شاید تعجب کردید وقتی دانستید ایران ساکنانی دارد که مثل ما نوروز را بزرگترین عید ملی خود نمیدانند. این ساکنان فقط عربها نیستند. اما عربهای ایران هم از حجاز نیامدهاند. آنان احتمالا از قدیمیترین ساکنان سرزمین ایران هستند. شاید از همه ما قدیمیتر. چرا که جلگه شمالی خلیجفارس و بینالنهرین، یکی از قدیمیترین مکانهای سکنای بشر پس از خروج از آفریقا بوده است.
صحبت از حداقل شصتهزار سال پیش است؛ نه دوران انقلاب کشاورزی و آغاز تمدنها. این ساکنان احتمالا مهاجرت زیادی هم نکردهاند و شاید دموگرافی تباری آنان چندان تغییر نکرده باشد. دلیلش این است که بهترین هوا و حاصلخیزترین زمین را داشته اند. کجا بروند از این جا بهتر؟
با این حساب سابقه عربهای ایران به احتمال زیاد به تمدن ایلام و بسیار پیش از هخامنشیان برمیگردد. یعنی حدود پنجهزار سال پیش. خب، این باستانیترین ساکنان ایرانزمین نوروز باستانی را که فکر میکردیم حداقل موردی است که همه مردم ایران بر آن اتفاق دارند، جشن نمیگیرند.
البته بگذریم که ما فارسها هم برای نوروز جشنی نمیگیریم. فقط تعطیلی و دید و بازدیدهای حوصله سربر داریم. جشن و فستیوال و آیینی برای آن نداریم. در ضمن، ایا میدانستید کاسپینها سال نو و نوروز متفاوتی دارند و آن را با محصولات کشاورزی جشن میگیرند؟
وقتی به نقشه نگاه میکنید میبینید بیشترین پراکندگی میان مردمانی که نوروز را جشن میگیرند در آسیای مرکزی است. از خراسان کهن بگیرید، نیشابور و ساکن مشهور آن ـ خیام و کتاب ارزشمند او، نوروزنامه را در نظر بگیرید، و به سمت شرق و شمال شرقی بروید. کشورهایی که امروز شامل افغانستان و تاجیکستان و ازبکستان است. وقتی به سمت غرب و سرزمینهای حاصلخیر خلیجفارس و تمدنهای میانرودان که میآیید، رفته رفته نوروز کمرنگ میشود.
***
پرچم شیروخورشید هم مورد اتفاق همگانی نیست. اگر بخواهیم واقعا تباری برای این پرچم قائل شویم، باید به شیعه صفوی برگردیم. از آن دوران است که پرچم به معنای امروزش تثبیت شد. به عبارت دیگر میتوان گفت پرچم شیروخورشید نمادی ملی مذهبی است.
البته نمادهای شیر و خورشید ـ و با تاخیر، شمشیر، در دورههای مختلف از دوران باستان استفاده شده است. اما اولین سکه شیروخورشید توسط تورکان سلجوقی ضرب شده است. خب، حالا تصمیم بگیرید. سابقه شیروخورشید به تورکان سلجوقی و شیعیان صفوی برمیگردد. به هر حال آن حس نژاد خالص و برتر آریایی را به ما نمیدهد. حالا چه کار کنیم؟
***
من اتفاقا به همین دلیل، پرچم شیروخورشید را دوست دارم. چون ملغمهای از تاریخ ماست. حتا گفته میشود بخشی از این نماد از یهودیت آمده است. سابقه آن را هم میتوان در تمدن بینالنهرین ـ بابلیها و آشوریها – دید که آن را به فراتر از دوران تاسیس امپراتوری پارسی میبرد.
اما پرچم شیروخورشید امروز مورد توافق همه ما ساکنان ایران نیست. بسیاری آن را نماد ملیگرایی و استبداد دوران پهلوی میبینند و زیر بار آن نخواهند رفت. این طبیعی است که ایرانیان بخواهند درباره پرچم خود نظر بدهند و یا آن را از نو طراحی کنند. کار بسیار سادهای است و با یک همهپرسی حل میشود.
***
نتیجهای که میخواهم بگیرم این است که ما هیچ نماد ملی نداریم. هیچ نمادی مورد توافق ایرانیان نیست. نه نوروز، نه کورش، نه پرچم شیروخورشید و نه هیچ چیز دیگری.
برعکس اصرار بر تک تک این نمادها به تفرقه میان مردم ایران منجر میشود. پس حالا که نمیتوانیم به زور نماد، مردم ایران را گرد هم بیاوریم، چه کار کنیم؟
این جا کار سخت میشود. یادتان میافتد که صاحب این قلم چرا مرتب تکرار میکند تنها راه نجات ایران «دموکراسی توافقی» است. طبیعی است که ابتدا واقعیت را انکار کنیم و فکر کنیم راه میانبری حتما هست. اما واقعیت خودش را دیر یا زود تحمیل میکند.
بله، توافق بسیار سخت است. چون برای توافق، عقلانیت محض و بدون آویزانشدن به نماد، لازم است و ما شدیدا دچار کمبود آن هستیم. چون برای توافق، توانایی درک تفاوت، لازم است و ما شدیدا از پذیرش تفاوت میهراسیم.
نمادگرایی یعنی فرار از عقلانیت. یعنی فریفتن ذهن تا منافع خود را دستکاری شده و غیرواقعی ببیند. ما به ایرانی نیاز داریم که منافع همه ساکنان این سرزمین را به نسبت برابر تامین کند.
بله، توافق بسیار سخت است اما از جنگ داخلی بسیار سادهتر است.