پارسیان قوم مفقود ایران / دکتر حسین فیض اللهی وحید

پارسیان قوم مفقود ایران / دکتر حسین فیض اللهی وحید
یکی از جعلیات شعوبیه قدیم و جدید جعل زبانی برای مردم ایرانیان بنام «زبان فارسی» است که گویا زبان امروزی به اصطلاح فارسی نیز دنباله همان زبان پارسی باستان یا پارسی هخامنشی است که اشاره شد هیچ ارتباطی بازبان امروزی ندارد. دکتر حسین فیض اللهی وحید
پارسیان قوم مفقود ایران دکتر حسین فیض اللهی وحید

(تا پایان شلسله قاجار قومی به نام پارس ]بنا بر منابع تاریخی[ در ایران زندگی نمی کرد)

گفته می شود چند سده قبل از میلاد مسیح قوم بی نام و نشان و بی تمدن و بیابانگردی در ده یا دوازده قبیله از جهتی که بعضی معتقدند از راه «دمیر قاپی دربند آزربایجان» می گذشت وارده فلات آزربایجان» شده و بنابر نظری در اطراف دریاچه ارومیه ساکن شدند. تعداد نفرات این بیابانگردان یکصد و بیست هزار نفـر بـود که از رمه داری و گله داری و مزدوری برای خانان مناطق اطراف روزگار می گذراندند.

آنها بعدها به سوی جنوب به منطقه شیراز امروزی رفته و در اطراف «کوه پارس» سکنا گرفتند و به روایتی در انتساب به آن کوه «پارسی» نامیده شدند. بعضی از به اصطلاح مورخین، این قوم را از شاخه نژادی مجعول بنام «آریایی» می دانند و آنها را قومی متمدن می دانند ! در صورتیکه «محمدتقی ملک الشعرای بهار» در کتاب «سبک شناسی» معتقد است که آنها قومی «بی تمدن و فاقد خط» بودند. او می نویسد که آنها «غالبا مردمی بیابانی و چوپان و برزیگر بیش نبودند و از خـود خـط و ادبیات و فرهنگ و آداب شهرنشینی نداشتند،( ۱ )

این قوم وقتی بابل را تسخیر کردند گویا پایه شاهنشاهی خود به نام «هخامنشی» را گذاردنـد و بعلـت ایـكـه فاقـد وخط و ادبیات و آداب شهرنشینی» بودند مظاهر تمـدن سومری ، آشوری، اکـدی،ایلامی، بابلی، مصری و اورارتویی و مادی را تقلید کرده و به سبک آنها اماکن و فرهنگی برای خود ساختند. آنها چون فاقد کتابت و قومی مقلد بودند لذا در کتیبه های خود به سبک پادشاهان «اورارتویی» سخن می گفتند و خود را «شـاه شـاهان» می خواندند( ۲ )

«دکتر پرویز ناتل خانلری، در مورد «زبان و خط رسمی» شاهنشاهی آنان می نویسد «زبان عیلامی» که به خط میخی نوشته می شد «از زبانهای رسمی شاهنشاهی»( ۳ ) بود و در «کاوشهای تخـت جمشید» نزدیک به ۳۰ هزار لوحه سالم و شکسته گلی به خط و زبان عیلامی که متعلق به دوره های مختلف است یافتـه شـده است.( ۴ )

 

«زبان پارسی» که زبان قوم «یکصد و بیست هزار نفری قوم پارس» بود بعلت خلاء قدرت بر چنـد مـليـون نفر مردم فلات ایران تحمیل گردید ولی با تمام امکانات دولتی ،محدوده ی آن از دربار هخامنشی و نوشته شدن چند کتیبه فراتر نرفت. بیشتر کتیبه هایی که این قوم غالب از خود باقی گذارده اند دارای اغلاط فاحش املایی، صرفی و نحوی» است و نشان می دهد که گویندگان به این زبان از نوشتن چـد سطر بزیـان خود عاجز بودند.

 

گفته می شود زبان هخامنشیان که زبان قوم یکصد و بیست هزار نفری بیابانگردان بود، جزء زبانهایی است که مثل زبانهای عربی و روسی و اسلاوی دارای افعال و اسامی مذکر و مونث و خنثی بوده و حتی بدتر از همه اینکه «اسامی» نیز در این زبان «صرف» می شد لذا زبان به اصطلاح فارسی فعلی هیچگونه ارتباطی در «صرف و نحو افعال و اسامی و خزینه لغات» با زبان قوم هخامنشی ندارد و گفتن «زبان پارسی باستان» به زبان هخامنشیان و «پارسی معاصر» به زبان امروزی بعضی ایالات ایران فاقد، مینای علمی استدکتر حسین فیض اللهی وحید

 

«پروفسور شارپ» در کتاب « فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی که بزبان آریایی (پارسی باستان) نوشته شده است، اغلاط کتیبه های پارسی هخامنشی را یک به یک ذکر کرده و حتی متذکر شده است که در کتیبه کوچک چهار پاراگرافی اردشیر سوم هخامنشی حدود ۱۵ غلط املایی و دستوری و صرفی و نحوی وجود دارد ( ۵ ) و این نشان می دهد که زبان قوم هخامنشی در اواخر این سلسله قبل از اینکه اسکندر مقدونی به ایران حمله کند خود به خود بعلت آمیزش با زبان بومی منطقه از بین رفته بود.

گفته می شود زبان هخامنشیان که زبان قوم یکصد و بیست هزار نفری بیابانگردان بود، جزء زبانهایی است که مثل زبانهای عربی و روسی و اسلاوی دارای افعال و اسامی مذکر و مونث و خنثی بوده و حتی بدتر از همه اینکه «اسامی» نیز در این زبان «صرف» می شد لذا زبان به اصطلاح فارسی فعلی هیچگونه ارتباطی در «صرف و نحو افعال و اسامی و خزینه لغات» با زبان قوم هخامنشی ندارد و گفتن «زبان پارسی باستان» به زبان هخامنشیان و «پارسی معاصر» به زبان امروزی بعضی ایالات ایران فاقد، مینای علمی است چون آن زبان هخامنشی بهمراه از بین رفتن همان یکصد و بیست هزار نفر قـوم بیابانگرد وحشی و خونریز از صحنه تاریخ بين النهرين مثل اكثر «زبانهای مرده تاریخ» از بین رفته است.

