اگر کسی نتواند به زبان مادری آموزش ببیند و نتواند بزبان مادری، بخواند وبنویسد ، در پروسه شناخت اش ، نقیصه ایجاد میشود.
انسان بوسیله شناخت فضایابی میکند و خود را معرفی می نماید و اینجا است که اختلال هویت پیش میآید.
درست است که با زبان دوم میتواند گلیم خود را بیرون بکشد اما در زبان دوم عمق وجود ندارد.
عمق در زبان مادری است چون زبان مادری وصل به یک فرهنگ درونی است.
کسی که زبان مادری اش را یاد نگرفتهاست ، عمیق ترین فرایند عاطفی و هیجانی خود را از دست میدهد.
زمانی که زبان دوم جایگزین زبان مادری میشود، یک موجود غریبه در مغز مینشیند که این باعث اختلالات عصبی و مغزی جدی می گردد.
زبان مادری من در بنیاد زندگی من قرار دارد. برای من به عنوان یک عصبشناس، «خاطرهدرمانی» یک روش علمی درمان است. وقتی خودم خاطرهدرمانی میکنم به زبان آلمانی این کار را انجام نمیدهم.
من زندگی خودم را به زبان خودم ارزیابی میکنم. ممکن است لازم باشد به دیگران بیان کنم آن وقت به زبان آن ها بیان میکنم اما تفکر، تعقل ،رویا پردازی و زیستن من با زبان مادری من مطرح میشود.