در روزهای گذشته، نویسندگان، متفکران، حقوقدانان، نمایندگانی از مجلس، بدنه دولت در ایران و بسیاری از متفکران ایرانی در تبعید(!) معتقدند و در روزنامه ها نوشته اند و در رسانه های عمومی داخل ایران به مردم تفهیم کرده اند که “آموزش زبان های مادری در ایران غیر قانونی و ضد قانون اساسی است و اگر بخواهند بخاطر آموزش زبان های مادری، قانون اساسی را زیر پا بگذارند، همه دیگر اصول قانون اساسی متزلزل می شوند.”
این دسته از افراد، هیچ اعتراضی به عدم اجرای اصول قانون اساسی که در این چهل سال، نمی کنند و هدم اجرای آن ها را باعث تضعیف حقوق ملل و قانون اساسی نمی دانند.
آن ها معتقدند که آموزش زبان های مادری باید بر اساس دو اصل “آزاد” و “داوطلبانه” بودن، استوار باشد.
سوال این است که آیا زبان های مادری، زبان های خارجی و بیگانه هستند که افرادی، بنا به دلایل خصوصی، علاقه مند به یادگیری آن ها باشند یا علاقه مند نباشند؟
آیا این دو پارامتر، در مورد زبان فارسی هم باید مورد دقت و توجه قرار بگیرند یا فقط در مورد زبان های مادری ملل تورک، عرب، تورکمن، بلوچ، کرد و … صادق هستند؟
اگر آموزش رسمی-اجباری زبان فارسی را از آن دو قاعده استثنا بکنیم، به اصل “عدالت” پشت نکرده ایم؟ در حق زبان های مادری “تبعیض” روا نداشته ایم؟ به حقوق ملی مللی ظلم و ستم نکرده ایم؟
آیا نفس مراعات قانون مهم است یا تامین عدالت و رفع تبعیض در حقوق عمومی؟
چرا و به چه عللی آموزش یک زبان، ضروری، اجباری و رسمی می شود و بقیه زبان ها از همان ضرورت، اجبار و رسمیت زبانی محروم می شوند؟
آیا نمی توان بدون تغییر قانون اساسی و بر اساس تامین منافع ملل در ایران، قانون اساسی موجود را طوری تفسیر کرد که تامین حقوق ملل غیر فارس هم تامین و تظمین بشود؟
این دسته از مخالفان حقوق عمومی و ملی ملل غیر فارس، اعلام می کنند که قوانین و کنوانسیون های بین المللی در باره آموزش زبان های مادری، بطور”ایجابی” یا “سلبی” موضعگیری نکرده اند.
اما ماده بیست و ششم و بیست و هفتم “میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی سازمان ملل متحد، مصوبه 25 دسامبر 1966” مسئله را مو شکافی کرده است.
ماده 26 می گویند: “تمام افراد در مقابل قانون برابر هستند و بدون تبعیض، مستحق حفاظت (حمایت) مساوی در مقابل قانون می باشند. از این لحاظ، قانون باید هر نوع تبعیض را مانع شود و برای تمام افراد حفاظت های (حمایت های) موثر و مساوی را علیه هر نوع تبعیض و در هر مرحله ای مانند نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقاید سیاسی و یا دیگرعقاید، منشاء ملی یا اجتماعی، دارائی، تولد (نسب) یا هر وضعیت دیگری تظمین نماید.”
ماده 27 هم می گوید:
“در کشورهایی که اقلیت های نژادی، مذهبی و یا زبانی وجود دارد، افرادی که متعلق به این اقلیت ها هستند را نباید از حق (تشکیل) اجتماعات با اعضای گروه خود و (نیز) بهره مندی از فرهنگ و اظهار و انجام (فرایض) مذهبی و یا کارکرد زبان خودشان، محروم کرد.”
ماده بیست و ششم از چه موضوعاتی سخن می گوید؟
آیا رفع “تبعیض” ایجابی و “امری” اعلام نشده است؟
این ماده برای رفع تبعیض، چند خصوصیت را برشمرده است؟
آیا طبق این ماده، نباید از حقوق زبانی اقلیت ها هم حمایت بشود و هم حقوقشان مساوی با وضعیت زبان رسمی، آن هم در اجرا یا برای اجرا ضمانت بشود؟
آیا کلمه “نباید” در ماده بیست و هفتم، به معنی امر منفی یا نهی از انجام دادن کارینیست؟ آن کار چیست و در چه سطحی است؟
آیا نباید حقوق، زبان و آزادی های اقلیت ها در ایران، در سطحی که حقوق، زبان و آزادی های قوم فارس تظمین می شود، تظمین و تامین بشود؟
چرا سیاستمداران، بدنه دولت، نمایندگان مجلس، حقوقدانان و روزنامه نگاران در ایران و حتی در تبعید هم، با متن مشخص قوانین، کنوانسیون ها و میثاق های بین المللی مخالفت می کنند؟
در حالی که اجرای آن قوانین، کنوانسیون ها و میثاق های بین المللی هم توسط مجلس و هم توسط دولت ایران تصویب شده است و باید اجرا بشود.
اگر هم قوانین داخلی در تضاد با حقوق بین المللی باشد، یا باید آن قوانین را تغییر داد و یا باید تفسیری وسعتر از قوانین موجود ارائه کرد تا قوانین داخلی به حقوق بین الملل سر خم کرده باشند.
آیا می توان تصور کرد که این افراد، با حقوق بین الملل آشنا نیستند؟ پس چرا به آن ها استناد می کنند؟
آیا افراد در قدرت، نمی خواهند با انکار حقوق ملل در مقررات بین المللی، مخالفتشان با حقوق ملل تورک، تورکمن، عرب، بلوچ، لر، گیلک و .. را نشان بدهند؟
چه رابطه ای در میان “معنا و مفهوم “آموزش زبان ها مادری” و معنا و مفهوم “تبعیض” و فهم ایرانیان از آن ها با دمکراسی وجود دارد؟
آیا در سرزمینی با چنین دیدگاه های تنگ حقوقی، می توان به دموکراسی در آینده، امیدوار بود؟
ملل غیر فارس، برای رسیدن به حقوق خود، چه راه هایی در پیش رو دارند؟