 

ولی چون بعد از اسلام «فرقه سیاسی عقیدتی شعوبیه» که مرکب از شوونیست های ضد اسلام ایرانی بودند، برای «مقابله با اسلام» دنبال دستاویز می گشتند تا خود را به اصطلاح متمدن» و مسلمانان را فاقد تمدن بنمایانند و اسلام را از درون تهی نمایند دست به حمل احادیت و داستان و تاریخ و ادبیات و فرهنگ زدند تا به خیال خود فضایل خویش را بر مسلمانان بنمایند و عاقبت نیز این «زبان مرده را بهترین دستاویز یافتند تا بگویند که صاحب بزرگترین تمدن روی زمین بودند در صورتیکه کار آنها بکلی جعل احادیث و تاریخ بود. البته نظری نیز وجود دارد که ایشان کتبه های خود را به زبان تورکی نویسانده اند ( ۵ / ۱ ) چون این زبان از دوران سومر مراحل کتابت خود را با سومر آغاز و توسط کاتبان عیلامی و اکدی ادامه داده است.

 

 

به هر حال،«دکتر حسینعلی ممتحن» در کتاب «نهضـت شـعوبیه» در مورد جعلیات ایـن شـعوبیان ایران می نویسد : «شعوبیان در جعل حدیث و خلق روایت تسلط داشتند، بدین سبب احادیث بسیاری در فضیلت ایرانیان جعل و به اشخاص موثق ، از جمله اصحاب و تابعین مستند کردند. شعوبیه گاهی داستانی ساخته و آن داستان را داخل تاریخ کردند به طوری که تمیز مطالب اصلی و جعلی کار دشواری بود. گاهی در حکایتی تصرف کرده، قسمتی از آن را حذف و تبدیل می کردند و گاهی در شان نزول امثال و روايات عرب مطالبی ساخته و در لباس حقیقت جلوه گر می ساختند، ( ۶ )

 

بعد از اسلام «فرقه سیاسی عقیدتی شعوبیه» که مرکب از شوونیست های ضد اسلام ایرانی بودند، برای «مقابله با اسلام» دنبال دستاویز می گشتند تا خود را به اصطلاح متمدن» و مسلمانان را فاقد تمدن بنمایانند و اسلام را از درون تهی نمایند دست به حمل احادیت و داستان و تاریخ و ادبیات و فرهنگ زدند تا به خیال خود فضایل خویش را بر مسلمانان بنمایند و عاقبت نیز این «زبان مرده را بهترین دستاویز یافتند تا بگویند که صاحب بزرگترین تمدن روی زمین بودند در صورتیکه کار آنها بکلی جعل احادیث و تاریخ بود.— دکتر حسین فیض اللهی وحید

 

یکی از جعلیات شعوبیه قدیم و جدید جعل زبانی برای مردم ایرانیان بنام «زبان فارسی» است که گویا زبان امروزی به اصطلاح فارسی نیز دنباله همان زبان پارسی باستان یا پارسی هخامنشی است که اشاره شد هیچ ارتباطی بازبان امروزی ندارد. زبان امروزی مردم بعضی از ولایات ایران در حقیقت «زبان تاجیکی» است که از ماوراء النهر یعنی از «تاجیکستان امروزی» یعنی از خارج از مرزها وارد ایران گردیده و نام قومی آن نیز «زبان تاجیکی» است و پارسیان ایران نیز این زبان را از از ایشان آموخته اند.

دلیل آنهم خیلی واضع است چون اولین سرایندگان و نویسندگان به این زبان تماماً از «شرق ایران» هستند تا طی زمانی متمادی به مرکز ایران کشیده شود و زبان حافظ و سعدی شیرازی گردند و در «غرب ایران» نیز «زبان ادبی» بعضی از شعرا منجمله خاقانی و نظامی گنجوی گردد . خط سیر آن نیز مشخص است در تاجیکستان بنام «تاجیکی» ، در افغانستان که از تاجیک ها اخذ کرده «دری» و در ایران بنام» فارسی» شده ولی بعضی شعرای غرب ایران چون از طریق افغانها این زبان را دریافت کرده اند به پیروی از افغانها آن را «دری» نامیده اند نه فارسی چنانچه خاقانی در بیتی در تعریف خود گوید:

تورک عجمی ولی دری گوی / پلواج شناس تنگری جوی(پیغمبر شناس خدا جوی)

که نشان می دهد که خاقانی تورکی نیز می دانست چه می گوید: به فارسی هر که گوید فحش بر من به تورکی چرخ گوید که : اوزونسن(خودتی) باز این هم نشان می دهد تا زمان اتابکان آزربایجان شعرا زبان ادبی خود را نه فارسی بلکه دری می دانستند.

 

 

جالب اینکه وقتی جناب حسن روحانی رئیس جمهور وقت، ایران را مهد زبان دری (فارسی) نامید حامد کرزای رئیس جمهور افغانستان در مراسمی با عنوان «گفتمان تاریخ، فرهنگ و هویت ملی» در جمع دانشجویان گفت » افغاستان مهد زبان دری است، زبان ایران پهلوی بود؛ آنها زبان دری را از ما دزدیدند و نامش را گذاشتند فارسی و افغانستان را هم ایران شرقی می گویند دزدی هم حد دارد. ببخشید حد دارد (۱۹ دلو ۱۳۹۸)

 

«دکتر حسینعلی ممتحن» در کتاب «نهضـت شـعوبیه» در مورد جعلیات ایـن شـعوبیان ایران می نویسد : «شعوبیان در جعل حدیث و خلق روایت تسلط داشتند، بدین سبب احادیث بسیاری در فضیلت ایرانیان جعل و به اشخاص موثق ، از جمله اصحاب و تابعین مستند کردند. شعوبیه گاهی داستانی ساخته و آن داستان را داخل تاریخ کردند به طوری که تمیز مطالب اصلی و جعلی کار دشواری بود. گاهی در حکایتی تصرف کرده، قسمتی از آن را حذف و تبدیل می کردند و گاهی در شان نزول امثال و روايات عرب مطالبی ساخته و در لباس حقیقت جلوه گر می ساختند،دکتر حسین فیض اللهی وحید

