اتهام به پانتورکیزم، سنگینترین اتهام به فعالان فرهنگی تورک در ایران است. حتی اتهام تجزیهطلبی نیز به اندازه اتهام به پانتورکیزم حربه کارآمدی نیست. یعنی، پانتورکیزم و داشتن افکار پانتورکیستی، نقطه ضعف یک فعال هویتطلب تورک قلمداد میشود.
پانتورکیزم مبتنی بر تورکگرایی و در مقابل همدینگرایی (پاناسلامیسم) و همخاکگرایی (پانایرانیسم) است. وقتی فردی به پانتورکیزم متهم میشود، به طور ضمنی در واقع به ضعف عقیدتی و بیغیرتی نسبت به وطن و مام میهن متهم میشود که در خیال تشکیل کشوری بزرگ با جغرافیای پیوسته تورکنشین از شرق تورکستان تا نواحی غرب بالکان است. این واقعاً تصویر تورکهراسانهای است که اصطلاح پانتورکیزم القا مینماید.
بر مبنای ایجاد هراسی چنین فراگیر، خانم الهه کولایی، فصلی ذیل «کشورهای هدف پانتورکیزم» در یکی از آثار خود باز کرده بود و خواستار همکاری کشور هدف این جریان اهریمنی شده بود.
یعنی چین و روسیه و ایران و افغانستان و ارمنستان و یونان و تعدادی از کشورهای دیگر دست به دست هم بدهند و پدر تورکها و تورکگرایی را در آورند و اجازه شکلگیری هیچ نوع همکاری بین آنها را ندهند. (نقل به مضمون)
روی دیگر سکه پانتورکیسم اما، در یک قرائت رحمانی و همدلانه، بسیار مثبت و جذاب است. یعنی از نقاط قوت گرایش ترکان به هویت و زبان مادری خود است.
گستردگی جغرافیای سکونت تورکها، ظرفیتهای بزرگ همکاری اقتصادی و فرهنگی را نوید میدهد. یعنی یک انسان تورک، در اکثریت مناطق آوراسیا، احساس غربت نمیکند. هر کجا که میرود وطن اوست. به هر شهری که میرسد همزبانانی دارد که با چند کلمه حرف و حدیث، همدیگر را درک میکنند. آداب و رسوم و منتالیتتشان یکی است.
زنان تاتار و باشقیر همان پاچینهای بلند را میپوشند که لباس سنتی و بومی زنهای آزربایجان ایران است. و زنان اوزبک به همان شیوهای موهای سر خود را با «چالما» میبندند که زنان روستاهای آذربایجان. یعنی قبل از اینکه این چادرهای سیاه حجاب رسمی، رسم شود.
وقتی یک تاجر تبریزی به چین میرود، و آدرس غذاخوری حلالی را میگیرد او را به چایخانه اویغورها هدایت میکنند که وی تازه آنجا با آدمهایی روبرو میشود که به زبانی شبیه زبان خودش صحبت میکنند و با آدمهایی روبرو میشود که طعم غذاهایش کاملاً به مذاق یک آذربایجانی سازگار است.
وقتی یک انسان تورک به دشتهای اروپای شرقی میرسد در مناطق مختلف چهرههایی را میبیند که با کلیشههای بومی زیباییشناسانهاش کاملاً هماهنگ است؛ گویی که نظامی آفاقش را به نظم کشیده است.
و وقتی یک قرغیز، از اسب میگوید و یک تورکمن، از نقش قالیهای دستباف، و یک تاتار از ملانصرالدین، همه و همه روایتی از تصویرهای تکثیر شده خود او را روایت میکنند؛ به همان سادگی و صمیمیتی که در روستا و شهر و دیارشان (بیان میشود).
وقتی یک تورک زنگان به شهر قیزلار در شمال داغستان میآید و یا به چوست ازبکستان میرسد، و چاقو و خنجرهای تیز شاخ گوزن را پشت ویترینهای آن شهر میبینید و یک لحظه از خود میپرسد مگر من به سفر نیامده بودم؟
وقتی یک قشقایی در اوباهای اطراف ایسیکگول، نان روغنیهایی به همان نام و طعم ییلاقات سمیرم میخورد و و و…
برای این مثال میتوان هزاران شاهد پانتورکیستی آورد.
مگر چه اشکال دارد اینهمه اشتراک در جغرافیایی به وسعت شاخههای جاده ابریشم؟
مگر میتوان اینهمه اشتراک را ندید؟
یا دید و آن را به نامهایی بیربط به هم نامید و یا به نام این و آن مصادره کرد؟
پاسخ الهه کولایی در همان راهحل پیشنهادی اوست: همکاری کشورهای هدف پانتورکیسم. همکاری مردمان این کشورها و نه صرفاً حاکمان آن.
این کشورها باید رفت و آمدشان به هم بیشتر باشد. همدیگر را ببینند. تجارت کنند. همکاری کنند.
توسعه این آب و خاک در سایه همکاری مردمان این جغرافیاست که یکی به نام «ایران بزرگ فرهنگی» و دیگری به نام «آوراسیاگرایی روسی» در صدد مصادره آن هستند.
از تورکیستان تا بالکان، آوراسیای تورکهاست و این گناه نیست. گناه خاک نیست؛ گناه انسان نیست؛ سرزمینی است با مردمان بومیاش مانند دیگر سرزمینها … و خاکی به بوی وطن و مام میهن!