عدم آموزش به زبان مادری موجب بحران هویتی، افسردگی و نفرت از ملیت می شود- دکتر سیمین صبری

عدم آموزش به زبان مادری موجب بحران هویتی، افسردگی و نفرت از ملیت می شود- دکتر سیمین صبری

آچیقلاما: دونیا آنا دیلی ایله ایلگیلی خانیم دوکتور سیمین صبری اویان نیوز ایله دانیشیق آپارمیش. بو دانیشیغین اؤنمین گؤز اؤنونده توتاراق، هارای سایتی بو دانیشیغی اولدوغو کیمین یاییر.

دکتر سیمین صبری فعال حقوق زن آذربایجان و حقوق بشر و همچنین فعال حقوق ملی‌ ترک‌ها در سال ۱۹۶۴ میلادی در شهر تبریز به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرهای جلفا و علمدار به پایان رساند. وی در رشته پزشکی‌ از دانشگاه نریمان نریمانف فارغ التحصیل شد و در سال ۲۰۰۱ میلادی مدرک پزشکی‌ خود را در دانشکده پزشکی‌ اسلو به تائید رساند و وارد رشته روانپزشکی شده به مدت ۵ سال به عنوان رزیدنت در این رشته در نروژ تحصیل کرد. دکتر سیمین صبری اکنون به عنوان متخصص در رشته روانپزشکی در نروژ مشغول کار است. در طول دوران تحصیل او با مقالاتی اینترن (داخلی‌ بخش روانی‌ ) و سخنرانی هایی در مورد مهاجرت و اثرات روانی‌ آن بر کودکان و مادران نظرات مسئولان مرکز بهداشت و سلامتی روانی‌ را به خود جلب کرد. وی از سال ۲۰۰۹ در کمیته ۸ نفری که بعد از روی کار آمدن دولت جدید در این کشور نزد دپارتمانت دادگستری به کار بازرسی‌ سیاست پناهند‌گی در نروژ دعوت به کار شد و به شکلی‌ فعال با این کمیته همکاری نمود.

در آستانه  ۲ اسفند روزجهانی زبان مادری  دکترسیمین صبری در گفتگویی اختصاصی با اویان نیوز درباره جایگاه و نقش زبان مادری، تاثیرات روانی زبان مادری و لزوم آموزش زبان مادری می‌گوید.

۱ – به طور مشخص منظور از «زبان مادری» چیست؟

تعریف های گوناگونی از زبان مادری شده است. در اولین نگاه نفس وجود کلمه «مادر» به طور طبیعی این تصور را به درستی‌ پیش می‌کشد که این زبان زبانی است که انسان از بدو تولد آن را به کار می برد و قأعدتا چون معمولا اولین انسانی‌ که کودکان بعد از تولد با آنها در ارتباط مستقیم هستند مادران هستند، این زبان به عنوان زبانی که مادران برای ارتباط با کودکان آن را به کار گرفته‌اند تعریف می شود.

 از طرفی‌ “دپارتمانت هنر” در نروژ در سند خود در مورد تعریف زبان مادری ، بند ۴.۲.۱ می‌نویسد: “زبان مادری زبانی است که انسان به آن می‌اندیشد، خواب می‌بیند و غیره “. زبان مادری زبانی است که انسان آن را بهتر از زبانهای دیگر برای بیان احساسات درونی خود به کار می‌گیرد و یا زبان مادری زبانی است که فرد با آن هویت می‌گیرد.(۱)

 همچنین در همین سند گفته شده: زبان مادری زبانی است که انسان بعد از تولد اول آن را می‌آموزد و زبانهای دیگر زبان دوم و سوم هستند که هم طرز یادگیری آنها (اگر کودک از اول هم زمان با زبان مادری با آن آشنا نیست) روش یادگیری بسیار متفاوتی از آموختن زبان مادری را دارد.

 این که کودکی که هنوز از کوچکترین امکان شناختی‌ خود و محیط خود عاجز است چگونه روند پیچیده آموزش زبان را در آن سنّ طی‌ می‌کند از شگفتیهایی است که زبان شناسان از جمله نوآم چامسکی را به حیرت و‌ا داشته و از این تئوری “انسان با زبان مادری متولد می شود و عوامل محیطی‌ تنها عامل محرک در به کار انداختن این استعداد بدوی هستند ” را پیش کشیده است.