 

“ابن ندیم”مجعول، در «الفهرست» مجعولتر، زبان فارسی را زبان موبدان و علما می داند و بعلت آنکـه مـردم استان فارس با آن زبان سخن می گفتند آنرا فارسی می داند و می نویسد : «اما فارسی زبان مویدان و علما و امثال آنان بود و مردم فارس با آن سخن می گفتند. و سریانی زبان همگانی و نوشتن هم نوعی از زبان سریانی فارسی بود، ( ۷ )

 

البته در اینجا غرض نقد سرتاپا غلط نظریات و مجعولات و مجهولات این ندیم نیست چه اگر نظریات ابـن نـدیـم را جدی بگیریم باید بگوئیم که زبان فلات ایران «سریانی» بود چون به گفته این ندیم «سریانی زبان همگانی» بود ولی از اینکه چرا این ندیم زبان فارسی مجهول خود را که هخامنشیان بقول پروفسور شارب حتی در نوشتن و بکار بردن آن را در کتیبه های خود نمی دانستند زبان «اهل قلم» مثل «موبدان و علما و امثال آنان، فلمداد کرده جای بسی تامل و تعجب است و باید پرسید این خیل «موبدان» چه آثاری از خود به همان زبان ادعایی که «شاهان هخامنشی» بر از بکار بردن آن عاجز بودند بر جای گذارده اند؟

البته نظر این ندیم زمانی صحیح خواهد بود که بجای «موبدان» واژه «علمای اسلام» و بجای «زبان فارسی» ، «زبان تاجیکی» را در جمله فوق الذکر بگذاریم چون بعد از نفوذ زبان قوم تاجیک از ماوراء النهر و خراسان به داخل ایران است که بیشتر صاحبان اندیشه به این «زبان تاجیکی» روی آوردند و خود ضمن اعتراف بر تاجیک بودن خود – مثل بیهقی – به نوشتن آثاری در«زبان تاجیکی، پرداختند.

 

زبان تاجیکی چون از میان دره ها و کوهپایه های تاجیکستان برخاسته است لذا به آن «زبان تاجیکی دری» نیز می گویند. «علی اکبر دهخدا» در «لغتنامه» به نقل از صاحبان انجمن آرا، آنندراج و غیاث اللغات نوشته است : «زبان پارسی را از آن دری می گویند که در روستا و کوهستان و دره بدان تکلم می کرده اند… حق آن است که دری منسوب به کوه و دره است چنانچه کبک دری، کبک هایی را گویند که در میان دره کوه پرورش یابند و زبان دری زبان اهل کوهستان است»( ۸ )

 

زبان دری که به غلط پسوند «پارسی» را به آن چسبانده اند و بنام «فارسی دری» می خوانند همانطوریکه ذکر شد زبان اهالی دره ها و کوهپایه های «تاجیکستان بود و حتی تا قرن پنجم هجری یعنی تا سال ۴۳۸ در سیر خود از شرق به غرب ایران، به آزربایجان نرسیده بود و نه تنها مردم عادی بلکـه شـعرا و نویسندگان نیز با اینکه بصـورت «خودآموز، آنرا یاد گرفته بودند ولی چون زبان مادری آذربایجانیان نبود لذا با مشکل و تلفظ های غلط و با لهجه خاص آن را بکار می بردند.

 

«ناصر خسرو» شاعر و سیاح مشهور «بدخشان افغانستان» که در قرن پنجم از« تبریز» دیدن کرده و با «قطران» شاعر بزرگ آزربایجان ملاقات کرده در مورد این دیدار می نویسد: « در تبریز قطران نام شاعری را دیدم شعری نیک میگفت اما زبان فارسی نیکو نمیدانست پیش من آمد دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که او را مشکل بود از من پرسید با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند” (۹)”

محسن عمرزاده” محقق تاجیکستان و نویسنده مقاله ی «سرحد تاجیک، زبان تاجیک است» در مـورد همین «فارسی» نداستن «قطران» به همان زبان تاجیکی خود می نویسد : «سببی زبان نکو ندانستن شـاعر مشهور ایران این بود که این زبان تاجیکان است از اینرو در ایران برای تالیف لغت احتیاج به لغتنامه پیدا کردند و در نتیجه در سالهای ۱۰۶۵ و ۱۰۶۶ میلادی لغت نامه فرس اسدی طوسی ترتیب داده شد و در مقدمه آن گفته شده : لغت فرس [(فارس)] لسان اهل بلخ ماورالنهر و خراسان است» (10)

او باز به تاکید در مورد انتقال زبان تاجیکی به مناطق ایران می نویسد : « تعدادی از عالمان و مستشرقان بر این عقیده اند که زبان فارسی از مناطق تاجیک نشین به جنوب و غرب ایران منتقل گردیده است» ( ۱۱ )

 

در اینجا به دروغ بودن و جعلی بودن نظریه این ندیم مجعول در الفهرست مجعول پی می بریم که با اینکه همه دانشمندان و مستشرقین زبان فارسی را زبان اهل ماورالنهر می دانند و اسدی طوسی – سراینده گرسپنامه و از ستایشگران ابودلف شیبانی (حاکم نخجوان) – نیز بر آن تاکید دارد و برای آموزش آن برای شعرای آزربایجان لغتنامه می نویسد تا زبان اهالی به قول خود ماورالنهر را به آزربایجانیان یاد دهد و این ندیم به دروغ زبان فارسی را زبان «مویدان» و بدتر از آن، زبان منطقه شیراز می داند که قبلا به این جعلیات اشاره کرده ایم.— دکتر حسین فیض اللهی وحید

 

«محسن عمرزاده» با استناد به گفته «ملک الشعرای بهار» که می گوید خاستگاه اصلی زبان به اصطلاح فارسی امروزی مناطق تاجیک نشین ماورالنهر است گله دارد که نویسندگان و مترجمان ایرانی امانتدار نیستند و کسانی مثل سعدالله احمد در «ترجمه کتب» هرجا که کلمه «تاجیک» ذکر گردیده است آن را با «فارس» عـوض کرده اند»( ۱۲ ) یعنی مترجمان ایرانی تحریف گرند.
او به صراحت می نویسد : «تاجیکها هیچگاه فارس نبودند و تاجیک معنی فارس را ندارد» ( ۱۳ )

