به یاد تورانشهری و پیشه وری
الف:
هم توهم ایرانشهری سلطنت و هم توهم ایرانِ ولایت هر دو، روایت توخالی هستند. ایران بر خلاف گفته ی فیرحی سرزمین اینجا و اکنون نیست. ایران سرزمین نیست، یک کمپ دو روزه ی قراردادی است.
ایران روایتی از استعمار است. ایران غیر از ایرانشهری نیست. این دو دوقلوهای عقب مانده هستند. اینها نمی توانند احیاگر باشند چون خاصیت متجاوز احیاگری نیست نابودگری است. ایران روایت اشغالگری است.
دوگانه ی دیانت و ملیت ایرانی زاده ی توهم روایتگران اشغال است. راویان دینی استعمارگری مرتب از خطرات احیای خلافت در سرزمین های سخن می رانند اما از خطرات ولایت چیزی نمی گویند. ولایت به مراتب وحشتناکتر از خلافت « گسل ساز » و انسان ستیز است.
به این جمله از داود فیرحی توجه کنید:
« ایران، سرزمین اینجا و اکنون ماست؛ سرزمین مرکب از قومیت ها، نژادها، گویشها، زبان ها، مذاهب و ادیان؛ با همه تاریخ و فرهنگ ؛ سرگذشت تلخ و شیرین آن.»
می خواهم بپرسم این ملیت ها ( قومیت به روایت آنها ) و نژادها و گویش ها و زبان ها و مذهب ها کجا هستند؟ چرا در مدارس و دانشگاهها و آموزش و پرورش و نهادهای اجتماعی و دولتی حضور ندارند؟ چرا تدریس و تحصیل و نهادهای فرهنگی مختص خویش را ندارند؟ چرا این اکثریت غایبند؟! چرا میدان های شهرها در اشغال مجسمه های فردوسی و حافظ و سعدی است؟ ده ده قورقودها و توموروس آناها و کوراوغلوها کجا هستند؟ این گفته ی فیرحی یک توهم است. ایران اینجا و اکنون وجود ندارد. استعمار و اشغالگر اینجا و اکنون وجود دارد.
و ما آن را خواهیم زدود.
ما به آزربایجان اینجا و اکنون می اندیشیم.
ب:
مصطفی ملکیان می گوید: « ما در واقع، خیلی وقتها فکر کردنمان مثل دُنکیشوت میماند. مثل مبارزه کردن دُنکیشوت است. که بهجای اینکه با یک مبارز واقعی در نبرد باشد، با ابرها نبرد میکند و فکر میکند که این ابرها لشکریان دشمنند و دارد فتوحات میکند».
به نظر من حتی دن کیشوت محصول تفکر در فضای پُر است. اگر مثل ملکیان به سخن آگاتا کریستی ایمان داشته باشیم و قبول کنیم که دیوانه ها در فضای خالی فکر می کنند و عاقلان در فضای پر، آنوقت تصویر من از تفکر ایرانیت تفکر دن کیشوتی نخواهد بود.
به اعتقاد من ایرانی جماعت خیلی وقت است که مثل بهلول دیوانه فکر می کند.فضای ایران خالی است. برای همین به عرفان و سلوک و راز و نیاز می پردازد.
آخوندهای شیعه یعنی بهلول های دیوانه پیوسته منتقد فضای خالی بودند و اکنون به حاکمانی تبدیل شده اند که بر همان فضای خالی حکومت می کنند. حکومت دیوانگان بر دیوانگان.
از دیگر سو حتی فردوسی هم « دن کیشوت واره »ای بیش نیست. در فضایی خالی بر روی حجم تاریخ خالی نشسته و شمشیر می زند. نژادپرستی ایرانیت از این « دن کیشوت وارگی» تغذیه می کند.
از من نخواهید که خالیِ این فضا را نکوبم. «خالی بندی» تنها محصول تفکر در فضای خالی است.
ج:
تو روایتگر رهایی بودی ای پیشه وری بزرگ.
آزربایجان راه استقلال را خواهد رفت.
تو یک ملیتچی و ملتچی به تمام معنا بودی.
مرا با چپ تو کاری نیست، با راست تو هم کاری نیست. مرا با مارشی که برای رهایی آزربایجان سرودی عشق است. مرا با سرود صبحگاهیئی که برای دانش آموزان و مدارس تورکی سرودی عشق است.
مرا با رهایی عشق است. ما به شیوه ی خویش آن شروع تسخیر شده را دوباره به مقصد خواهیم رساند. رها از بازیهای ایدئولوژیک دیگران و استعمارگران.
من همه ی تو را قبول ندارم اما همه ی قامت استقلال و رهایی تو را که برای آزربایجان سرودی تمام قد قبول دارم و می ستایم.