 دکتر پروفسور توه سکوتنابب کانگاس، دارنده دو درجه دکترا از دانشگاه فنلاند- هلسینکی (زبان و فلسفه) و دانشگاه روسکیلده دانمارک (جستجوی پیشرفته دکترا) که همچنین مولف بیش از ۱۰۰ کتاب و مقاله در مورد “زبان و زبان مادری و سیاست و قدرت،…” می‌باشد، زبان مادری را به “پوست انسان ” تشبیه کرده می‌گوید: ” زبان مادری مثل پوست ماست و زبان بیگانه چون شلوار جین! ناآشنا و تنگ بر تن‌مان که کم کم می توانیم به آن عادت کنیم، اما بدون اینکه یک روزی جای راحتی‌ پوست یعنی‌ جلدمان را بگیرد و همان اهمیت را بر راحتی‌ و حفاظت بدن ما داشته باشد .زبان بیگانه چون پوششی است که ما می توانیم آن را بر تن خود بدوزیم، بپوشیم وهر روز با یک لباس نو هم برویم، اما همواره چون سطحی بر پوست ما قرار میگیرند. دور کردن زبان مادری چون کندن پوست از بدنمان است! ” (۲)(تووه کانگاس ۱۹۸۱).

 به درستی‌ گفته می شود که انسان می تواند حتا دو زبان مادری داشته باشد و این در مورد کودکانی است که از والدین با تعلقات اتننیکی ملی‌ مختلف به دنیا می‌آیند ! آنها قادر هستند هر دو زبان پدر و مادر را چون زبان مادری بیاموزند بدون این که مشکلی‌ پیدا کنند. مثال دوست و همکار شهروند سوئیس بنده که هم آلمانی و هم ایتالیایی را که زبانهای به ترتیب مادر و پدر اوست چون زبان مادری بلد است ، گویای این مدعا است! او همیشه از آنها ممنون است که هر یک با آموختن زبان خود، بدون این که یکی‌ زبان خود را بر زبان دیگری برتر داند، به هر دو زبان با او صحبت کرده اند که موجب شده‌اند که او این دو زبان را به خوبی‌ از کودکی بیاموزد! او می‌گوید : یادم است که من هر وقت به پدر نگاه می‌کردم ایتالیایی می شدم و آلمانی یادم میرفت و هر وقت به مادر در تماس بودم ، آلمانی بودم . انگار قانونی وضع شده بود که من کدام زبان را با که باید به کار ببرم.

  اکثر ملتهای دارای دولت که شهروندان آنها نیز دارای عتماد و اعتقاد به نفس زبان مادری و ملی‌ خود هستند بعد از ازدواج با نروژی ها در این‌کشور ، زبان مادری خود را به درستی‌ با اصرار و به شکلی‌ هدفمند به کودک خود می آموزند (عرب ها، روس ها، فارس ها، والدین از کشورهای اروپای شرقی ، ترک‌های ترکیه و …). کودک همزمان زبان پدر خود را که زبان دوم مادری است نیز، هم از پدر هم از محیط می‌آموزد! این بهترین موهبتی است که یک کودک با خانواده مولتی اتنیک می تواند از آن آن به شکلی‌ ممتاز بهره مند شود.

 متاسفانه یک موضوع در این رابطه نیز دقت بنده را بسیار به خود جلب کرده که میتواند ایده‌ی برای یک کار تحقیقاتی باشد و آن این که تنها استثنایی که شاید در این مورد به آن برخورده‌ام بعضی‌ شهروندان ترک جمهوری آزربایجان و ترک‌های ایران بوده‌اند که به کودکان خود در کنار زبانی که پدر و محیط به او می‌آموزند (نروژی)، سعی‌ کرده‌اند به جای زبان مادری خود یعنی ترکی‌، به کودکانشان یا روسی (بعضی‌ ترک‌های جمهوری آزربایجان) یا فارسی (بعضی‌ ترک‌های ایران ) بیاموزند. می دانیم هر دو این ملتها دوره بسیار طولانی از حمایت اصولی و صحیح دولتی از زبان خود محروم بوده و یا هستند .

 در جمهوری آزربایجان شوروی با وجود تاکید قانون اساسی‌ و سیستم فدرالی کشور تنها زبان روسی از امکانات وسیع رشد و بهره گیری در تمام جمهوری های ۱۵ گانه برخوردار بود و صحبت کردن به این زبان و آموختن کودکان از بدو تولد به این زبان استاتوس و برتری محسوب می شد که هنوز بعد از ۲۰ سال استقلال از رژیم ایده آلیستی و دیکتاتوری شوونیستی روس ، همچنان در میان مردم این جمهوری محسوس و تاسف بر انگیز است.

 در کشور ایران نیز وضعیت ملتهای غیر فارس معلوم است و این که والدین منتسب به این ملت ها اعتماد و باور خود را به ارزشمندی و کاربری زبان خود از دست داده و با آن بیگانه شده اند و به همین دلیل آنها نیز زبان ملت حاکم را به همان طریقی که به آنها تحمیل شده ، حتی دور از ایران که این زبان دیگر زبان رسمی‌ در مهاجرت نیست ، نیز به فرزندان خود تحمیل می کنند که نشان از پیروزی سیاست آسیمیلاسیون و ریشه داری آن در این کشور است. این یک موضوع همانطور که گفتم علمی‌ پژوهشی است که در آن مورد هم می‌توان از زاویه روانی‌ هم سیاسی و اجتماعی‌ به آسیب شناسی‌ آن پرداخت و کتاب ها نوشت.