 

 

در اینجا به دروغ بودن و جعلی بودن نظریه این ندیم مجعول در الفهرست مجعول پی می بریم که با اینکه همه دانشمندان و مستشرقین زبان فارسی را زبان اهل ماورالنهر می دانند و اسدی طوسی – سراینده گرسپنامه و از ستایشگران ابودلف شیبانی (حاکم نخجوان) – نیز بر آن تاکید دارد و برای آموزش آن برای شعرای آزربایجان لغتنامه می نویسد تا زبان اهالی به قول خود ماورالنهر را به آزربایجانیان یاد دهد و این ندیم به دروغ زبان فارسی را زبان «مویدان» و بدتر از آن، زبان منطقه شیراز می داند که قبلا به این جعلیات اشاره کرده ایم.

 

بعد از قرن پنجم هجری (قرن یازدهم میلادی) تاجیکان کم کم به همراه تورکان غزنوی و سلجوقی و خوارزمی و . وارد ایران گردیده و در فلات ایران پراکنده و یکی از اقوام اصلی منطقه را تشکیل دادند. این زبان که از دره های تاجیکستان بر آمده بود بزودی به خراسان و دهستان و مازندران و گرگان رسید و در اثر همجواری با مردم بومی آنها را نیز تاجیک زبان کردند بطوریکه از قرن پنجم به بعد مناطق شمالی ایران تاجیک زبان شده بودند .

 

«ظهیرالدین مرعشی» ( ۸۱۵ -۸۹۴ ) در شرح ماجرای شکست یکی از بزرگان خوارزم که بعد از شکست خوردن قصد رفتن به مازندران را داشت، هشدار تورکان به او را یاد آوری می کند که بزرگان تورک به او می گویند به «مازندران» نرود زیرا : «تاجیک هرگز به تورک اعتماد نخواهد کرد» ( ۱۴ ) این سند نشان می دهد که اهالی مازندران در آن زمان تاجیک یا تاجیک زبان بودند.

 

در زمان «بیهقی» نویسنده مشهور «تاریخ بیهقی یعنی در زمان غزنویان و سلجوقیان به تاجیکان لفظ «تازیکان» نیز اطلاق می شد. بیهقی که خود در صحنه جنگهای غزنویان با سلجوقیان حضور داشت در رابطه با مراحل اولیه جنگ که سلجوقیان ،نیشابور را گرفته بودند می نویسد« طغرل سلجوقی، خطـاب بـه مـردم «نیشابور» می گوید : «ما مردمان نو و غریبیم. رسمهای تازیکـان (تاجیکـان) نـدانیم» ( ۱۵ )

او بـا رسـیدن قـوای ترکان غزنوی، تصمیم به عقب نشینی گرفته و می گوید : «ما را صواب آن می نماید که بنه پیش کنیم و سـوی دهستان رویم و گرگان و آن نواحی بگیریم که تازیکان (تاجیکان) سبک مایه و بی آلت اند» ( ۱۶ )

 

«علاءالملک» نیز در گزارشهای سیاسی خود از مردم خراسان در زمان قاجـار ، مثل «عبـدالرزاق» نویسنده« تسليه الاحرار» سکنه خراسان را بطور عموم نه «فارس» بلکه «تاجیک» می داند و به صراحت می نویسد : «سکنه خراسان خیلی مختلف هستند. غالبا مرکب از کورد و تاجیک و تورک و تاتار می باشند» دکتر حسین فیض اللهی وحید

 

این اسناد نشان می دهد که نواحی شمال و شمال شرقی ایران و بویژه خراسان و و دهستان و گرگان در قرن پنجم هجری تاجیک یا تاجیک زبان بودند و خود را تاجیک می دانستند و طغرل می گوید چون شاید از پس نیروی کمکی تورکان غزنوی نتوانیم بر آییم بهتر است که بطرف دهستان(شاهرود و اطراف) برویم که بی چیر و بی سلاح هستند. . «عبدالرزاق دنبلی» در رابطه با تاجیک بودن مردم نیشابور نه تنها از تاجیک های نیشابور بلکه از ترکان نیشابور نیز یاد کرده می گوید «کوچک و بزرگ عراق عجم، در ترانه زیر و بم و تار و طنبور و آهنگ رهاوی رهایی داده دلها از دام تاجیک و ترک نشابور بر چنگ طرب چنگزن» ( ۱۷ )

 

 

در این رابطه «سفرنامه رایینو» با نام «سفرنامه مازندران و استرآباد» نیز حائز اهمیت است که به صراحت می نویسد : «در ناحیه غربی استر آباد قسمت عمده اهالی تاجیک اند. بعلاوه عده کمی از ایل قاجـار و مقصـردلو که اصلا از قره باغ آمده اند»(۱۸)

 

 

«علاءالملک» نیز در گزارشهای سیاسی خود از مردم خراسان در زمان قاجـار ، مثل «عبـدالرزاق» نویسنده« تسليه الاحرار» سکنه خراسان را بطور عموم نه «فارس» بلکه «تاجیک» می داند و به صراحت می نویسد : «سکنه خراسان خیلی مختلف هستند. غالبا مرکب از کورد و تاجیک و تورک و تاتار می باشند» ( ۱۹ )

 

 

این گزارش که مربوط به «صد سال اخیر» است به صراحت اهالی خراسان را از قوم تاجیک می داند و «اقـوام غالب» را در خراسان «تاجیک و تورک و …» معرفی می کند و از «قوم پارس» نامی نمی برد و ایـن نـشـان می دهد که قوم پارس در خراسان یا «قوم غالب» یعنی «اکثریت» نبوده و یا منظور از تاجیک همـان فـارس بوده است که چون مردم خود را « تاجیک» می دانستند لذا در کلیه گزارشها از آنان با نام اصلی قومی خود یعنی تاجیک نام برده اند.

