مگر طباطبایی گمان میکند پنهان شدن وی در پشت عناوین پرطمطراقی که مریدان و نوچههایش برای وی دست و پا کردهاند میتواند دم بیرون زده خروس سیاستبازیهای وی را از دیدهها پنهان نماید؟محمد رحمانی فر
طباطبایی، سیاستبازتر از خاتمیمحمد رحمانی فر
در سیاستبازی سید محمد خاتمی، رئیس جمهور اسبق ایران و سردمدار فعلی جناح موسوم به اصلاحطلبی، شکی نیس
ت. خاتمی چه در دورانی که عالیترین جایگاه اجرایی کشور را در اختیار داشت و چه در زمانی که از گردونه قدرت سیاسی کشور به حاشیه رانده شد،به جای پایبندی به چشماندازها و آرمانهایی که موجب جلب آرای بیسابقه مردمی شدهبود همواره به دنبال حفظ جایگاه خویش و جریان موسوم به اصلاحطلبی در ساختار قدرت سیاسی کشور بود.
خاتمی برای نیل به این هدف خویش، بارها و بارها از آرمانهای اصلاحطلبی عدول کرد و به جای اتکاء به پایگاه اجتماعی خویش، و البته حمایت و پشتیبانی از این پایگاه، به خوشرقصی در برابر نهادهای قدرت پرداخت.
نتیجه هم روشن بود: وی نه تنها نتوانست جایگاهی در ساختار قدرت حاکم سیاسی کشور برای خویش دست و پا کند، بلکه به خاطر عدول از سیاست ورزی و روی آوردن به سیاستبازی، بازی سیاست را باخت. امری که اکنون دیگر خودش هم متوجه شده است و در سخنرانی اخیر خویش به آن اشاره کردهاست.
ولی چون هرگز سیاستورز صادقی نبوده است به جای تلاش برای شناخت علل و اسباب عینی و ذهنی شکست جریان موسوم به اصلاحطلبی و رویگردانی مردم از آن، همچنان به دنبال سیاستبازی است و از همین روست که این بار نیز میخواهد با کارت فدرالیسم بازی کند!
***
با عنایت به توضیح بسیار مختصری که ارائه دادم، نمیتوان بر سید جواد طباطبایی خرده گرفت که چرا در مطلبی که در نقد اظهارات سید محمد خاتمی نوشته، وی را تلویحاً “سیاستباز” خطاب نموده است ولی در کنار ایرادها و انتقادات متعددی که میتوان بر نوشته کوتاه طباطبایی وارد کرد من میخواهم بر این نکته انگشت بگذارم که وی چگونه میتواند ضمن متهم ساختن خاتمی به سیاستبازی، خویشتن را از این عیب بزرگ مبرا سازد؟
***
مگر طباطبایی گمان میکند پنهان شدن وی در پشت عناوین پرطمطراقی که مریدان و نوچههایش برای وی دست و پا کردهاند میتواند دم بیرون زده خروس سیاستبازیهای وی را از دیدهها پنهان نماید؟ اگر خاتمی به خاطر عدول از آرمانهای اصلاحطلبانهاش و به خاطر نادیدهگرفتن تعمدی واقعیتهای اجتماعی متهم به سیاستبازی میشود، چرا نباید طباطبایی به خاطر عدول از آرمانهای ایرانشهری خویش و به خاطر نادیدهگرفتن تعمدی واقعیتهای اجتماعی به همین اتهام متصف گردد؟
مگر همین طباطبایی به صراحت اعلام نکرده که “بنیادیترین عنصر اندیشه سیاسی ایرانشهری” را “نظریه شاهی آرمانی” میداند؟ پس چگونه میتواند به عنوان مروج اندیشه ایرانشهری – و البته بنا به ادعای خود ایشان و مریدانش به عنوان مبدع اندیشه ایرانشهری – این قدر از آرمانهای خویش عدول نماید و همچون خاتمی هر روز به رنگی درآید و هر روز در چهرهای متفاوت متجلی شود؟
آری، طباطبایی باید به ما بگوید که چه سنخیتی بین اندیشههای “شاهی-آرمانی” ایرانشهری خویش و نظام جمهوری اسلامی یافته، که با رندی تمام (سیاستبازی تمام) به دنبال نفوذ و بسط اندیشههای نژادپرستانه خویش در دهلیزهای قدرت نظام جمهوری اسلامی است.
مگر همین طباطبایی نبود که در دورانی که خاتمی بر مسند قدرت بود آن چنان به وی نزدیک شده بود که خاتمی او را “دانشمند محترم” خطاب کردهبود؟ مگر همین طباطبایی نبود که با چرخش نهاد قدرت، او هم صد و هشتاد درجه چرخید و این بار در دولت احمدینژاد در تن چهرههایی همچون مشایی و بقایی حلول نمود؟ مگر همین طباطبایی نبود که با چرخش دیگر بار نهاد قدرت باز هم چرخید و این بار از دست رئیس جمهور دولت اعتدال جایزه گرفت و در تن افرادی همچون آخوندی حلول نمود؟
مگر نه این است که سیاستبازی به معنای چشمپوشی بر واقعیات جامعه و عدول از آرمانهای تعریفشده در جهت سعادت تمامی افراد جامعه میباشد؟ آیا طباطبایی نیز همچون خاتمی و حتی بیشتر از وی، چشم خویش را بر واقعیات جامعهای که خویشتن را پدر خوانده آن میداند و حتی رئیس جمهور اسبق آن جامعه را حائز صلاحیت لازم برای اظهار نظر در خصوص آن نمیداند، نبسته است؟
آیا انکار مکرر واقعیت غیر قابل انکاری همچون تکثر قومی/ملی در جامعه ایران و حتی تمسخر و تقبیح این واقعیت موجود با ادبیات سخیف، غیر عالمانه و چاله میدانی را میتوان جز در حوزه سیاستبازی تعریف نمود؟
در پایان لازم میدانم اشاره نمایم که همانگونه که سیاستبازیهای خاتمی نتوانست مانع باخت وی در بازی سیاست شود، سیاستبازیهای طباطبایی هم نخواهد توانست مانع باخت وی در این بازی گردد.