۲ – جایگاه و نقش زبان مادری در ارتباطات عاطفی و اجتماعی افراد و پیوند این مسئله با شخصیت فرد را چگونه ارزیابی می کنید؟

درک اینکه زبان مادری چه نقشی در رشد عاطفی و ارتباطات سوسیال فرد دارد برمی گردد به زاویه‌ای که ما به زبان مادری نگاه می‌کنیم و آن را تعریف می‌کنیم. زبان مادری تنها و اولین وسیله ارتباطی‌ کودک ( و در آینده شخص) با افراد نزدیک خود، پدر و مادر بزرگ ، خویشاوندان و دیگر نزدیکان و عزیزان او است. برای حیات اجتماعی‌ یک انسان، که به درستی‌ گفته می شود که حیوانی اجتماعی‌ است، ایجاد و ریشه انداختن در بین افراد نزدیک او در زندگی‌ فامیلی بخصوص در دوران کودکی نقش حیاتی بازی می‌کند.

 کودکی که به دلایلی از زبان مادری و زبان مشترک او با خویشاوندان نزدیک است محروم شده است ، قأعدتا نمی‌تواند با مثلا پدر پزرگ و مادر بزرگ خود علی رغم دلبستگی‌های عمیق آنها به او ارتباط زبانی و از طریق آن احساسی‌ و شناختی‌ برقرار کند. در واقع احساس تعلق خود را به جمع خویشاوندان نمی‌تواند رشد دهد.

  با کودک به شکل مخصوصی و با زبانی مخصوص که مورد کاربرد بقیه نیست رفتار شده است و طبیعی است که او خود را همواره چون “تافته جدا بافته” می‌بیند یا احساس می‌کند که به فضای جمع خویشاوندان متعلق نیست و نه‌ از حکایات، نه شوخی ها و اصلا رابطه گیری با آنها هیچ لذتی نمی برد.

 چیزی که بر اساس نظریه دلبستگی،”attachment theory”، از کودکی در روانشناسی ، به شدت برای رشد دلبستگی به آن نیاز مفرط دارد، از او گرفته شده است! او همواره خود را ایزوله (مجزا) می‌بیند که جز ارتباطی‌ نیمه رسمی‌ یا رسمی‌ و به عرف معمول ابراز احترام و سلام و خداحافظ، هیچ تماسی عاطفی با افراد متعلّق به دنیایی‌ که در واقع می‌بایست از کودکی به آن متعلق می‌بود و و در سایه مهم وجود آنها احساس امنیت و آرامش و اسودگی‌ و تعلق را می یافت، نمی‌یابد.

 تصور کنید کودکی را که به راحتی‌ با بستگان بخصوص مادر و پدر بزرگان خود در بستر زبانی‌ که همچنین نزدیکی بسیار اعتماد برانگیز عاطفی را می‌یابد، در آغوش‌ گرم و امن آنها و با لالایی‌ها و داستانهای شیرین آنها به خواب می رود، دوست بسیار نزدیکی‌ دارد که در موقع پیش آمدهای ناخوشایند به سوی او دویده و گریه سرداده یاری یا حمایت و تسکین جوید. اما کودکان محروم از تماس با نزدیکان به علّت محرومیت از زبان مادری چنین آرامش خاطر و اعتمادی را به کسی‌ در خود رشد نداده‌اند. اطرافیان برایش غریبه‌هایی‌ مانده اند که جز وجود فیزیکی‌ آنها هیچ ارتباط دیگری با آنها ندارد!

 بدبختی این است که در دنیا و زبان بیگانه‌ای هم که آنها به زور به سوی آن رانده شده‌اند دیگران فقط دوستانی برای گفتگو هستند که هرگز با نقش یک پدر یا مادر بزرگ یا عمه و خاله برای او قابل مقایسه نیست. پس نتیجه این که کودکانی که با زبان دیگری به جز زبان مادری رشد می کنند ، حتا اگر در آینده به علّت استعداد فردی تا درجه دکترا و پرفسوری در زمینه تحصیل پیشروی کنند معمولان از برقراری یک رابطه نرمال با مردم و سوسیال شدن رنج می برند و معمولا در اضطراب و تمایل به پانیک و در عدم ثبات احساسی‌ ، ضریب بالایی‌ دارند.

  استعداد چیزی جدا از شخصیت است و ما هرگز نمیتوانیم موفقیت‌های تحصیلی‌ را علی رغم محرومیت از زبان مادری چون دلیلی‌ بر عدم اهمیّت آن ذکر کنیم.