 

 

علاوه بر خراسان و دهستان و گرگان و مازندران، قسمت عمده گیلان را نیـز قـوم تاجیک و گیل تشکیل می داد چنانچه در مرثیه کشته شدن و مسموم گردیدن محمودخان از خاندان اسحاقیه با زهر هندوانه در حمام ،«عبدالفتاح فومنی» نویسنده کتاب «تاریخ کیلان» می نویسد :
دریغا که سلطان گیلان نماند
دریغا که محمود سلطان نماند
ز ظلم و جنایات «تاجیک و گیل»
ز اصحاقیه، شه به گیلان نماند( ۲۰ )

 

 

البته تاجیک ها نه تنها در خراسان و گرگان و مازندران و دهستان و گیلان پلکه در بعضی از تواحی آزربایجان نیز در«زمان مغول» ساکن بودند چه «حمدالله مستوفی» در کتاب «نزهه القلوب» سکنه «طسوج آذربایجان» را مرکب از ترک و تاجیک می داند و می نویسد :طسوج قصبه ای است بر دو مرحله تبریز به جانب غربی و در شمال بحیره چیچیت [(دریاچه ارومیه).. سکانش از تورک و تاجیک ممزوج الد.» ( ۲۱ )

 

 

در زمان قاجاریه حتی در تبریز و قراجه داغ نیز تاجیک ها ساکن بوده و «مفتون» نویسنده «ماثر سلطانیه» – که کتابش را بسال ۱۲۴۱ ه.ق تالیف کرده است می نویسد: «جمعیتی بسیار از رعایا و چریک و ترک و تاجیک و ارباب حرفت و صنایع تبریز و قراجه داغ جمع آوری ، و روی به خوی نهادند»( ۲۲ )

 

 

البته در آزربایجان غیر از شهرهای فوق الذکر در «خلخال» نیز تاجیک ها بودند چنانچه «حـاج زيـن العابـدين شیروانی» در سیاحت نامه اش بنام «بستان السياحه» امالی خلخال را «بعضا تورک زبان و دیگر تاجیکند» ( ۲۳ ) می گوید. همو اهالی «کوردستان» را نیز عموما «کورد» و قلیلی از «طایفه تورک و تاجیک و عرب» می داند(۲۴)

 

 

حال که ثابت شد تمام صفحات شمالی و غربی ایران «تاجیک نشین» بوده و به «زبان تاجیکی، صحبت می کردند و سیاحان و مستشرقان و محققان نیز بر این امر تاکید دارند که تا یکصـد سـال پـیش زبان مردم امروزی عموما تورکی و تاجیکی بوده و از زبان فارسی و مردم فارس خبری نبود برسیم به شیراز تا ببینم بزرگترین شاعر ایران یعنی سعدی شیرازی در مورد تاجیک بودن خود چه می گوید.

 

 

سعدی در یکی از ترجیع بندهایش به صراحت خود را «تاجیک» معرفی کرده که عاشـق یکی از غلامان تورک اتابکان زنگی گردیده و می ترسد که رسوایی این عشق توسط غمازان یعنی سخن چینان به گوش سلطان رسیده و او را از چشم سلطان بیاندارند لذا به غلام ترک می گوید :
شاید که به پادشه بگویند
ترک تو بریخت خون تاجیک ( ۲۵ )

 

که در اینجا منظور از «تاجیک» خود سعدی است. «تورقل ذهنی» نویسنده تاجیکی نیز بـر ایـن شـعـر سـعدی تاکید کرده می گوید «تاجیک، کنایه از سعدی است که به معنای عاشق آمده» است.(۲۶)

«سعدی» در «بوستان» خود حکایتی نقل می کند که سیاحی از «سواحل دریای عمان» به سیاحت پرداخته و در این سیاحت «عرب و ترک و تاجیک و روم» را می بیند ولی از فارس و قوم فارس در عرض این وسعت جغرافیای کسی را نمی بیند و معلوم می شود که «قوم فارس، قوم مفقود در فلات ایران» بوده است که سیاح فوق الذکر در خاورمیانه بدین بزرگی آنها را جزء اقوام مطرح نمی بیند. سعدی می گوید :
ز دریای عمان برآمد کسی
سفر کرده هامون و دریا بسی
عرب دیده و تورک و تاجیک و روم
زهر جنس در نفس پاکش علوم ( ۲۷ )

 

که نشان می دهد این سیاح و توریست بر و بحر و خیابان و بیابان دیده که «سفرهای بسیاره هم کرده بود اقوام عرب و ترک و تاجیک و رومی را در کنار هم دیده ولی قومی را که طبق توهمات اخیر، خودشان را در ستاره ثریا می بیند در این فلات ایران ندیده است. عجبا اگر آنها در کنار اقوام بالا نبودند در زمان سعدی و قبل از آن در کجا بودند؟در ثریا؟! که حالا ادعا دارند: ما تاریخ ۲۵۰۰ ساله داریم ، شما مهاجرین و ما انصار!! و ایران را ماییم بنیانگذار و نگهدارا بقول حامد گزای رئیس جمهور افغانستان : «دزدی هم حد دارد»

«عطار نیشابوری » در مورد تقسیم ایران و توران به قوم تاجیکان و ترکان می گوید:
چو یک سان است آنجا تورک و تاجیک
هم از ایران، هم از توران دریغا— دکتر حسین فیض اللهی وحید

 

به هر حال، عنصری» نیز که شاعر دربار غزنوی بوده و بهمراه سلطان محمود در جنگهای مهم او شرکت داشته در قصیده ای ضمن شمردن ملیتهای مطرح در لشکر سلطان محمود غزنوی هیچ نامی از قوم فارس نمی برد. گویا این قوم نه تنها در زمان سعدی بلکه در زمان غزنویان نیز «مفقود» بوده اند. عنصری می گوید :
آیا شنیده هنرهای خـروان به خبر
بیا ز خسرو مشرق عيان ببین تو هنر
ز چین و ماچین یک رویه تا لب جیحون
ز ترک و تاجیک و ز ترکمان، غز و خزر ( ۲۸ )

 

در اینجا به مسئله تقسیم ایران در میان دو قوم مطرح سیاسی و نظامی سدههای پیش از قاجار می پردازم تا معلوم شود که ایران بین دو قوم غالب تورک و تاجیک و چند قوم کم مطرح دیگر تقـسیم شده بود. اما قبل از پرداختن به آن، طرح این مسئله مهم را بر خود لازم می دانم که قبل از تسخیر ایران توسط تورکهای سلجوقی، بنابه نظری، قوم غالب در ایران قوم تاجیک؛ و قوم غالب در توران قوم تورک؛ بود و بعد از فتح ایران بدست تورکان است که تورکان نیز جزء قوم اکثریت ایران گردیده و بهمراء تاجیکان در سرنوشت کشور نقش سرایی ایفا کردند.

