در حال حاضر در ۵۵ کشور جهان، بیش از یک زبان به عنوان «زبان رسمی» به رسمیت شناخته شده است. در مقابل، در برخی کشورها همچون ایالات متحده آمریکا و استرالیا هیچ زبانی به عنوان زبان رسمی به رسمیت شناخته نشده است.
معمولا در یک کشور، وقتی یک زبان به زبان رسمی تبدیل میشود که افرادی که به آن زبان سخن میگویند، از نفوذ سیاسی کافی برای رسمیت دادن به آن و محافظت از آن برخوردار باشند. به عنوان مثال در اسپانیا تنها یک زبان رسمی (یعنی زبان کاستیلی) وجود دارد؛ آنهم در حالی که بیش از ۱۷ درصد از شهروندانش به زبان کاتالان صحبت میکنند. به همین دلیل است که گاه زبان اصلی در یک کشور، زبان اشغالگران آن کشور است و نه ساکنان آن.
در میان ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا، ۶ کشور دستکم دارای دو زبان رسمی هستند .این کشورها عبارتند از: بلژیک با سه زبان رسمی (هلندی، آلمانی، فرانسوی(، لوکزامبورگ با سه زبان رسمی (لوکزامبورگی، فرانسوی، آلمانی)، مالت با دو زبان رسمی (مالتی، انگلیسی)، ایرلند با دو زبان رسمی (ایرلندی، انگلیسی(، فنلاند با دو زبان رسمی (فنلاندی و سوئدی) و در نهایت قبرس با دو زبان رسمی )ترک و یونان(. در سوئیس که عضو منطقه شنگن اما خارج از اتحادیه اروپا است نیز چهار زبان آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی و رومانش، زبانهای رسمی هستند.
در همه این کشورها، برای زبانهای رسمی جایگاه، حقوق و امتیازات برابری در نظر گرفته شده است و خدمات اداری، اجتماعی توسط مقامات شهرداری و استانی در مناطقی که تعداد زیادی از مردم متعلق به اقلیتهای زبانی زندگی میکنند، به زبان آنها ارائه میشود.
در حوزه آموزش نیز، معمولا دانش آموزان به یکی از زبانهای رسمی تحصیل میکنند و در صورت تمایل میتوانند به عنوان زبان دوم، آموختن یکی دیگر از زبانهای رسمی کشور را نیز آغاز کنند؛ البته این موضوع از کشوری به کشور دیگر میتواند کمی متفاوت باشد.
منطق انتخاب چند زبان رسمی در این کشورها چیست؟
این جوامع در جریان فراز و نشیبهای تاریخی و به گواه «نقشه زبانی» هر کشور به این نتیجه رسیدهاند که «زبان مشترک» عامل اتحاد ملی آنها نیست.
نقشه زبانی این کشورها، در واقع سرزمینی متشکل از چند جامعه زبانی متفاوت را در چند منطقه جغرافیایی جداگانه نشان میدهد. اگرچه میان این جوامع رفت و آمد برقرار است و همه بر هویت ملی خود زیر یک پرچم و قانون تاکید دارند اما “زبان مشترک” عامل اتحاد ملی نیست. به همین دلیل است که این کشورها برای کاستن حداکثری از تنشهای قومی، اقدام به اجرای سیاست «همزیستی مسالمت آمیز زبانی» کردهاند؛ سیاستی که بر سه اصل برابری زبانهای رسمی، آزادی استفاده از زبانها و اعطای قدرت اجرایی بیشتر به مناطق بر اساس اصل قلمرو استوار است.
مزایای داشتن بیش از یک زبان رسمی چیست؟
اولین مزیت داشتن بیش از یک زبان رسمی، برقراری روابط بهتر میان ساکنان مناطق مختلف کشور و افزایش سطح «تحمل زبانی و فرهنگی» در جامعه و کاستن از قطب بندیهای اجتماعی است. این کار همچنین تلاشی از سوی دولتها برای پاسخ به یک چالش اجتماعی پیچیده است؛ اینکه با ایجاد فرصت برابر برای جمعیتهایی با بیشترین گستره زبانی در کشور، بتوان تسهیلات قانونی و اجرایی را به میزانی عادلانهتر میان آنها تقسیم کرد.
داشتن بیش از یک زبان رسمی همچنین باعث میشود علاوه بر کمک به هر اقلیت زبانی برای حفظ و توسعۀ ویژگیهای فرهنگی خود، آنها وجوه مشترک و به تبع آن اهداف مشترک بیشتری با مردمان دیگر بخشهای کشور پیدا کنند؛ امری که باعث تقویت وحدت ملی میشود.
با رسمی کردن بیش از یک زبان در داخل مرزها، در واقع حکومتها میپذیرند که اقلیتهای زبانی با بیشترین گسترۀ جمعیتی در کشور، این حق را دارند تا زبان مادری خود را حفظ کنند و خدمات عمومی را نیز به زبان خودشان دریافت کنند.
این کار همچنین به معنای احترام به کثرت گرایی زبانی و فرهنگی در یک جامعه متنوع است. اجرای چنین سیاستی، همکاری بیشتر مقامات استانی با مرکز را نیز میطلبد که درنهایت باعث میشود به لطف تبادل اداری بیشتر مرکز با مناطق، احتمال حل و فصل مشکلات در مناطق دور افتاده نیز افزایش یابد.
اما بیشک داشتن بیش از یک زبان رسمی در کشور، باعث افزایش بوروکراسی و نهادهای اداری بیشتر بهویژه در سطح استانها و ایالات میشود. با این وجود طرفداران سیاست داشتن «چند زبان رسمی» معتقدند که دولتها می توانند با حذف یا ادغام بسیاری از ادارات یا بخشهایی که کارهای موازی انجام میدهند یا به مرور زمان کارکرد خود را از دست دادهاند، ضعف افزایش بوروکراسی در سیستمهای چند زبانه را برطرف کنند.