  اختلالات روحی‌ در بین اندیشمندان، (بعضی از دارندگان دکترا در فلسفه هگلی!) دولتمردان، هنرمندان، و‌…به وفور یافت می شود که محرومیت از زبان مادری به نوبه خود به درستی‌ یکی‌ از علت‌های آن ذکر می شود . پرخاشگری این گروه روشنفکران به دیگر گروه‌های ملی‌ و منسوبین به دیگر افکار مدرن نیز از آنجا ناشی‌ می شود که دیدن واقعیت فروپاشی را با اگویسمی که در آن تربیت یافته‌اند ، جور نمی یابند و دنیا را بر سر آنها خراب می‌شود و آنها امکان ترمیم آن را در خود نمی‌بینند. این پرخاشگری و تند خویی آنها از زاویه روانی‌ یک واکنش دفاعی محسوب می شود.

 مشخصات شخصیت فرد از کودکی خطوط خود را با همین ارتباطات با نزدیکترین خویشاوندان و صمیمیت با آنها ترسیم می‌کند. کودکان خوشبخت و آسوده از نظر روحی‌ آن دسته‌ای هستند که از این محبت محروم نیستند و به سادگی‌ ارتباطت عاطفی خود را با کسانی که به آنها از نظر بیولوژیکی نزدیک هستند برقرار کرده اند و این تنها از طریق زبان مادری ممکن است و بس.

 بنابراین زبان مادری ارتباط مستقیم با” نظریه دلبستگی” دارد که کمبود یا اختلال آن بخصوص در دوران خردسالی ضربات جدی به رشد معنوی کودک وارد می کند.

 گذشته از آن زبان مادری به تائید “سوسانه ماریانه” نقش اساسی‌ درباروری مهارت‌های شناختی‌ کودک ( cognitive development) در این دوران دارد که متوقف شدن شدن یا نبود زبان مادری آنها را از کار می اندازد.(۳)

۳ – محرومیت یک انسان از تحصیل و تکلم به زبانمادری در دوران مختلف زندگی اعم از کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و … چه تاثیری بر سلامت روانی می تواند داشته باشد؟ در کدام دوره زندگی آموزش به زبان مادری از اهمیت بیشتری برخوردار است؟

اهمیت زبان مادری را در جواب سوالهای اوّل و دوم کمی‌ توضیح دادم.

 ببینید تحقیقات علمی‌ (در فنلاند و سوئد ) نشان داده اند که” کودکانی که اول زبان مادری و سپس زبانهای دوم ، سوم و.. را یاد می گیرند حتا از کودکانی که در ابتدا به جای زبان مادری خود در این زبانها پرورش یافته اند، موفق ترند”. (۴ -۵)(پروفسور تووه کانگاس).

 این ضریب پایین نزد کودکانی که به زور ترانسفر (تبدیل) شده‌اند و در گروه‌های اتنیکی ملی‌ دیگری حل شده‌اند ، دقیقا برمی گردد به همان عدم تعادل روانی‌ در آغاز دبستان به زبانی بیگانه از همان روز نخستین که این کودکان به دنیایی بیگانه پای می گذارند. در این مورد بسیار صحبت شده است و حتی اکنون در تمام دنیا بزرگترین عامل بیسوادی را در نقاطی از جهان یافته‌اند که در آنجا کودکان به زبانهای غیر زبان مادری خود مجبور به تحصیل شده‌اند.

 برای کودک فهم این مساله درد آور است که او در محیطی‌ است که تنها پیوند او با دیگر انسانها (دانش آموزان , معلمان ) در آن محیط ,زبان مشترکی است که او با فراخ خاطر به سوی انسانها رود و با اعتماد به خود سوالاتی در مورد این دنیایی جدید یعنی‌ مدرسه بپرسد ، از او گرفته می شود.

 دلایل محرومیت هم گویا “ناتوانی‌” زبانی است که تاکنون یعنی‌ در طول ۶ سال زندگی‌ آن را به او آموخته اند. کودک نمی‌داند چرا این چیزهایی‌ که به زبانی بیگانه در تابلو و از عکس ها توضیح داده می شود برای او فهمیدنی نیست ، اما همکلاسی ‌اش که همان زبان مدرسه را صحبت می‌کند ، با معلم در دیالوگ متقابل است . همکلاسی که با او از نظر زبانی‌ فرق دارد سوال می‌پرسد، می خندد و گفته‌ها و شنیده‌ها برایش جالب است . در یک کلام همکلاسی به دنیای کلاس تعلق دارد (including)، اما کودک مورد بحث ما در ترس‌ها و سوالات و بهت‌های خود غرق است آنهم هنگامی که باید از روزهای اول عشق به علم و تحصیل را از مدرسه و معلم دریافت کند!