 

به همین جهت «عطار نیشابوری » در مورد تقسیم ایران و توران به قوم تاجیکان و ترکان می گوید:
چو یک سان است آنجا تورک و تاجیک
هم از ایران، هم از توران دریغا ( ۲۹ )

 

که نشان می دهد قوم غالب در ایران تاجیک بوده نه فارس، و یا اینکه فارسها همان تاجیکها بوده اند. در زمان صفویه نیز دو قوم مطرح در ایران همان ترک و تاجیک بودند. شاه طهماسب در نامه خود به «سلطان سلیمان قانونی» در مورد دعاگویی «مردم ممالک ایران» بر جان مشارالیه می نویسد : «مردم ممالک ایران از پیر و جوان و کافر و مسلمان و ترک و تاجیک و دور و نزدیک و وضیع و شریف و قوی و ضعیف» دعاگوی «نظـام قـوام و اسباب سلطنت همایون آن اعلی حضرت» هستند (30)

 

 

و این نشان می دهد که «مردم ممالک ایران» در دوره صفوی نیز از دو قوم مطرح ” تورک و تاجیک ” تشکیل شده بود و قومی بنام « پارس یا فارس» از اقوام مفقود این دیار بوده است.
در اینجا لازم می دانم به مسئله و شبهه ای که بعضی ها مطرح می کنند اشاره کرده و جواب آن را درج نمایم، بعضی ها برای اثبات وجود «قوم فارس» در پهنه فلات ایران می گویند منظور از قوم تاجیک هر قوم «غیر تورک» می باشد و فارسها نیز شامل این مقوله می شود. یعنی وقتی گفته می شود مردم ممالک ایران از تورک و تاجیک چنین و چنان کردند غرض از تاجیک ها اقوام غیر تورک هستند.

 

در صورتیکه در اکثر موارد این نظر خطاست و عاری از حقیقت می باشد چه در اکثر متون تاریخی به همراه ذکر کلمه ترک و تاجیک نام سایر اقوام نیز بیان می کنند که طبق نظریه فوق الذکر نیازی به ذکر آن نبوده و کلمه «تاجیک» کافی و شافی به مقصـود بـود پس وقتی گفته می شود اقوام تورک و تاجیک و کرد و لر و عرب چنین و چنان کردند منظور واقعا «قوم تاجیک» بوده و تفسیری غیر از آن ممکن نیست، برای اینکه نظریه خود را مستند کرده و به خوانندگان اشتباه بودن آن شبهه را ثابت نمایم خاطر گرامی آنان را به مستندات ذیل جلب می نمایم تا مشخص گردد که به همراه قوم تاجیک که بنظر آنان باید قوم غیر تورک» معنی بدهد نام بعضی از همان اقوام غیر تورک نیز آمده و نافی مقصود آنان گردیده است.

 

 

«محمد هاشم آصف» (رستم الحكما) نویسنده کتاب «رستم التـواریخ» که شامل وقایع تاریخی از سقوط اصفهان بدست افغانان تا سلطنت فتح علی شاه قاجار است – در مورد حمله «علیمردان زند» به اصفهان می نویسد: عالیجاه علیمردانخان مذکور با پنجاه – شصت هزار لر و کرد و ترک و تاجیک بجانب شهر اصفهان آمد و وارد شهر اصفاهان گردید»( ۳۱ ) «محمد هاشم آصف» در جریانات بعد از نادرشاه نیز می نویسد : «بيكبـار اهـل اردو از تورک و تاجیک و کورد و لر و شیعه و سنی و طوایف دیگر بر هم تاختند و بسیاری را کشتند»( ۳۲ )

 

 

پس اگر «قوم فارس» در زمان نادرشاه قوم مطرح بود حتی نامش برده می شد و در جزء «طوایف دیگر» مستتر نمی گردید. در ضمن بعد از ذکر نام قوم تاجیک هم طبق این نظر نمی بایست و نیازی به ذکـر نـام اقـوام کرد و لر نبود و اگر نیاز بود که اقوام غیر ترک تشریح و شرح داده شوند چرا از فارس ها سخن نرفته است؟ کم از کورد و لر در زمان افشار و زندیه بودند؟!.

 

 

«محمدبن هندوشاه نخجوانی» نیز در «دستورالكاتب في تعين المرتب» – که کتاب را بسال ۷۵۷ در اوایل سلطنت سلطان اویس ایلکانی نوشته است ( ۳۳ ) در مورد جدا بودن قوم تاجیک از سایر اقوام می نویسد : «از لشکریان و اقوام مغول و تاجیک و لور(لر) و اکراد و اتراک و اعراب و…»( ۳۴ )

 

 

که همین یک سطر نشان می دهد که هر قومی در زیر نام قومی خود آمده و «تاجیک» نماینده اقوام «غیرترک» نبوده است و در ضمن بعد از نام قوم تاجیک نام اقوام مغول و لر و کورد و عرب نیز آمده است که باز نافی مقصود شبهه افکنان است.

«عمادالدین محمد الثغری» نویسنده ی «طوطی نامه یا جواهر الاسمار» نیز تاجیک را نماینده سایر اقـوام غیر ترک معرفی نکرده و هر قومی را به نام قومی خود در کتابش آورده و می نویسد : «چندین هزار اجناس خلایق از تورک و حبشی و تازیک(تاجیک) و دیلمی و چینی و ختنی و رومی و زنگی و سایر اصناف بنی آدم احرام این درگاه پادشاه با جاه عالم پناه می گیرند »( ۳۵ ) که ذکر تمام اقوام غیر ترک رد کننده ی نظریه شبهه افکنان است.

