که تبعیض در سیاست ایران حق خود آنها را به رسمیت نمی شناسد؟ البته هر انسان آزادی خواه،عدالتخواه برای همه ما عزیز و محترم است اما انسانی که در لابلای عدالتخواهی ها ناخواسته مدافع بی عدلتی ها و ناعادلان نژادپرست نیز نگردد.
نرگس محمدی از حقوق انسانهای مظلوم دفاع می کند،ازحقوق ملت ایران با مفهوم ایران پارسی، زیرا متاسفانه کسی درجوامع بین المللی و هیچ یک از ملتهای دنیا هنوز از زبان نرگس محمدی نشنیده اند که تحصیل به زبان مادری اش در ایران ممنوع است.
شریفه جعفری