 نتیجه گیری غلط و نادرست او کم کم به این شکل فرم می‌یابد :” تمام گناهان و تقصیرات بر سر مادر و زبان او است که اینجا به کار نمی‌آید : ” پس ارزش آن را نداشته است که اصلا آموخته شود و زبانی پست تر از آن است که در اینجا به کار بیاید” !

 کودک روشهای خاص خود را بکار می برد تا از این وضعیت بیرون آید. این وضعیت به خودی خود برای کودکان فشاری روحی‌ و استرس بر انگیز است . او مجبور به از بر کردن درسی‌ است که باید آن را می‌فهمید و با عشق و علاقه به آن می‌اندیشید و علم را چون چیزی دوست داشتنی درمی‌یافت.

 ترک تحصیل و فرار از مدرسه از این رو در مناطق‌ای که به زبان غیر از زبان مادری کودکان تحصیل می شود بسیار شایع است و این فرار هنگامی اتفاق می افتد که کودک علی رغم به کاری گیری این روش ها ، نمیتواند استرس، اضطراب روزانهٔ و تحقیر و تمسخر را بیش از آن تحمل کند.

  “سوسانه ماریانه امپراطوری” در جزوه ۱۷۰ صفحه‌ایی که محصول تحقیقات و پژوهش‌های گسترده او در مورد دور زبانگی در اقلیت های ملی‌ اتنیکی در نروژ است، با صراحت تمام می گوید که در کار آموزش زبان نروژ‌ی کودکی که به زبان مادری خود تعلیم داده می شود بسیار موفق تر بودند. او که در همین جزوه که “نروژی ، زبان مادری یا هردو؟” نام دارد به اهمیت زبان مادری حتا برای کودکانی که از اختلال آموزش زبان رنج میبرند نیز نام میبرد: (۳)

۴ – یک انسان محروم از تحصیل و تکلم به زبان مادری مشخصا مستعد چه بیماری های روانی می باشد؟

همانطور که گفته شد اولین ضربه به کودک زمانی آغاز می شود که کودک به زبانی غیر از زبان مادری خویش تحصیل را آغاز می کند.

 این شیوه آغاز تحصیل در نزد کودکان در نزد کودک از جنبه هویتی ایجاد اختلال می کند، چه این به معنی گرفتن هویت وی از کودک است. به قولِ “سوسانه ماری یانه” زبان مادری آن وسیله‌ای است که کودک با آن هویت خود را می‌سازد.

 دو زبانگی معمولان به دو شکل : “همزمانی” و “پای در پای” ( سیمولتان و سوکسسیو ) صورت می‌گیرد که در حالت اوّل کودک از بدو تولد به دو زبان عادت می‌کند ، مثلا با والدین از دو ملت و زبان مختلف . اما در حالت دوم یا پی‌ در پی‌ کودک تا مقطع زمانی‌ معینی زبانی را فرا می گیرد و در مقطع دیگر (دبستان) شروع به آموزش به زبان دیگر می‌کند . این در حالی‌ است بیشتر مهارت های او، چون کودک، تکمیل نشده و برای ساختن و تکمیل آنها احتیاج به زبان مادری خود دارد که به ناگهان از آن محروم می شود!

 این دسته دو زبانه‌ها بیشتر در معرض صدمات روحی‌ و اختلالات دیگر رشدی قرار می گیرند تا کودکان دسته اول که آنها هم دوزبانه هستند. در اینجا است که داشتن زبان مادری گرانقدر‌ترین وسیله کمک به کودک است که از وضعیت ناخوشایند موجود بیرون آید و آسیب کمتری ببیند. (۳)

 کمبود اعتماد به نفس، خجالتی بودن و تمایل به اضطراب و تشویش از علائمی ‌ست که می تواند مشاهده شود. حتی به صورت نهفته که در دوران دیگری از زندگی‌ می تواند خود را بروز دهد. بی‌ قیدی او به تعلقات هویتی ملی‌، او را دچار بحران هویتی (identity crisis ) می‌سازد که افسردگی ، نفرت از ملیت و زبان مادری خود و حتی دشمنی با فرهنگ و میراث ملی‌ خود (آسیمیلاسیون) از ناملایمات روحی‌-اجتماعی‌ است افراد محروم از زبان مادری اغلب دچار آن می شوند.