 

«میرزا محمد کلانتر» نیز در روزنامه «میرزا محمد کلانتر فارس» از اقوام غیر تاجیک به صراحت نام برده و «کرد و ترک و تاجیک و عرب و عجم و هند»( ۳۶ ) را در زیر نام قومی خود می آورد در صورتیکه طبق نظر به « تاجیک یعنی غیر ترک» نیاز به ذکر بقیه اقوام «غیر تورک» بعد از ذکر تاجیک نبوده است.

 

 

و نشان می دهد که نظریه تاجیک یعنی غیر تورک اشتباه محض است. حتی گاهی که اقوام تورک و تاجیک شرکتی در واقعه ای نداشتند نام آنها نیز به صراحت نیامده و نام شرکت کنندگان دیگر ماجرا آمده است چنانچه در «تحریر تاریخ وصاف» در مورد «لشکریان ساداق بیک» آمده است: «ساداق بیک، لشکری از مغـول و ترکمـان و کرد و شول گرد کرد و قصد تنبيه محمد شاء نمود» ( ۳۷ ) می بینید که اینجا نه ترکان بلکه ترکمانان بدنه اصلی لشکر تشکیل داده اند.

 

در رابطه با یکی از اقوام اصلی بودن قوم تاجیک در ایران «دائره المعارف بریتانیکای» چاپ ۱۹۸۲ که در زمان قاجار» نوشته شده است تاجیک ها را یکی از اقوام بزرگ در ایران می شناسد و «هنری فیلد» نیز در کتاب «مردم شناسی ایران» بر آن تائید و تاکید کرده و قوم تاجیک را در ایران یکی از اقوام بزرگ ایران می داند ( ۳۸ )

 

به هر حال از اینهمه مستندات تاریخی – که مشتی از خروار است – بر می آید که قومی بنام فارس قوم گمنام تاریخ ایران یا کم نام تاریخ ایران است و بزرگترین قوم مطرح تاریخ ایران بعد از اسلام اول قوم ترک دوم قـوم تاجیک بود و بعد از روی کار آمدن «رضا شاه پهلوی» است کـه نـام قـومی بنـام فـارس به تقلیـد از نـام قبيلـه بیابانگرد خونخوار و وحشی هخامنشی بر سر زبانهای روشنفکران افتاده و بتدریج بر روی یک سوم مردم ایران که «تاجیک» بودند نهاده شد والا تاریخ بعد از اسلام قومی بنام فارس را در پهنه فلات ایران نمی شناسد و بر حضور آن در تاریخ صحه نمی گذارد.

این نامگذاری بر اساس سیاسیت «زبان واحد، ملت واحد، کشور واحد انگلیس در مقابله با بلشویزم(کمونیست ها) به وجود آمد که متاسفانه دامنه آن هنوز ادامه دارد در صورتی که اتحاد جماهیر شوروی کمونیست از صحنه تاریخ پاک شده ولی میراث شوم سیاست انگلیس از سـر مـلـل غـيـر فـارس پاک نشده است و «شب آبستن است تا چه زاید سحر».

 

در خانمه لازم به یادآوری است که اگر عوض تز «همزبانی»، همدلی» را بعضی از مسئولین سرلوحه خود قرار دهند وحدت بهتری حاصل خواهد شد و در نتیجه به تز «عدل» حکیم «سنایی» نیز عمل خواهد شد که می فرماید:
تورک و ایرانی و عرابی و کرد
هر که عادلتر است، دست او برد( ۳۹ )

پایان

—————————————–

منابع و مآخذ :