۵ – به لحاظ روانشناختی یادگیری زبان مادری می بایست در چه چهارچوبی قرار گیرد؟ آیا صرف آموزش زبان مادری مدنظراست یا آموزش به زبان مادری؟

ما باید دو چیز را در دفأع از زبان مادری دوشادوش با سازمان یونسکو که ۲۱ فورال را روز بین‌المللی زبان مادری برای حفظ میراث فرهنگی نام گذاری کرده ، مدّ نظر داشته‌باشیم:

 ۱٫ از یکسو اهمیت زبان مادری در رشد و تکامل شخصیتی‌ روانی‌ کودکان و انسانها ,حقوق کودک و انسان در کلّ

 ۲٫ از سوی دیگر حفظ میراث فرهنگی‌ که در زبان مادری که “به مثابه کد‌های ژنتیکی‌” نهفته در زبانها که فرهنگها در آن بارور شده و می شوند.

زبان ابزار قدرت است و از این رو در عرصه سیاسی نیز همواره از سوی قدرت هایی که با سیاست اعمال زور و دیکتاتوری به حیات خود ادامه می دهند، به شدت مورد استفاده قرار گرفته و می شود. برای احیا و حفظ دینامیسم زبان که بر اساس آمار کنونی روزی ۲۰۰ نوع از آنها در حال از بین رفتن است، عالمان و زبان شناسان معتقد هستند که تنها راه برون رفت بستن زبانها به علایق و منافع اقتصادی سیاسی انسانها و اهالی است. برای بر آورده کردن مورد دوم “آموزش زبان مادری” در آموزشگاه‌های شخصی‌ یا دولتی مشکل را حل نمی کند. تا آنجا که آموزش زبان مادری اختیاری و به اوقات فارغت محول می شود امکان رشد، حرکت و نقش دینامیکی خود را در فرد و جامعه از دست می دهد.

  از آن گذشته در سرزمین های مادری ملّتها ما می توانیم از باز گشایی آموزشگاه زبانهای بیگانه سخن گوییم و آن را امر مثبتی بدانیم، اما گشودن آموزشگاه برای آموزش زبان مادری در سرزمین مادری ملتها، توهین و تحقیر آشکار به آن ملیتها و به آن زبان هاست.

 درست مثل آن است که از ملت فارس بخواهند که سیستم آموزشی را مثلا به فرانسه یا انگلیسی تبدیل کنند و آنها از این حقٔ برخوردار باشند که در کنار آن به زبان فارسی در تهران آموزشگاه زبان داشته باشند! به فرض محال اگر چنین امری به وقوع بپیوندد، کیست که از این آموزشگاه‌ها استقبال کند؟ آنجا که زبانی غیر از زبان مادری به وسیله نان آوری و پیشرفت تبدیل شده است ، کما کان حکم مرگ زبان مادری در آن منطقه داده شده است.

 ملت بر اساس منطق و دوراندیشی‌ به سوی زبانی جذب خواهد شد که برای او مفید و سودآور باشد ! (در زمینه کار و تحصیل و اختیار شغل و کلا آن چه به آن ترقی اجتماعی‌ می‌گوییم!).

 زبان به گفته پرفسور تووه کانگاس باید قدرت به دست گیرد و به کار گرفته شود و به عامل‌ تعیین کننده در رشد اقتصادی و اجتماعی‌ فرد و جامعه تبدیل گردد، نه‌ عامل تفنن و تجسس فردی. برای مثال بهترین راه احیای زبان ترکی در ایران که مانند دریاچه اورمیه رو به خشکی می رود ، تبدیل زبان ترکی آذربایجانی به تحصیل از ابتدایی ترین تا عالی ترین سطوح تحصیل از یکسو و تبدیل آن به زبان کار اجتماعی و شرط واجب برای استخدام از دیگر سواست. اگر صحبت از “آموزش زبان مادری” (و نه آموزش به زبان مادری) در مدارس باشد، نصیب ما از این شیوه آموزش چه خواهد شد، اگر منظور آموزش فیزیک، شیمی‌ و بیولوژی و…به این زبان نباشد؟!

۶- از دیگر مسائلی که در خانواده های غیر فارسزبان در ایران مشاهده می شود عدم تکلم والدین و اطرافیان با کودکان به زبان مادریاست. اغلب این خانواده ها، پیشرفت تحصیلی کودکان در مدارس را به عنوان دلیل مطرح مینمایند. این گونه رفتار در جامعه مثل ایران که افراد به زبان غیر از زبان مادریتحصیل می کنند تا چه میزان علمی است؟ آیا این رفتار تاثیر مثبتی بر پیشرفت تحصیلی کودکان دارد؟

 بنده همانطور که در بالا به تحقیقات پروفسور کنگاس و سوسان ماریننه اپرتوری اشاره کردم، هر دو این پژوهشگران ، نه تنها در سرزمین مادری بلکه حتا در مهاجرت نیز که تحصیل به زبان بیگانه رایج در کشور میزبان گریز ناپذیر است و چون بدبختی و فشاری که کودکان مهاجر چون حادثه‌ی نخواسته سنگینی‌ آن را اجبارا به دوش می کشند ، محرومیت مطلق از زبان مادری را ضربه‌ای بر کودکان و مداخله منفی‌ در رشد عادی کودکان از جهت منتالیتی( شناختی‌) و روانی‌ ارزیابی کرده و آن را نکوهیده اند.

 از این که بگذریم، واقعیت این است که مادری که با کودک خود، به زبان خود, که به آن خوب مسلط است صحبت می‌کند ، ارتباط خود را با فرزندش و آتوریته و امنیتی را که به جهت اعتماد کودک به او ساخته است، چون قویترین پیوند مادر و کودک، با کودک خود دارد. در سنین خردسالی برای کودکان فاجعه‌ای بدتراز اشکاری ناتوانی‌های والدین و نقاط ضعف آنها نمی‌تواند وجودداشته باشد.

 مادری که با زبانی غیر از زبان مادری و زبانی که خود به آن چندان مسلط نیست با کودک خود گفتگو می‌کند و همین مادر( یا پدر) با دیگر اعضاء خانواده مثلا همسرش به زبان خود صحبت می‌کند در واقع به کودک خود می‌گوید: تو به ما نگاه نکن، این زبان به درد نمی‌خورد. ما به تو زبانی برتر می‌آموزیم! کودکان در توانایی و قدرت استنتاج بینظیرند . آنها نه‌ به گفتار ما بلکه به کردار ما دقت و اعتماد دارند. و از آن می‌آموزند.

 اولین استنتاج منطقی در این حالت بر آن کودک این است که :” یک چیزی این وسط مسلم است و آن اینکه والدین من در مقامی پست تر از والدین گویندگان این زبانی دارند که این ها آن را به زور هم شده به من می آموزند. زبانی هم‌که آنها به آن صحبت می کنند پست و ناقص است ومنسوبیت به آن نیز در نتیجه پستی و نقص را به همراه دارد”! در ثانی‌ طبیعتاً مادر یا پدر نیز که اصرار به بیگانه زبان کردن کودک خود دارند زبان خارجی‌ را بهتر از زبان مادری نمی‌داند و تلفظ و اشتباهات او در این زبان روز به روز بر کودک آشکار می شود که باعث خنده و تاسف او می شود !

 این موضوع که طبیعتا چون نوعی اشاره بر “عجز و ناتوانی” والدین است، اطمینان و اعتماد به پدر و مادر در همان سال های نخستین زندگی‌ کم کم رنگ می بازد. و این درست آن هنگامی رخ می دهد که کودک برای ساختن “رابطه” با محیط خارج به وجود والدینی ” قدرتمند و قابل اعتماد ” نیاز دارد.

 اعتماد و اطمینان جای خود را به شک و تردید ، بخصوص در مورد صلاحیت تعلیم و تربیتی‌ دیگر جای خود را به فاصله‌های فرهنگی‌ و حس “برتری کودک به والدین ” داده است. جالب است که این خود والدین هستند که این جهنم را برای خود و کودک خود ساخته‌اند. کودکان که به شکل مصنویی به جای جاده‌ای صاف و هموار در مسیر آموزش زندگی‌ به محلی شخم زده که والدین برایشان کنده گیر کرده اند ، گاهی با ترکیب زبان اجنبی و مادری که در کدهای ژنتیکی‌ ( چامسکی) نهفته دارند، ترکیبات جالبی‌ از دو دستور زبان می سازند!.

 خنده دار‌ترین و در این حال درد آور‌ترین آن صحنه‌ای از دوران نوجوانیم در تبریز بود: روز تابستانی در تبریز مادری ترک با کودک خود در کوچه با توپ کوچکی بازی می کرد. مادر با لهجه غلیظ ترکی‌ به فارسی گفت:” … جون ببین توپو اینجور بنداز”. کودک منن و منن‌ کرد بعد گفت : “اخی مامان بندازانمیرام “ (ترکیبی‌ از فعلی‌ فارسی “انداختن ” که در دستور گرامری زبان ترکی‌ منفی‌ شده است)! بعد هر دو به هم خندیدند ، خنده‌ای که سکوت طولانی‌ را بعد از خود به همراه داشت!

 امید این بود که مادر به این کمدی تحمیلی نآگاهانه یا دوستی‌ خاله خرسه با کودک خود بعد از این اندیشه پایان دهد، اما کمتر نشانی‌ از دگرگونی بود. برای پایان دادن به این کمدی ها کاری اساسی‌ در سطح دولتی لازم است.