۱ – سبک شناسی یا تاریخ قطور نثر فارسی، جلد اول، برای تدریس در دانشکده و دوره دکتری ادبیات تصنیف آقای محمد تقی بهار «ملک الشعرا» استاد دانشگا تهران، تهران، چاپخانه خودکار، ص ۵۹
۲ – جامعه بزرگ شرق، پروفسور دکتر شاپور رواسانی کرسی استاد اقتصاد اجتماعی دانشگاه الد نبورک آلمانی، نشر شمع ،بهار ۱۳۷۰ ، تهران، ص ۳۲۲
۳ – تاریخ زبان فارسی، دکتر پرویز ناتل خانلری، جلد اول، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، شماره ۲۴ ، زبان شناسی ایرانی،شماره ۱ ،پائیز ۱۳۴۸، تهران ، ص ۱۸۳
4- همان جا همان صفحه
۵ – فرمانهای شاهنشاهی هخامنشی که بزبان آریایی(پارسی باستان) نوشته شـده اسـت، رلف نارمن شارب، استادیار پارسی باستان و پهلوی که در دانشکده ادبیات دانشگاه شیراز، موسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه،
چاپ اول، پاییز ۱۳۸۲ ، تهران، ص ۱۴۲ شابک ۸ – ۷۴ – ۵۷۲۲ – ۹۶۴
۵ / ۱ – سیری در زبان های باستان، دکتر امیر علی نثاری نوبری،انتشارات العطار، قم ، 1399
۶ – نهضت شعوبیه، دکتر حسینعلی متمحن، شرکت سهامی کتابهای جیبی با همکاری موسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم تهران ، 1370 ، ص 286
7 – الفهرست، محمد بن اسحاق بن ندیم، ترجمه محمدرضا تجدد، انتشارات اساطیر با همکاری مرکز بین المللی گفتگوی تمدنها، چاپ اول تهران، ص ۲۲ . شابک ۸ – ۱۱۸ – ۳۳۱ – ۹۶۴
۸ – لغت نامه، دهخدا، چاپ جدید، ص ۱۰۷۲۱
۹ – سفرنامه، ناصر خسرو علوی قبادیانی (بهمراه سعادت نامه و روشنایی نامه) ، انتشارات محمودی، طهران، چاپ دوم آذرماه ۱۳۶۴ ص ۳۶ (افست شده از روی چاپ برلین، م. فتحی زاده، ربیع الثانی سال ۱۳۴۱ )
۱۰ – تاجیکان در مسیر تاریخ، گرد آوری و تحقیق میرزا شکورزاده، انتشارات بین المللی الهدی، چاپ اول، ۱۳۷۳ از سری کتابهای فرهنگ و تمدن کشورهای همسایه شماره ۸ تاجیکستان، ص ۲۶۳
۱۱ – همانجا، ص ۲۶۲
۱۲ – همانجا، ص ۲۶۱
۱۳_همانجا،همان صفحه
۱۴ – همانجا، ص ۲۴۳
۱۵ – تاریخ بیهقی، تصنیف خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر تصحیح دکتـر علـى اكبـر فـيـاض، چاپ دوم، شهریور ۲۵۳۶ شاهنشاهی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، صص ۷۳۳ – ۷۳۲
۱۶ – همانجا، ص ۸۲۷
۱۷ – تجزيه الاحرار و تسلیه الابرار، عبدالرزاق دنبلی(تالیف قبل از ۱۲۴۱ ق) به کوشش قاضی طباطبایی، تبریز،
۱۳۴۹ ، ج اول، ص ۱۸۲
۱۸ – سفرنامه مازندران و استرآباد، ه.ل.رابینو، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،
تهران، ۱۳۴۳ ، ص ۱۲۶
۱۹ – گزارشهای سیاسی علاءالملک ( ۱۳۰۴ ه.ق) تالیف و تحقیق ایراهیم صفائی از انتشارات بنیاد فرهنگ ایران شماره ۴۳ از سوی منابع تاریخ و جغرافیای ایران سری ۱۳ ، تهران، آبان ماه ۱۳۴۷ ، ص ۶۹
۲۰ – تاریخ گیلان و نقش گیلان در نهضت مشروطیت ایران، عبدالفتاح فومنی – عطاءاله تدین، با مقدمه و تصحيح عطااله تدين – کتابفروشی فروغی، دی ماه ۱۳۵۳ ، تهران، ص ۴۸
۲۱ – نزهه القلوب ، حمدالله مستوفی، باهتمام و تصحیح گای لیسرائج، انتشارات دنیای کتاب (افست تهران)، ۱۳۶۲ ،
صص ۸۱ – ۸۰
۲۲ – ماثر سلطانیه تاریخ جنگهای ایران و روس، اثر عبدالرزاق دنبلی مفتـون منشی دیوان عباس میرزا نایب السلطنه با مقدمه و فهرستها به اهتمام علام حسین صدری افشار، از از انتشارات ابن سینا، ۱۳۹۲ قمری – ۱۳۵۱شمسی، تهران، ایران، ص ۲۸
۲۳ – بستان السياحه یا سیاحت نامه، حاج زین العابدین شیروانی، از انتشارات کتابخانه سنایی، چاپ اول ، بی جا،بی تا، ص ۲۷۳
۲۴ – همانجا ص۴۵۹
۲۵ – کلیات سعدی، تصحیح و شرح لغات : حسین استاد ولی، بهاءالدین اسکندری ارسنجانی، موسسه انتشاراتی قدیانی، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۲ ، ص ۱۱۵۷ ، شابک ۱ – ۴۴۶ – ۴۱۷ – ۶۴
۲۶ – تاجیکان در مسیر تاریخ ، ص ۲۰۹
۲۷ – بوستان سعدی شیرازی با مقابله نسخه شوریده و ناصری و نسخه تصحیح شده محمد علی فروغی، خط نستعليق، اسما عیل نژاد فرد لرستانی، ناشر انتشارات [؟] ویراستار بانو نصرت تربیت نیشابوری، بی تا، بی جا، ص ۲۷ و نیز کلیات سعدی صص ۲۵۳ – ۲۵۲
۲۸ – دیوان ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری، به اهتمام دکتر یحیی قریب، مرکز فروش کتابخانه ابن سینا، تهران، تیرماه ۱۳۴۱ ، صص ۱۱۱ – ۱۰۷
۲۹ – دیوان عطار نیشابوری، به اهتمام و تصحیح دکتر تقی تفضلی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب از مجموعـه متـون فارسی پشماره ۳۲ ، تهران، ۱۳۴۵ ، ص ۷۳۴
۳۰ – شاه طهماسب صنوی ، مجموعه اسناد و مکاتبات تاریخی همراه با یادداشتهای تفصیلی به اهتمام دکترعبدالحسین نوایی ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران از سری منابع تاریخ و جغرافیای ایران ، تهران، ۱۳۵۰ ، ص ۳۳۴ ۳۱ – رستم التوایخ، محمدهاشم آصف(رستم الحكما) از روی نسخه موجود در کتابخانه آثار فرهنگی ایالت بروس آلمان بخط مولف، تصحیح، تحشیه و توضیحات و تنظیم فهرست های متعدد از محمد مشیری، شرکت سهامی کتابهای جیبی با همکاری موسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ سوم، ۲۵۳۷ شاهنشاهی، تهران، می ۲۴۸
۳۲ – همانجا، من ۲۲۳
۳۳ – زیده الآثار، محمد علی طبری (عمادالدین آذرمان)، موسسه انتشارات امیر کیر، تهران، ۱۳۷۲ ، صص ۱۹۸ – ۱۹۷
34- دستورالكاتب في تعيين المراتب، محمدین هندوشاه نخجوانی،؟؟
۳۵ – طوطی نامه یا جواهر الاسمار، عمادالدین محمد التخری، به اهتمام شمس الدين آل احمد، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تابستان ۱۳۵۲ ، از سری کتابهای زبان و ادبیات فارسی شماره ۲۸ ، ص ۱۲
۳۶ – روزنامه میرزا محمد کلانتر فارس، به اهتمام عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۵ ، ص65
۳۷ – تحریر تاریخ وصاف، به قلم عبدالحمید آیتی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، چاپ دوم 1372، تهران، ص ۲۳۶
۳۸ – تاریخ تبار و زبان مردم آذربایجان، غلامرضا انصاف پور، انتشارات فکر روز، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۷ ، صص ۱۴۱ – ۱۴۰
۳۹ – کتاب حديقه الحقيقه و شریعه الطريقه، ابوالمجد مجدودبن آدم سنائي الغزنوي رحمه الله، جمع و تصحیح مدرس رضوی استاد دانشگاه، چاپخانه سپهر ، ص ۵۷۴

haray
ADMINISTRATOR
PROFILE

یازیلار

سون یازیلار

باش یازارلار

چوخ سئویلن لر

ویدیولار

  • https://carina.streamerr.co/stream/ozharay
  • Haray Radio