  من تشویش و نگرانی والدین غیر فارس را درک می‌کنم که نگران آن روزی هستند که کودک خود را در محیطی‌ بیگانه با فرهنگ و زبان خود بیند و مجبور هستند او را برای این روز آماده کنند . اما راه حل این نیست. کودک باید در بستر زبان مادری خود رشد عادی خود را بیابند و ریشه‌های هویتی خود را محکم کند. هر گونه همکاری در هنگام ورود به مدرسه‌ای با زبان بیگانه باید با به کار گیری زبان مادری چون اسیستانت کودک به کار گرفته شود. بدون آن که آن زبان بیگانه و تحصیل به آن چون زبانی برتر به کودک آموخته شود.

۷- دو زبانگی و چند زبانگی در مدارس چه تاثیر بر سلامت روانی کودکان دارد؟

در چنین مدارسی کودکان قبل از هر چیزی نه‌ در حرف های بی‌ پشتوانه و تعارف‌های تهی، بلکه در عمل می‌آموزند که آنها هویتی کم ‌ارزش تر از دیگر هویت ها ندارند. آنها و والدین و تعلقات ملی‌ شان به همان اندازه با ارزش است که دیگر هویت های موجود در آن مدرسه یا آن کشور. کودکان احترام به مردمان دیگر با فرهنگ‌ها یا زبانهای دیگر را می‌آموزند . پایه فروتنی اجتماعی‌ و طبیعتا فردی که ماهاتما گاندی پیشوای آن بود در چنین فضا‌هایی‌ گذاشته می شود!

 کودکان از تمام عوامل اضطراب برانگیز و شکنجه آور که آغاز به تحصیل به زبانی‌ بیگانه مسبب آنست ، مبرا و مصون می‌مانند. و این امر در شادابی و آرامش روحی‌ آنان اثری بسیار مفید دارد!

 آنها دموکراسی و تحمل دیگران را از هر اعتقاد فکری مذهبی‌ نیز از همین نمونه مدرسه چند زبانی یاد می گیرند. گذشته از آن، همانطور که می‌دانیم در کشورهای چند زبانه کودکان حتی از این موهبت بزرگ برخوردارند که چند زبان را با هم در کنار زبان مادری خود بیاموزند!

نمونه سوئیس و هندوستان و کنیا و کانادا …از این دست می باشند که ما باید از آنها الگو برداری کنی !

۸- سخن آخر؟

در پایان باید بگویم که بحث بسیار جدی زبان مادری که مقولهء جهانی و تحت تاثیر و رهبری سازمان های جهانی‌ حامی‌ حقوق بشر و در راس آن سازمان ملل قرار دارد، بسیار عمیق تر از آن است که “فرهنگستان فارسی‌ ” در جمهوری اسلامی با سخنان غیر علمی‌ و حتی ضد قانون اساسی‌ خود با فرمان‌های نسنجیده ضد بشری و ضدّ فرهنگی‌ به انکار و مبارزه با آن بر آید.

 اینجا موضوع رقابت زبانها یا لج‌بازی ملت های غیر فارس نیست که گویا با زبان فارسی‌ مسابقه می دهند و خواهان تساوی حقوق فرهنگی‌ هستند، که البته این زاویه دید به نوبه خود از نظر روانی‌ چندان منفی‌ و نادرست هم نیست.

 اما موضوع عمیق تر است و صحبت از حمایت روانی‌ از کودکان دو زبانه در کشور و همزمان حمایت از سیاست حفظ میراث فرهنگی‌ است که دنیای مدرن در چهارچوب سازمان یونسکو کمر به آن بسته است!

 درست همین‌جا است که با موضع گیری (یا موضع نگیری) در مورد وضعیت زبانهای غیر فارسی در ایران، جامعه به اصطلاح روشنفکر فارس صداقت خود را در ادّعا‌های جدی چون دموکراسی و طرفداری از حقوق بشر نشان می دهد و به سنگ محک زده می شود : آیا کسانی‌ که خود را منسوب به روشنفکر و دمکرات در این جامعه فارس می‌دانند حقٔ دارند در مقابل ستم ملی‌ و سرکوب حقوق آنان سکوت کنند؟ این سکوت نشانه‌ چیست ؟

  پاورقی ها :

 ۱) http://www.regjeringen.no/nb/dep/kd/dok/nouer/1995/nou-1995-12/7/2/1.html?id=336381

2)https://www.fredrikstad.kommune.no/PageFiles/17297/Morsmål%20er%20hjertets%20språk.pdf

3)https://www.duo.uio.no/bitstream/handle/10852/26711/MASTEROPPGAVEx-xSUSANNExIMPERATORI-1.pdf?sequence=1

4)http://www.youtube.com/watch?v=Ohu2gTD-Uic

5)http://www.youtube.com/watch?v=SugkhNnRKGg

haray
ADMINISTRATOR
PROFILE

یازیلار

سون یازیلار

باش یازارلار

چوخ سئویلن لر

ویدیولار

  • https://carina.streamerr.co/stream/ozharay
  • Haray Radio